اهانت به جده رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) از سوی اسلام ستیزها
خلاصه
اسلام ستیزها، از هر حربهای برای ایجاد شبهه و مقابله با اسلام استفاده میکنند، از اینرو خباثت را به حدی رساندهاند که اخلاق را زیر پا نهاده و با تفسیر غلط متون دینی، با برداشتهای نادرست، سعی در شبهه پراکنی در مورد اسلام و شخصیتهای آن را دارند، از جمله اینکه این گروه ضاله، شبهاتی را در مورد جده (مادر بزرگ) نبی گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآله) مطرح کردهاند که مستند به نقلی از کتاب ابن سعد است؛ اما با دقت در این نقل، به خوبی میتوان دریافت که برداشت شبههکنندگان، نادرست است.
شبهه
یکی از شبهاتی که گروههای معاند و اسلام ستیز مطرح میکنند، در مورد مادر بزرگ نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، مادر عبدالمطلب، بانو سلمی بنت عمرو است؛ این گروه معاند، در برخی از منابع خود، مطالب سخیفی را در مورد این بانوی بزرگ آوردهاند و به تبع ایشان، همان صفحات در پستهای اینستاگرام به عنوان شبهه علیه اسلام پخش میگردد؛ بنا به گفته ایشان، یکی از شیوههای ازدواج قبل از اسلام به این صورت بوده که زنی به دلخواه خودش، چند وقتی را با یک مرد بوده و بعد او را رها کرده و سراغ مرد دیگری میرفت، و سلمی بنت عمرو نیز از جمله زنانی بوده که تمایل به این نوع ازدواج داشته (نعوذ بالله) و حاصل همراهی این زن با مردهای متعدد، عبدالمطلب بوده. (نعوذ بالله من الشرور و الخناسین) و مستند آن را مطلبی از کتاب تاریخی طبقات الکبری ابن سعد برشمردهاند.
پاسخ
شبهه مطرح شده، آنگونه که از منابع مکتوب این گروه بر میآید، برگرفته از کتاب الطبقات الکبری ابنسعد است؛ اما با مراجعه به کتاب مذکور، به خوبی میتوان دریافت که نگارنده (ابن سعد)، چنین مسألهای را مطرح نکرده است و این تنها شیطنت معاندین است.
اصل روایتی که در طبقات وارد شده است، بدین شرح است: هاشم که از جایگاه رفیعی در بین قریش برخوردار بود و شرافتی در بین قوم خود داشت، مکاتباتی را با قیصر روم داشت تا بلکه بتواند راهی برای تجارت قریشیان فراهم آورد و سرانجام تلاش او جواب داد و او موفق شد نظر قیصر را جلب کند؛ از اینرو قیصر به نجاشی دستور داد که اجازه دهد قریشیان برای تجارت به ممالک تحت سیطره او بیایند. هاشم به همراه گروهی از قریشیان برای تجارت راهی شد و وارد مدینه شدند، تا اینکه در یکی از بازارها، زنی را دید که تجارت میکرد و گروهی نیز برای او کار میکردند؛ ابن سعد در ادامه، قضیه را اینگونه بیان میکند: «هاشم این زن را مصمم و جدی در کارش یافت، در حالیکه زیبایی و جمال نیز داشت، هاشم در مورد این زن سؤال کرد که آیا شوهردار است یا اینکه بیشوهر است؟ گفته شد: بیشوهر است و تا قبل از این، همسر شخصی به نام احیحة بن جلاح بوده که دو پسر به نامهای عمر و معبد نیز از او دارد، و حال از او جدا شده است و با توجه به اینکه شرافت و جایگاه اجتماعی بالایی دارد، با کسی ازدواج نمیکند و شرط ازدواجش این است که حق طلاق و جدایی با او باشد، تا چنانچه از مردی خوشش نیامد، از او جدا شود؛ نام او سلمی دختر عمرو بن زید است، هاشم او را فراخواند و بعد از صحبت، سلمی از شرافت و نسب وی اطلاع یافت؛ از اینرو به ازدواج با او راضی شد و با او (هاشم) ازدواج کرد؛ هاشم نیز طعامی را آماده کرد و تمام کسانیکه همراه وی بودند، که تعدادشان چهل نفر بود را میهمان کرد، که مردانی از قبیله بنی عبد مناف، مخزوم، سهم و خزرج بودند، مدتی را ایشان در آنجا بودند تا اینکه سلمی حامله شد و عبدالمطلب را بهدنیا آورد؛ بعد از آن، هاشم به همراه اصحابش به سوی شام حرکت کردند، تا اینکه در غزه، بیمار شد و در همانجا از دنیا رفت و به خاک سپرده شد و اموالش را نیز یکی از همراهانش به نام ابورهم عبدالعزی که جوانی بیست ساله بود، به فرزند و همسرش برگرداند.»[1]
با توجه به اصل روایتی که بیان گردید، چند نکته باید مورد توجه قرار گیرد:
1) شرافت و جایگاه بالا و مقبولیتی که هاشم در بین قوم خود و همراهانش داشت، بعید است که با این شرافت و مقبولیت، کاری مخالف و منافی با شأن انجام دهد؛ از اینرو نمیتواند با این عظمت و شرافت، با زنی بدکاره ارتباط داشته باشد؛ چرا که این امر میتوانست به موقعیت وی لطمه بزند.
2) شرافت و بزرگی سلمی نیز به حدی بالا بود که وی به خود این اجازه را نمیداد که با هر مردی ازدواج کند؛ از اینرو بعید است که او، زنی هوسران باشد که به دنبال مردان متعدد باشد.
3) جایگاه و مقامی که سلمی دارد، به او این اجازه را نمیدهد که به افراد دارای شأن پایین ازدواج کند؛ از اینرو شرط ازدواج او، حق طلاق است، تا چنانچه مرد از جایگاه و شرافتی برخوردار نباشد، او بتواند از وی جدا شود و این مسألهای است که حتی امروزه هم مرسوم است و برخی از زنها اینگونه شرط میکنند که حق طلاق با آنها باشد؛ حال میتوان به این زن تهمت زد که او هوسران و به دنبال مردهای متعدد است؟
4) اگر هاشم به دنبال ارتباطی نامشروع بوده و سلمی نیز زنی بدکاره بوده که ارتباطهای گوناگونی با افراد متعدد داشته است، (نعوذبالله) چه لزومی دارد که هاشم برای یک ارتباط زودگذر و مقطعی با یک زن بدکاره، اطعام دهد و مخارج زیادی را متحمل شود؟
5) در این کاروان، فقط از همراهان هاشم، چهل نفر از قضیه ازواج وی باخبر بودند و در کنار او، سرسفره اطعام نشستند و چنانچه کار او منافی اخلاق بوده، حتماً میبایست این چهل نفر، قضیه او را در مکه و بین قریشیان نشر دهند و مسألهای معروف در بین ایشان باشد، در حالیکه اینگونه نبود.
6) در نقل مذکور آمده است که هاشم مدتی را در کنار همسرش ماند، تا اینکه وی حامله شده و فرزندی به نام عبدالمطلب (شیبه) را بهدنیا آورد؛ پس نمیتوان گفت که رابطه سلمی و هاشم، چند ساعت و یا چند روز بوده؛ چون حداقل 9 ماه را باید بماند تا بچه بهدنیا بیاید.
7) در نقل ابن سعد وارد نشده است که هاشم این زن را رها کرده و هر کدام بعد از رابطه مقطعی به راه خود رفته باشند؛ بلکه میگوید هاشم برای تجارت به سوی شام رفته و در غزه از دنیا رفته است، و به احتمال خیلی زیاد، اگر وی در غزه از دنیا نمیرفت، حتما به سوی زن و فرزندش بازمیگشت.
