تأثیر عالمان درباری بر خلفا
خلاصه مقاله
يحيی بن اكثم، از امامان و راویان مهم حدیث اهلسنت است، که جای خود را در دربار خلفای بنیعباس باز کرده بود و چنان خود را به مأمون نشان داده بود که احدی را بر او مقدم نکند. اما یکی از خصوصیات یحیی که در تاریخ مشهور شده است، فساد اخلاقی اوست؛ واقعهای ميان يحيی بن اكثم و مأمون در اوايل قرن سوم هجری اتفاق افتاد؛ او که با مأمون همسفر به شام بود، در مقابل دستور مأمون به آزادی ازدواج موقت، به حضورش رسید و با استدلال مغالطهآمیز مأمون را متقاعد کرد که این ازدواج، نوعی زناست و حرام است و باعث شد که مأمون دستور ممنوعیت ازدواج موقت را صادر کند.
متن مقاله
يحيی بن اكثم، از امامان و راویان مهم حدیث اهلسنت است، که جای خود را در دربار خلفای بنیعباس باز کرده بود و چنان خود را به مأمون نشان داده بود که احدی را بر او مقدم نکند.[1] اما یکی از خصوصیات یحیی که در تاریخ مشهور شده است، فساد اخلاقی اوست.[2]
واقعهای ميان يحيی بن اكثم و مأمون در اوايل قرن سوم هجری اتفاق افتاد و ابن خلكان آن را اینچنین از قول محمد بن منصور روايت كرده است، میگويد: «ما با مأمون خليفه عباسی در راه شام بوديم كه وی دستور داد، ندا كنند: «ازدواج موقت حلال است.» يحيی بن اكثم به من و ابوالعيناء گفت: «صبح زود نزد او برويد و اگر جای سخن گفتن بود، با او سخن بگوييد، وگرنه سكوت كنيد تا من وارد شوم.» محمد بن منصور میگويد: «نزد مأمون رفتيم، ديديم مسواك میكند و خشمگينانه میگويد: «دو نوع متعه بود كه در زمان رسول خدا و ابوبكر انجام میشد و من از آن دو نهی میكنم! تو كه هستی!! ای «جُعَل»! تا از آنچه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و ابوبكر انجام دادهاند، نهی كنی؟»
ابوالعيناء به [من] محمد بن منصور اشاره كرد و گفت: «مردی كه درباره عمر بن خطاب چنين میگويد، ما با او سخن بگوييم؟» میگويد: «بدين سبب خويشتنداری كرديم تا يحيی بن اكثم آمد و نشست و ما هم نشستيم.»
مأمون به يحيی گفت: «چه شده، تو را برافروخته میبينم؟» يحيی گفت: «اين اندوه از فاجعهای است كه در اسلام رخ داده»! مأمون گفت: «چه چيز در آن حادث شده؟» يحيی گفت: «ندای بر «حليّت زنا»!
مأمون پرسيد: «زنا؟» يحيی گفت: «آری! متعه [ازدواج موقت] زناست»! مأمون گفت: «اين را از كجا میگويی؟»
يحيی گفت: «از كتاب خدای عزوجل و حديث رسول اللَّه (صلیاللهعلیهوآله): زيرا، خدای متعال فرموده: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون - الی قوله - وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُون إِلاَّ عَلی أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ، فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُون.[مؤمنون/1 - 6] بهراستی كه مؤمنان رستگار شدند - تا آنجا كه فرمود: - آنان كه دامن خويش نگه میدارند و جز با همسران يا كنيزان خويش نمیآميزند. آنان سرزنش نشوند و هر كس راهی جز آن برگزيند، اين گروه همان تجاوزكارانند.»
بعد گفت: «ای اميرمؤمنان! همسر موقت ملك يمين [كنيز] است؟» مأمون گفت: «خير.» يحيی گفت: «همسر موقت همان همسری است كه ارث میبرد، و ارث میگذارد و اولادش ملحق میگردد و شرايط آن را دارد؟»[3] مأمون گفت: «خير.» يحيی گفت: «پس هر كه از اين دو [ازدواج دايم و كنيز در اختيار] فراتر رود، از تجاوزكاران است.[4]
ای اميرمؤمنان! اين زهری است كه از عبداللَّه و حسن فرزندان محمد بن حنفيه، از پدرشان از علی بن ابیطالب (رض) روايت میكند كه گفت: «رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به من دستور داد تا با صدای بلند «نهی از متعه و تحريم آن را» اعلام دارم، و اين بعد از آنی بود كه آن حضرت به انجامش فرمان داده بود.»
