چگونه امام حسین مهدور الدم می شود ولی فلانی نه
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب- وهابیت و سلفیت برای توجیه واقعه دلخراش عاشورا به این نکته اشاره میکنند که امام حسین(علیه السلام) علیه حاکم و خلیفه عصر خود شورید قتال با او جایز است چرا که او مهدور الدم میباشد.
در منابع روایی آمده است که در روز عاشورا عمروبن الحجاج از ميان لشكر عمر سعد بانگ برآورد: «يا اهل الكوفه الزموا طاعتكم و جماعتكم و لاترتابوا فى قتل من مرق من الدين و خالف الامام»[1] ای اهل کوفه در کشتن کسی که از دین خارج شده و با حاکم مخالفت میکند تردیدی نکنید». او با اين سخنان امام حسين(علیه السلام) را از مارقين و خروج كنندگان بر پيشواى مسلمانان معرفى كرد و قتلش را جایز دانست.
حال باید ببینیم که برادران اهلسنت و وهابیت این قاعده را در مورد اشخاص دیگر اعمال میکنند؟ یا اینکه هر جا برایشان نصرفد به گونهایی دیگر توجیهش میکنند؟
همه ما میدانیم که حضرت علی(علیه السلام) بعد از قتل عثمان، از طرف مردم، رسما و قانونا به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب شد. هیچ مسلمانی نیست که این قضیه را قبول نداشته باشد. با تمام این اوصاف، بسیاری از صحابه رسول خدا به قتال با حضرت پرداختند و جنگهای سختی را علیه حاکمشان به راه انداختند که مهمترین آنها جنگ جمل بود. جنگ جمل، اولین جنگی بود که علیه مولا علی(علیه السلام) به طور ظالمانه تحمیل گردید.
و باز هم، همه می دانیم و در منابع معتبر فریقین نیز آمده است که آتش این جنگ را چه کسی روشن کرد و خود شخصا به نبرد با خلیفه و حاکم وقتش رفت.[2] با وجود منابع معتبر بر کسی پوشیده نیست که جنگ جمل در واقع یک نوع خروج علیه حاکم اسلامی بود.
همانطور که گفتیم یکی از عقائد اهلسنت حرمت خروج بر حاکم است حتی اگر حاکم کافر و فاجر باشد. و بر این حرفشان بسیار تاکید دارند که به چند نمونه اشاره میکنیم:
1) ابوعبدالرحمن مقبل بن هادي الوادعي در این خصوص میگوید: «الخروج ضد الحكام بلية من البلايا التي ابتلى بها المسلمون من زمن قديم، ... فالخروج على الحاكم يعتبر فتنة فبسببه تسفك الدماء ويضعف المسلمون، حتى لو كان الحاكم كافرًا... فتاريخ أهل السنة من زمن قديم لا يجيزون الخروج على الحاكم المسلم[3]خروج علیه حکام یکی از ابتلاهایی است که مسلمانان از زمان قدیم به آن مبتلا شدهاند و اهلسنت بحمد الله خروج بر حاکم مسلمان را جائز نمیدانند. پس خروج بر علیه حاکم فتنهای حساب میشود که مسبب ارهاق خون و تضعیف مسلمانان میشود حتی اگر حاکم، کافر باشد .... و تاریخ اهلسنت از قدیم این است که خروج بر حاکم را جائز نمیدانند»
2) همچنین الکائی در اصول اعتقاد اهلسنت میگوید: «و من خرج على إمام المسلمين و قد كان الناس اجتمعوا عليه و أقروا له بالخلافة ... فإن مات الخارج عليه مات ميتة جاهلية ولا يحل قتال السلطان ولا الخروج عليه لأحد من الناس فمن فعل ذلك فهو مبتدع على غير السنة والطريق[4] و هرکس بر امام مسلمانان خروج کند درحالی که مردم بر آن اجماع و اقرار کرده باشند در هر صورتی که رخ داده چه با رضایت یا غلبه خلافت را بدست گرفته باشد آن خروج، وحدت مسلمانان را از بین میبرد ... و اگر بمیرد به مرگ جاهلیت مبتلا شده است و جنگ و خروج بر علیه حاکم جائز نمیباشد و هرکس این کار را انجام دهد فردی مبتدع و خارج از طریق و سنت است.»
