اکمال دین و اتمام نعمت مشروط به ولایت علی (ع)
در خصوص واقعه غدیر و آیه اکمال، کتب بسیاری نوشته شده است. با مراجعه به آنها درمییابیم که مفسرین، در مورد این آیه، سخنان متفاوتی رابیان کردند. یکی از مباحث در خصوص این آیه این است که مراد از کلمه «الیوم» در آیه چیست؟ قریب به شش قول را در خصوص کلمه الیوم نقل کردند که آنچه که از روایات صحیح بهدست میآید، مراد روز غدیر خم است.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در خصوص واقعه غدیر و آیه اکمال، کتب بسیاری نوشته شده است. با مراجعه به آنها درمییابیم که مفسرین، در مورد این آیه سخنان متفاوتی را بیان کردند. یکی از مباحث مطروحه در خصوص این آیه این است، که مراد از کلمه «الیوم» در آیه چیست؟
با رجوع به کتب تفسیری معتبر اهلسنت، میبینیم که مفسران چندین احتمال در مورد معنای این کلمه بیان کردند. برخی گفتند که مراد از الیوم، روز مبعث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. برخی نیز قائل شدند، که مراد، روز فتح مکه است و برخی دیگر نیز گفتند که مراد از الیوم روز نزول آیات برائت است و بالاخره برخی دیگر قائل شدند که مراد، روز غدیر خم است.
با مراجعه به روایاتی که در ذیل این آیه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شده است، یک معنا بیشتر صحیح، بهنظر نمیرسد و مابقی تفاسیر دچار اشتباه و خلط است.
احادیث وارده از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر این دلالت دارد، که آیه شریفه مربوط به واقعه غدیر است و این آیه پس از اینکه ولایت حضرت علی (علیه السلام) در روز غدیر خم، توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ابلاغ شد، نازل گردید.
در این مقاله کوتاه به برخی از این روایات اشاره میکنیم:
1) سیوطی در تفسیرش و ابنعساکر در کتاب خود، روایتی را از ابوسعید خدری نقل کردند، که او گفت: «آنگاه که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر خم، علی (علیه السلام) را منصوب و ولایت او را اعلام کرد، جبرئیل با این آیه فرود آمد، که «الیوم اکملت لکم دینکم...[مائده/3] امروز دینتان را بر شما تکمیل کردم....»[1]
2) ابنمردویه ماجرای غدیر خم را از ابوسعید خدری، اینگونه نقل کرده است: که پیامبر در غدیر خم مردم را فراخواند و فرمان داد که خارهای زیر درختان را درآورند و آن روز پنجشنبه بود. سپس مردم را به علی (علیه السلام) فراخواند و دست او را بالا برد، تا آنجایی که مردم سفیدی زیر بغل او را دیدند. آندو از هم جدا نشدند، تا اینکه آیه «الیوم اکملت لکم دینکم...» نازل شد. سپس پیامبر فرمود: «الله اکبر عَلی إکمالِ الدّین وَ إتمامِ النِّعمَة وَ رِضَا الرَّبِّ بِرِسالَتی وَ الوِلایَة لِعَلی. ثُمَّ قال:اللهمَّ والِ مَن والاهُ وَ عَادِ مَن عَاداهُ وَانصُر مَن نَصَرهُ وَ اخذُل مَن خَذَلهُ.[2] الله اکبر بر اینکه دین کامل گردید و نعمت تمام شد و خداوند به رسالت من و ولایت علی راضی است. سپس فرمود خدایا دوست بدار، هر آنکه علی را دوست دارد و دشمن بدار، هر آنکه او را دشمن بدارد، و یاری کن، هر آنکه او را یاری کند و نابود کن، هر آنکه در صدد نابودی او قرار گیرد...»
3) سبط بن جوزی نیز روایتی ازابوهریره نقل میکند: «پس از اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر فرمود: «مَن کُنتُ مولاهُ فَعَلیٌّ مَولاه» هرکه من مولا و سرپرست اویم، پس علی سرپرست اوست، آیه «الیوم أکمَلتُ لَکُم دینَکُم...» نازل شد.»[3]
4) خطیب بغدادی روایت مشهوری را از ابوهریره نقل کرده است، که او گفته است: «مَن صامَ یومَ ثَمان عَشَرة مِن ذی الحَجة کَتب لَهُ صیامُ سِتّینَ شَهراً وَ هُوَ یَومُ غَدیرُ خُم. لَمّا أخَذَ النَّبی بِیَد عَلی بنِ أبیطالِب فَقالَ: ألَستُ وَلیُّ المُؤمِنین؟ قالوُا: بَلی. قالَ: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مولاه. فَقالَ عُمَر بن خَطاب: بَخٍ بَخٍ لَکَ یا إبن أبیطالِب أصبَحتَ مَولایَ وَ مَولی کُلُّ مُسلِم. فَأنزَل الله (الیومَ أکمَلتُ لَکُم دینَکُم...).[4] هرکس در روز هجدهم ذی الحجه روزه بگیرد، خداوند برای او پاداش شصت ماه روزه را مینویسد و آن روز غدیر خم است. روزی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دست علی بن ابیطالب (علیه السلام) را بالا برد و فرمود: «مَن کُنتُ مولاهُ فَعَلیٌّ مَولاه» پس از آن عمر بن خطاب به علی (علیه السلام) گفت: تبریک تبریک بر تو، ای پسر ابیطالب! تو مولای من و مولای هر مسلمانی گشتی و سپس آیه نازل شد.»