8) اگر این ازدواج، اصولی نبوده و تنها ارتباطی نامشروع قلمداد میشد، نمیبایست هاشم اموالش را به یکی از همراهانش بسپارد تا به زن و فرزندش برسانند، که این خود گویای آن است که وی پایبند به اصول بوده و تنها برای تجارت از خانوادهاش جدا شده است.
افزون بر آنچه بیان گردید، میزان اعتبار کتاب طبقات ابن سعد و همچنین روایات آن، در مقالهی مشابهی مطرح شده است که علاقمندان میتواند به آن رجوع کند.[2]
پینوشت:
[1]. «فَرَأَى امْرَأَةً حَازِمَةً جَلْدَةً مَعَ جَمَالٍ فَسَأَلَ هَاشِمٌ عَنْهَا أَأَيِّمٌ هِيَ أَمْ ذَاتُ زَوْجٍ؟ فَقِيلَ لَهُ: أَيِّمٌ كَانَتْ تَحْتَ أُحَيْحَةَ بْنِ الْجُلَاحِ فَوَلَدَتْ لَهُ عَمْرًا وَمَعْبَدًا ثُمَّ فَارَقَهَا وَكَانَتْ لَا تَنْكِحُ الرِّجَالَ لِشَرَفِهَا فِي قَوْمِهَا حَتَّى يَشْرِطُوا لَهَا أَنَّ أَمْرَهَا بِيَدِهَافَإِذَا كَرِهَتْ رَجُلًا فَارَقَتْهُ وَهِيَ سَلْمَى بِنْتُ عَمْرِو بْنِ زَيْدِ بْنِ لَبِيدِ بْنِ خِدَاشِ بْنِ عَامِرِ بْنِ غَنْمِ بْنِ عَدِيِّ بْنِ النَّجَّارِ، فَخَطَبَهَا هَاشِمٌ، فَعَرَفَتْ شَرَفَهُ وَنَسَبَهُ فَزَوَّجَتْهُ نَفْسَهَا وَدَخَلَ بِهَا، وَصَنَعَ طَعَامًا وَدَعَا مَنْ هُنَاكَ مِنْ أَصْحَابِ الْعِيرِ الَّذِينَ كَانُوا مَعَهُ، وَكَانُوا أَرْبَعِينَ رَجُلًا مِنْ قُرَيْشٍ فِيهِمْ رِجَالٌ مِنْ بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ وَمَخْزُومٍ وَسَهْمٍ، وَدَعَا مِنَ الْخَزْرَجِ رِجَالًا، وَأَقَامَ بِأَصْحَابِهِ أَيَّامًا وَعَلِقَتْ سَلْمَى بِعَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَوَلَدَتْهُ، وَفِي رَأْسِهِ شَيْبَةٌ، فَسُمِّيَ شَيْبَةَ، وَخَرَجَ هَاشِمٌ فِي أَصْحَابِهِ إِلَى الشَّأْمِ حَتَّى بَلَغَ غَزَّةَ فَاشْتَكَى فَأَقَامُوا عَلَيْهِ حَتَّى مَاتَ فَدَفَنُوهُ بِغَزَّةَ، وَرَجَعُوا بِتَرِكَتِهِ إِلَى وَلَدِهِ، وَيُقَالُ: إِنَّ الَّذِيَ رَجَعَ بِتَرِكَتِهِ إِلَى وَلَدِهِ أَبُو رُهْمِ بْنُ عَبْدِ الْعُزَّى الْعَامِرِيُّ عَامِرُ بْنُ لُؤَيٍّ وَهُوَ يَوْمَئِذٍ غُلَامٌ ابْنُ عِشْرِينَ سَنَةً.» ابن سعد بغدادي، محمّد (م230)، الطبقات الكبرى، ج1، ص79، تحقيق: إحسان عباس، دار صادر، بيروت، چاپ اوّل، 1968 م.
[2]. برای مطالعه بیشتر به مقاله «طعن در ولادت پیامبراکرم و اهانت به حضرت آمنه» رجوع شود.
نویسنده: علی اکبر لطفی
افزودن نظر جدید