3) ابن تیمیه میگوید: «و أما أهل العلم و الدين و الفضل فلا يرخصون لأحد فيما نهى الله عنه من معصية ولاة الأمور و غشهم و الخروج عليهم بوجه من الوجوه كما قد عرف من عادات أهل السنة و الدين قديما و حديث[5] اما اهل علم و دین و فضیلت برای هیچ احدی و به هیچ دلیلی اجازه نمیدهند در مواردی که خداوند از آنها نهی کرده است همانند عصیان والیان امر و خروج بر علیه آنان. چنانچه از عادات اهلسنت از زمان قدیم و تا به حال همین امر میباشد»
بنابراین طبق سخنان اعلام سلفیه و بزرگان اهلتسنن، خروج بر حاکم اصلا و ابدا جائز نیست و هرکس که علیه حاکم خروج کند به مرگ جاهلیت مرده است.
سؤال من این است که برادران اهلسنت در خصوص ماجرای جنگ جمل چه میگویند و چه نظری دارند؟ آیا همانگونه که امام حسین(علیه السلام) که طبق بیان رسولخدا(صلی اله علیه و آله و سلم) «سیدا شباب اهل الجنة»[6] است را به جرم خروج علیه حاکم، مهدورالدم دانستند و از جرگه مسلمین خارج کردند، در مورد مسببین جنگ جمل هم همین حکم را میکنند؟
قطعا این گونه نیست و همانگونه که در ابتدا گفتم هر جا که برایشان نصرفد، آن را توجیه میکنند. مثلا به کلام عبدالله بن عمر، تمسک میکنند که عایشه فریب ابنزبیر را خورده است. چرا که در منابع اهلسنت آمده است که عایشه از عبدالله بن عمر پرسید: « ما منعک أن تنهانی عن مسیری؟ قال: رأیت رجلاً قد استولى على أمرک، و ظننت أنک لن تخالفیه یعنی: ابن الزبیر...[7] چرا مرا از رفتن به جنگ با علی منع نکردی؟ عبدالله بن عمر در پاسخ وی گفت: عبدالله بن زبیر تو را فریب داده و به جنگ با علی تشویق کرده بود و نصیحت من فایده ای نداشت زیرا تو از عبدالله بن زبیر پیروی کرده و به هیچ وجه با آراء و نظرات او مخالفت نمیکردی.
سؤال من این است که چرا عایشه به کلام رسول خدا تمسک نکرد که او را از رفتن به جنگی که صدای کلاب حوأب در آن شنیده می شود، منع کرده است؟
البانی که به بخاری زمان مشهور است، در کتابش عبارت رسول خدا که به همسرانش فرمود:«ایتکن تنبح علیها کلاب الحوأب؟[8] کدامین شما سگهای ناحیه حوأب بر او پارس خواهند کرد؟» را آورده است.
حال قضاوت را به دلهای بیدار میسپاریم باشد که روزی حقایق بر همگان آشکار گردد ان شاءالله.
پینوشت:
[1]. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج4، ص331، سنة61
[2]. المصنف، إبن أبي شيبة،مکتبة الرشد، بیروت: ج7، ص536.
شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج 9، ص312.
تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، دارالکتب العلمیة، بیروت، ج 3، ص539.
[3]. تحفة المجيب على أسئلة الحاضر والغريب، مقبل بن هادی الوادعی، دار الآثار، صنعاء: ج1، ص199
[4]. اعتقاد أهل السنة،الکانی،دارطیبة، بیروت: ج1،ص161
[5]. مجموع الفتاوى، ابنتیمیه، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج35، ص12
[6]. الجامع الصحیح(سنن ترمذی)، محمد ترمذی، درالکتب العلمیة، بیروت: ج5، ص426، رقم3793.
سنن ابنماجه، ابن ماجه قزوینی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص134، رقم118
مسند احمد، احمد بن حنبل، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج6، ص542، رقم22818.
[7]. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص139،شرح حال عایشه، رقم
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، درالکتب العلمیة، بیروت: ج20، ص107.
[8]. سلسلة الاحادیث الصحیحة، البانی، مکتبة المعارف: ص841، شماره ۴۷۴
افزودن نظر جدید