5) احمد بن حنبل نیز روایتی را از براء بن عازب نقل میکند، که گفته است: «كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ فِي سَفرٍ، فَنَزَلنا بِغَدِيرِ خُم، فَنُودِي فِينَا الصَّلاة جَامِعَةٌ، وَ كُسِحَ لِرَسُولِ اللهِ تَحتَ شَجَرَتينِ، فَصَلَّى الظُّهر، وَ أَخَذ بِيَدِ عَلِيٍّ، فَقالَ: (أَلَستُم تَعلَمُونَ أَنِّي أَولَى بِالمُؤمِنِينَ مِن أَنفُسِهِم؟) قَالُوا: بَلَى، قَالَ: (أَلَستُم تَعلَمُونَ أَنِّي أَولَى بِكُلِّ مُؤمِنٍ مِن نَفسِهِ؟) قَالُوا: بَلَى، قَالَ: فَأَخذَ بِيدِ عَليٍّ، فَقَالَ:(مَن كُنتُ مَولاهُ، فَعَلِيٌّ مَولاهُ، اللهُمَّ وَالِ مَن والاهُ، وَعَاد مَن عَادَاهُ). قَالَ: فَلقِيهُ عُمَر بَعدَ ذَلكَ، فَقَالَ: (لَهُ هَنِيئًا يَا ابنَ أَبِيطَالِب، أَصبَحتَ وَأَمسَيتَ مَولَى كُلِّ مُؤمِن، وَمُؤمِنَة).[5] براء بن عازب میگوید: با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در سفری همراه بودیم. در غدیرخم توقف کردیم. ندا در داده شد: الصلاة جامعه (کلمهای که برای گردآمدن مسلمانان فریاد میشد). زیر دو درخت برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تمیز شد، نماز ظهر را خواند و دست علی را گرفت و گفت: آیا نمیدانید من سزاوارتر هستم، بر هر مؤمنی از خود او؟ همگی گفتند: آری . پس دست علی را گرفت و گفت: هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست؛ خدایا دوست بدار، آنکه علی را دوست بدارد و دشمن دار آنکه علی را دشمن دارد. سپس عمر با علی ملاقات کرد و به او گفت: گوارایت ای پسر ابوطالب! صبح و شام کردی، در حالیکه مولای هر مرد و زن مؤمنی هستی.»
6) اما مهمترین سخن در این خصوص را غزالی گفته است. غزالي، دانشمند شهير قرن ششم درباره تبريك و تهنيت خليفه دوم و پيمانى كه در آن روز بست مىنويسد: «وَاجمَع الجَماهير عَلى مَتن الحَديث مِن خُطبَته فِي يَومِ عيد يَزحَم بِاتِّفاقِ الجَميع وَ هُوَ يَقول: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَليٌّ مَولاه. فَقالَ عُمر بَخٍ بَخٍ يا أبَاالحَسَن لَقَد أصبَحتَ مولای وَ مَولى كُلُّ مَولى. فَهذا تَسليمٌ وَ رِضى وَ تَحكيمٌ ثُمَّ بَعد هذا غَلَبَ الهَوى تُحبُّ الرياسَة وَ حَمل عَمودُ الخِلافَة وَ عُقُودُ النُبوَّة وَ خَفَقان الهَوى في قَعقَعة الرايات وَ اشتَباكَ إزدِحام الخيوُل وَ فَتحِ الأمصار وَ سَقاهُم كَأسَ الهَوى فَعادوا إلى الخِلاف الأول: (فنَبَذوه وَراء ظُهُورِهِم وَاشتَروا بِهِ ثَمَناً قَليلاً).[6] از خطبههاى رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) خطبه غدير خم است، كه همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند. رسول خدا فرمود: هر كس من مولا و سرپرست او هستم، على مولا و سرپرست او است. عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به على (عليه السلام) اينگونه تبريك گفت: تبريك، تبريك، اى ابوالحسن! تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاى ديگرى هستی. اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبرى على (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب على (عليه السلام) به رهبرى امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روزها، عمر تحت تأثير هواى نفس و علاقه به رياست و رهبرى خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلى تغيير داد و با لشكر كشىها، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمينهاى ديگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلى هموار كرد و از مصاديق اين سخن شد، (پس، آن عهد را پشت سر خود انداختند و در برابر آن، بهايى ناچيز بهدست آوردند، و چه بد معاملهاى كردند).»
پینوشت:
[1]. الدرالمنثور، سیوطی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص19
تاریخ مدینة دمشق، ابنعساکر، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج42، ص237
[2]. مناقب لعلی بن ابیطالب، ابنمردویه، دارالحدیث، قم: ص232 ح334
[3]. تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ص30
[4] . تاریخ بغداد او مدینة السلام، خطیب بغدادی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج8، ص284
[5]. مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل، مؤسسة الرسالة، بیروت: ج30 ص430
المصنف فی الأحاديث والآثار، ابن شیبه، مکتبة الرشد، ریاض: ج 6، ص 372، ح32118
كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، متقی هندی، مؤسسة الرسالة، بیروت: ج13 ص134
[6]. سر العالمين و كشف ما فی الدارين، امام محمد غزالی، دارالآفاق العربیة: ج 1، ص 18
نویسنده: محمد یاسر بیانی
افزودن نظر جدید