مأمون رو به سوی ما كرد و گفت: «اين حديث از زهری، مسلم و محفوظ است؟» گفتيم: «آری ای اميرمؤمنان! عدهای از جمله مالك آن را روايت كردهاند.» مأمون گفت: «استغفراللَّه [از خدا آمرزش میخواهم] ندا در دهيد كه «متعه» [ازدواج موقت] حرام است. و چنين كردند»!
ابواسحاق، اسماعيل بن حماد بن زيد، فقيه مالكی مذهب، روزی از يحيی بن اكثم سخن راند و مقامش را بسيار بزرگ شمرد و گفت: «او را در اسلام دورانی است، كه برای هيچكس مانند آن نبوده، و همين روز را يادآور شد.»[5]
پینوشت:
[1]. «وغلب على المأمون حتى لم يتقدمه أحد عنده من الناس جميعاً.» وفيات الاعيان، ابن خلکان، ج6، ص147.
[2]. «فساد اخلاقی يحيی بن اكثم»
[3]. ازدواج موقت، طبق آیه 24 سوره نساء، نوعی ازدواج مشروع است، که شرایطش با ازدواج دائم تفاوت دارد؛ در این نوع ازدواج، عده وجود دارد اما کمتر از ازدواج دائم؛ در این نوع ازدواج، فرزند به پدر ملحق میشود مانند ازدواج دائم؛ ولی در این نوع ازدواج، چون از ابتدا زمان زندگی مشخص است، طلاق وجود ندارد، نفقه و ارث هم در آن نیست، چون محرمیت سببی در آن دائمی نیست.
این ازدواج، (ازدواج موقت)، نسخ نشده و نهیی از طرف پیامبر برای آن صورت نپذیرفته است.
«تصریح عمر بن خطّاب در تحریم متعه»
[4]. در مغالطه یحیی بن اکثم، این اتفاق افتاد که این ازدواج را از عبارت «ازواج» خارج کرد، در صورتیکه داخل در ازواج است.
[5]. «وحدث محمد بن منصور قال: كنا مع المأمون في طريق الشام فأمر فنودي بتحليل المتعة، فقال يحي بن أكثم لي ولأبي العيناء: بكرا غداً إليه، فإن رأيتما للقول وجهاً فقولا، وإلا فاسكتا إلى أن أدخل، قال: فدخلنا عليه وهو يستاك ويقول وهو مغتاظ: متعتان كانتا على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم وعلى عهد أبي بكر رضي الله عنه وأنا أنهي عنهما، ومن أنت يا جعل حتى تنهي عما فعله رسول الله صلى الله عليه وسلم وأبو بكر رضي الله عنه فأومأ أبو العيناء إلى محمد بن منصور وقال: رجل يقول في عمر بن الخطاب ما يقول نكلمه نحن فأمسكنا، فجاء يحيى بن أكثم فجلس وجلسنا، فقال المأمون ليحيى: ما لي أراك متغيراً فقال: هو غم يا أمير المؤمنين لما حدث في الإسلام، قال: وما حدث فيه قال: النداء بتحليل الزنا، قال: الزنا قال: نعم، المتعة زنا، قال: ومن أين قلت هذا قال: من كتاب الله عز وجل، وحديث رسول الله صلى الله عليه وسلم، قال الله تعالى: (قد أفلح المؤمنون) إلى قوله (والذين هم لفروجهم حافظون، إلا على أزواجهم أو ما ملكت أيمانهم فإنهم غير ملومين، فمن ابتغى وراء ذلك فأولئك هم العادون) المؤمنون: يا أمير المؤمنين زوجة المتعة ملك يمين قال: لا، قال: فهي الزوجة التي عند الله ترث وتورث وتلحق الولد ولها شرائطها قال: لا، قال: فقد صار متجاوز هذين من العادين، وهذا الزهري يا أمير المؤمنين روى عن عبد الله والحسن ابني محمد بن الحنيفة عن أبيهما عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه قال: أمرني رسول الله صلى الله عليه وسلم أن أنادي بالنهي عن المتعة وتحريمها بعد أن كان أمر بها، فالتفت إلينا المأمون فقال: أمحفوظ هذا من حديث الزهري، فقلنا: نعم يا أمير المؤمنين، رواه جماعة منهم مالك رضي الله عنه، فقال: أستغفر الله، نادوا بتحريم المتعة، فنادوا بها.» وفيات الاعيان، ابن خلکان، ج6، ص150.
افزودن نظر جدید