اصحابی که به جرم دوست داشتن اهل بیت پیامبر کشته شدند
شایستگی برخی از اصحاب پیامبر به مانند سلمان فارسی، عمار یاسر، ابوذز غفاری، حجر بن عدی، و گل سر سبد این صحابه یعنی حضرت علی(علیه السلام) بر هیچ کس پوشیده نیست، حتی برای افراد درجه دوم و سوم از گروه خلفای غاصب و افرادی به مانند معاویه و مغیره و ابن زیاد و ... که در زمان بعد از رحلت پیامبر و خصوصاً در زمان خلافت مولی الموحدین حضرت علی(علیه السلام) با روی کار آمدن به ناحقّ از طرف معاویه مرتکب چه جنایات و فجایعی که نشدند. مثلاً کشتن حجر بن عدی این صحابه جلیل القدر به خاطر اعتراضات آشکار بر علیه معاویه و عمّال او باعث گردید تا با دستور معاویه به کارگزاران خود، این مرد الهی همراه با یاران خود در منطقه عذرا آن هم به خاطر دوستی با حضرت علی(علیه السلام) به شهادت برسند. و معاویه در کشتن او و یارانش هیچ بهانهای نداشت جز این که در پاسخ معترضین این سخنان پوچ و باطل را بگوید که: «انّی وجدت فتل رجل فی صلاح الناس خیراً من استحیائه فی فسادهم[1] من کشته شدن مردی را به خاطر صلاح مردم بهتر از این دیدم که زنده بماند و آنها را فاسد کند». و یا میگفت: «لست انا قتلتهم انّما قتلهم من شهد علیهم[2] من آنها را نکشتم، افرادی که علیه آنها گواهی دادند آنان را کشتند».
و یا فرد شایستهی دیگری به مانند مالک اشتر نخعی که بیگناه به توسط این ملعون به شهادت رسید. کسی که در یگانگی سرفراز، در شجاعت به مانند پیشوای خود حضرت علی(علیه السلام)، در زمان صلح حکیمی دانا، در زمان جنگ و نبرد محکم و استوار، در زمان سختیها صبری جمیل و طاقتی شگرف داشت، او رئیس و بردبار و بخشنده بود. منتهی آن زمانی که حضرت علی(علیه السلام) او را والی مصر نمود و با لشگری او را روانه آنجا نمود با دسیسهی معاویه توسط مردی که در منطقه عریش زندگی میکرد با زهری که با عسل مخلوط بود در حالی که روزه بود به شهادت رسید. وقتی خبر شهادت او به امیر المومنین علی(علیه السلام) رسید فرمود: «للیدین و للفم- خدا قاتل او را بر دهان و دست بر زمین بزند» و چون خبر او به معاویه که به دستور او صورت گرفته بود رسید او گفت: «انّ الله جنداً من العسل- همانا خداوند سربازانی از عسل دارد».[3] و همچنین از قربانیان دیگر معاویه، محمد بن ابوبکر فرزند خلیفه اول است که در دامان حضرت علی(علیه السلام) رشد و نمو یافت و خوب تربیت شد. او فرماندار مصر از جانب حضرت بود که در نهایت او را گرفتند و در پوست الاغی گذاشتند و او را در منطقه –کوم شریک- آتش زدند، در حالی که رمقی داشت با او این کار را کردند و او را به شهادت رسانیدند. وقتی خبر کشته شدن او به معاویه رسید او بسیار خوشحالی کرد، اما وقتی خبر او به حضرت علی(علیه السلام) رسید پس فرمود: «جزعنا علیه علی قدر سرورهم، فما جزعت علی هالک منذ دخلت هذه الحرب جزعی علیه، کان لی ربیباً و کنت أعد ولداً... [4] ما به اندازه خوشحالی آنها، بر محمد غمناک هستیم، من از وقتی در این جنگها داخل شدم بر هلاک شدهای بیتابی نکردم آنچنان که بر او بیتاب شدهام، او تربیت و پروردهی من بود، و او را فرزند خود میشمردم... ما بر مثل او محزونیم و آن را برای خدا حساب میکنیم». در نتیجه همهی این ظلمها و ستمهایی که خلفای غاصب و بعد از ایشان در زمان خلافت حضرت علی(علیه السلام) مرتکب شدند، فقط و فقط به خاطر پیامبر و دوستی با اهل بیت آن حضرت میباشد که این گونه با اصحاب معامله میکنند و پیامبر هم چه زیبا از آینده بعد از خود خبر داد و پیشگوئی کرد که: در روایتی صحیح از پیامبر آمده که به جابر بن عبدالله فرمود: «أهاذک الله من اماره السفهاء قال جابر ما السفهاء؟ قال: امراء یکونون بعدی لایقتدرون بهدیی، و لایستنّون بسنتی، فمن صدّقهم بکذبهم، و أعانهم علی ظلمهم فاولئک لیسوا منّی و لست منهم...[5] فرمود خدا تورا از حکومت سفیهان درامان بدارد ای جابر، و جابر گفت حکومت سفیهان کدام است؟ فرمود حاکمانی که پس از من آیند و به سیره و روش من اقتداء نمیکنند و به سنت من عمل نمیکنند، پس هر که دروغ آنها را تصدیق کرد و آنان را بر ستمشان کمک نمود، پس این افراد از من نیستند و بر حوض کوثر بر من وارد نمیشوند...». و خداوند هم چه زیبا در قرآن میفرماید: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ.[آل عمران/21] کسانی که نسبت به آیات خدا کفر میورزند و پیامبران را به ناحق میکشند و مردمی را که امر به عدالت میکنند به قتل میرسانند، به کیفر دردناک بشارت ده».
پینوشت:
[1]. البدایه و النهایه، ابن کثیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج8 ص60 حوادث سال51هجری.
[2]. تاریخ طبری، طبری، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج5 ص279 حوادث سال51هجری.
[3]. مروج الذهب، مسعودی، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، ج2 ص429.
[4]. همان، ج2 ص428.
[5]. مسند، احمد بن حنبل، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج4 ص265 حدیث14032.
افزودن نظر جدید