ادعای گسترش صلح در عراق، توسط بهاءالله!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پیامبرخواندهی بهائیت در راه ارائهی شواهدی بر حقانیت بهائیت و تحکیم جایگاه خود، ادعاهای گزافی نموده که از پس اثبات آنها بازمانده است؛ از جمله اینکه وی، ورود خود به عراق را عامل گسترش صلح در این کشور دانسته است:
«مظاهر عدل و انصاف و صدق گواهی میدهند که این مظلوم، به همت تمام در لیالی و ایام بعد از ورود به عراق به اذن حضرت سلطان به تهذیب نفوس و تطهیر قلوب برخواست... قریب چهل سنه (: سال) میشود که در هیچ محل، نار حرب (: آتش جنگ) مشتعل (: روشن) نشده؛ بلکه به کوثر نصایح الهی و حکمت ربانی، علی قدر مقدور سکون و خاموشی پذیرفت».[1]
اما جالب است بدانیم که بر خلاف این ادعاها، نه تنها ورود حسینعلی نوری به عراق موجب گسترش صلح نشد، بلکه شخص او با جمعآوری اَراذل و اوباش (برای تثبیت جایگاه خود) خشونتهای کم سابقهای را رقم زد. از اینرو عزّیه نوری، جنایات برادر خود (حسینعلی نوری) را هنگام ورود به عراق، اینگونه توصیف نموده است: «(مزدوران پیامبرخواندهی بهائیان) به هیچ مذهبی داخل نشده و به هیچ پیغمبری ایمان نیاورده و جز آدمکشی کاری نیافته و به غیر از مال مردم بُردن به شغلی نشتافته... و این کار برای قطع کردن (کُشتن) هر نفس (شخص) بود که در رِضای غیر از حسینعلی برآید یا غیر از محبّت او در دلش خطور کند... عدّهای را شبانه کشتند و جسدهایشان را به دجله انداختند... سیداسماعیل اصفهانی را سَر بُریدند و حاجی میرزا احمد کاشی را شِکم دَریدند. آقا ابوالقاسم کاشی را کشته، در دجله انداختند. مغز سَر میرزا رضا خالوی سیدمحمد را به سنگ پراکندند و میرزا علی را پهلویش را دَریده، به شاهراه عَدمش راندند و غیر از این اشخاص؛ جمعی دیگر را در شب تار کشته، اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضی را در روز روشن در میان بازار حراج، با خنجر و قمه پاره پاره کردند...».[2]
اما به راستی که پیامبرخواندهی بهائی، چگونه با خیال اینکه گذر زمان موجب فراموشی جنایات و خوی وحشیگری او میشود، خود را عامل گسترش صلح معرفی نموده است؟!
پینوشت:
[1]. حسینعلی نوری، اقتدارات، بیجا: بینا، 1310 ق، ص 8.
[2]. عزیه نوری، تنبیه النائمین، مؤمنین بیان، نسخهی الکترونیکی، ص 12-11.
افزودن نظر جدید