احمدالحسن امامی بدون علم!

  • 1397/07/10 - 12:02
این احمدالحسن که می‌گویید حجت خداست فارسی هم حرف می‌زند؟ گفتند؛ نه عربی فقط، گفتم شما می‌دانید یکی از خصوصیت‌های امام این است که به همه‌ی زبان‌ها می‌توانند حرف بزنند، حتی زبان حیوانات هم می‌فهمند، گفتند؛ نه لزومی ندارد، شاید خدا بخواهد و بصورت معجزه به امامان عنایت کند، گفتم؛ آقا شما باید دو واحد امام‌شناسی پاس کنید...

در یکی از صحن‌های حرم امام رضا نماز می‌خواندم، سه نفر روبه‌روی من نشسته بودند، به من نگاه می‌کردند، بعد از نماز شروع کردند به صحبت با من، یکی‌ گفت من خیلی مردد بودم صحبت‌هایی را با شما بکنم، ولی به حضرت متوسل شدم و استخاره‌ای کردم خوب درآمد، حالا می‌خواهم بگویم؛ گفتم: خب بفرمایید. شروع کردند درباره علائم ظهور حضرت صحبت کردند و خیلی حرفه‌ای و عالی صحبت را جلو بردند، خیلی هیجانی بحث‌ها را مطرح می‌کردند؛ گفتند چندسال است، یمانی ظهور کرده و در حال حاضر در عراق است و بصورت مخفیانه دارد آماده سازی ظهور را انجام می‌دهد، اسم وی نیز احمدالحسن الیمانی هست، فرزند امام مهدی (عج) است!

گفتم؛ این احمدالحسن که می‌گویید حجت خداست، فارسی هم حرف می‌زند؟ گفتند؛ نه عربی فقط، گفتم شما می‌دانید یکی از خصوصیت‌های امام این است که به همه‌ی زبان‌ها می‌توانند حرف بزنند، حتی زبان حیوانات هم می‌فهمند، گفتند؛ نه لزومی ندارد، شاید خدا بخواهد و بصورت معجزه به امامان عنایت کند، گفتم؛ آقا شما باید دو واحد امام‌شناسی پاس کنید، اطلاعاتتان پایین است، از امام‌تان نمی‌توانید دفاع کنید، این در علم لدنی امام هست، اگر نباشد علم امام ناقص است.
بعدا فهمیدم احمدالحسن در حوزه نجف درس خوانده است! چه امامی! مدرسه هم رفته است! فکر کنم یکی دو تا درس هم تجدید شده بوده!

بعد گفتم؛ داستان‌های اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و صحبت کردن‌شان با حیوانات زیاد است، در روایتی امام علی (علیه‌السلام) با کبوتران سخن گفته است. عماربن یاسر گوید: «من با امیرالمومنین (علیه‌السلام) در مسجد جامع کوفه بودم و کسی غیر از من نزد آن حضرت نبود. شنیدم که امیرالمومنین (علیه‌السلام) می فرمود: او را باور کن، او را باور کن.
من به اطراف نگاه کردم و کسی را ندیدم، خیلی تعجب کردم. حضرت به من فرمود: ای عمار! مثل این‌که با خودت می‌گویی که من با چه کسی حرف می‌زنم؟ عرض کردم: بله، چنین است.
فرمود:سرت را بلند کن. سرم را بلند کردم و دو کبوتر را دیدم که با هم حرف می زدند.
فرمود:ای عمار! می دانی که چه می گویند؟ عرض کردم: نه، ای امیرالمومنین!
فرمود: کبوتر ماده به کبوتر نر می‌گوید که تو به غیر از من، دل بسته‌ای و از من دوری گزیده‌ای؟
و کبوتر نر سوگند خورده و می‌گوید که این چنین نیست.
ماده گفت که من حرف تو را باور نمی‌کنم.
نر به او گفت که سوگند به حق کسی که در این قبله است! من به غیر از تو به کس دیگری دل نبسته ام.
عمار، من به کبوتر ماده گفتم: گفته‌های او را باور کن، گفته های او را باور کن.
عمار گوید، عرض کردم: ای امیرالمومنین! من کسی را غیر از سلیمان بن داود (علیه‌السلام) نمی‌شناسم که به زبان پرندگان آشنایی داشته باشد.
فرمود: ای عمار! همانا سلیمان به حق ما اهل بیت از خداوند درخواست کرد به زبان پرندگان آشنایی یافت.»[1]

اصلا یک نظر دیگری دارم؛ زمان متوکل یک زن ادعا کرد حضرت زینب(علیهاالسلام) است، متوکل از امام هادی(علیه‌السلام) کمک خواست، حضرت فرمود: گوشت ما فرزندان فاطمه (سلام‌الله‌علیها) بر حیوانات درنده حرام است، به آن زن فرمودند: باید بروی در قفس شیر اگر سالم ماند، حرفش درست است، زن از رفتن به قفس امتناع کرد و به دروغ خود اقرار کرد. متوکل دستور داد امام (علیه‌السلام) وارد قفس بشوند، امام از پله‌های قفس بالا رفتند و وارد قفس شدند، شیرها می‌آمدند و حضرت نوازششان می‌کردند، متوکل که از فرستادن حضرت در قفس شیرها قصد سوء داشت؛ دستور داد، سریعتر امام را از قفس خارج کنند.[2]
روش خوبی است، احمدالحسن یا هر مدعی دروغین دیگر را بندازید در قفس شیر و پلنگ، یا خودشان اقرار می‌کنند؛ دروغ گفتیم، یا می‌خورندشان، نیازی نیست وقت بگذاریم اثبات یا نفی‌شان کنیم.

پی‌نوشت:

[1]. بحارالانوار، علامه مجلسی، دار احیاءالتراث، بیروت، ج42،ص56
[2]. منتهی الامال، شیخ عباس قمی، انتشارات هجرت، تهران، ج ۲، ص ۶۵۴.
برای اطلاع بیشتر به سایت بروج مراجعه کنید

تنظیم و تدوین

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.