دشمنی مارتین لوتر و جان کالون با علم
نه تنها کاتولیک ها، بلکه پروتستان ها و در راس آن ژان کالون و مارتین لوتر هم با علم و یافته های علمی، دشمن بودند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ آنچه بیشتر در مبارزه و ستیز مسیحیان با علم معروف است، مربوط به کاتولیک هاست. اما برخلاف تصور عموم، ناسازگاری با یافته های علمی، منحصر در دستگاه پاپی و کلیسای رم نیست. جان کالون و مارتین لوتر، گرچه ندای اصلاح در دادند اما عکس العمل شان در مقابل یافته های علمی، جز تٌرشرویی چیز دیگری نبود. شاهد این ادعا، موضع گیری آنها نسبت به نظریه ی کوپرنیک است.
توضیح اینکه کوپرنیک (Copernicus 1473-1543)کشیش کم جرأت داستان علم، از سرزمین لهستان برخاسته بود و اخترشناس قرن شانزدهم بود که در زمان حیاتش نفوذ چندانی نیافت. کوپرنیک که در اوقات فراغت به نجوم می پرداخت، دریافت که خورشید مرکز عالم است و زمین نه تنها ثابت و ساکن نیست بلکه دارای ۲ حرکت است؛ گردش شبانه روزی به دور خود و گردش سالانه به دور خورشید. این کشف، بسیار بنیادین و فراگیر بود و عقیده زمین مرکزی ارسطو را نقض می کرد. از این رو، انتشار آن، مؤاخذه ی روحانیان را در پی داشت. این گونه بود که کوپرنیک از انتشار آن نظریه خودداری کرد، گرچه آن را به طور شفاهی برای دوستان خود نقل می کرد. کتاب مهم او با عنوان «در گردش افلاک آسمانی» در سال مرگش (۱۵۴۳) انتشار یافت. این کتاب به پاپ اهدا شده بود و آن اندازه بختیار بود که تا زمان گالیله از محکومیت برهد. اینک کوپرنیک دریافته بود که نظریه فیثاغورس صحیح است و زمین، محور چرخش کیهانی و مسندنشین شامخ و ارجمند آفرینش نیست. سنگ بنای شک، اکنون نهاده شده بود: «آنچه کتاب مقدس گفته است، چه بسا که صحیح نباشد!».
لوتر اما سخت برآشفت و با اظهاراتی تند، نظر خود در مورد کوپرنیک و حقیقت چرخش زمین به دو خورشید را به نقد کشاند، او گفت: «مردم سخنان طالع بین نوخاسته ای را استماع می کنند که می کوشد نشان دهد که زمین می چرخد، نه قبه فلکی و خورشید و ماه. گویا هر کس بخواهد خود را زیرک جلوه دهد باید برای خود دستگاهی اختراع کند که از همه دستگاه های گذشته بهتر باشد. این احمق می خواهد که علم نجوم را به کلی زیر و رو کند. اما کتاب مقدس به ما می گوید که یوشع به خورشید فرمان داد تا بی حرکت بایستد، نه به زمین ». عکس العمل كالون نیز دست کمی از پاسخ لوتر نداشت: « کیست که جرأت کند حکم کوپرنیک را به جای حکم روح القدس قرار دهد؟!».
البته آنچه جان کوپرنیک را خرید، عدم اطمینان قطعی به نظریه اش بود و از آنجایی که نتوانست برای ادعایش دلایل قطعی اقامه کند، طبعا خیلی بر آن اصرار نورزید، لذا اربابان کلیسا حساسیت بالایی برای برخورد با او نشان ندادند اما گالیله که مطمئن از گردش خورشید بود با مخالفت کلیسای رم مواجه گردید و در نهایت مجبور به دست کشیدن از اعتقادش شد.
پی نوشت:
در تکمیل این مبحث از کتاب تاریخ فلسفه غرب، برتراند راسل، جلد 2 صفحه 730 و پیدایش الهیات نوین از جواد فیروزی بهره گیری شده است.
افزودن نظر جدید