اشو باور را نفی میکند!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ باور دشمن اصلی استعمار و استثمار است. انسانهای باورمند در طول تاریخ با گردنکشان جوامع بشری مبارزه کرده و تا پای جان با آنها جنگیدهاند. افراد بیباور، لاابالی، عشرتگرا هرگز دشمن استعمار نبودهاند. همۀ مبارزین از مساجد و معابد و کلیساها برای دفاع از دین و آیین پیامبرانشان به پا خاسته و پوزۀ گردنکشان را به خاک مالیدهاند. دنیاگرایی، سکس، ماتریالیسم و ... نتوانستند این شعله جاوید عرفانی را در ملل مختلف خاموش کنند لذا این بار با اشعار عرفان به جنگ قیامهای عرفانی آمدهاند.
اشو در کتاب آواز سکوت، عارفان را افرادی بیباور معرفی میکند: «باور تنها دشمن درست میکند. برای مثال مردمی که باور دارند، همیشه با تعصب برخورد میکنند. چنین کسانی را در معابد، در کلیساها و در مسجدها میتوان پیدا کرد. مردم که باور دارند همیشه با دیگران به تندی و تعصب رفتار میکنند در حالیکه مردمی که میدانند همیشه شادند. عارفان به چیزی باور ندارند.»[1] مسالۀ باورزدایی از از خصلتهای بسیاری از مدعیان عرفانهای نوظهور هندی است. کریشنا مورتی هموطن وی نیز در آثارش علیه باور حمله کرده است که باور چیز خوبی نیست.
واقعا جای تعجب است از کسانی که به حرفهای اشو باور دارند. چرا از خود نمیپرسند طبق منظور اشو، نباید به چیزی باور داشت، ما چرا حرفهای او را باور میکنیم؟ اصلا او چرا به حرفهای خود باور دارد. او با جدیت تمام و باوری استوار، علیه باور داشتن حرف میزند. اساسا این سوال مطرح است که: آیا خود اشو به گفتههایش باور دارد یا ندارد؟ اگر دارد چرا باور را نفی میکند و اگر ندارد چرا از آن دفاع میکند؟!
وی با این حرف، تهمتی آشکار به سلسلۀ جلیله عرفا زده است. او که چندین بار به اویس و حلاج و بایزید و امثال آنها استناد کرده است، چگونه آنها را به باور نداشتن متهم میکند؟ آیا اویس یکی از یاران امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، باور نداشت؟ و آیا جهاد بدون باور امکان دارد که وی در راه خدا جهاد میکرد؟! آیا منصور حلاج که در راه دفاع از کلام خویش به بالای دار رفت؛ به راه و روش خود باور نداشت؟! آیا بایزید را که تکفیر میکردند و او ذرهای از اعتقاد خویش عقبنشینی نمیکرد، بدون باور به آن، این همه سختی را تحمل میکرد؟! سراسر تاریخ زندگی عارفان پر از باور به راه و رسم خویش بوده است ولی دروغگویی اشو یا دیوانگیاش باعث شده است که این تهمت ناروا را درحق انسانهای بزرگ روا بدارد.
اشو در سخنان خویش جهان را دیوانهخانهای بزرگ معرفی کرد. آیا به این گفتارش باور دارد؟! چرا دیوانهاند، چون حرف اشو را نمیپذیرند؟ چون به راه و روششان باور دارند؟ بنابراین کسی که به باطل بودن اشو باور داشته باشد از دیدگاه او دیوانه است!
وی برای توجیه خود که در باور عموم جهان و عقاید حقه زندۀ دنیا باطل است و از دیدگاه بعضی از اهل تحقیق عامل مخفی استعمار غرب برای ترویج پوچی و بیاعتقادی در میان مردم است. برای توجیه گفتارش و تثبیت جایگاهش مجبور است عدهای را با خود همراه کند، چون با شعار عرفان به میدان آمده است به ناچار به عارفان آویزان شده و آنها را به غلط شبیه خود معرفی کرده و میگوید؛ آنها باور ندارند. باور در معابد و کلیساها و مساجد پیدا میشود.
کدام عارف واقعی را سراغ دارید که بخشی از عمر و عبادت خود را در مساجد و معابد سپری نکرده باشد؛ پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) که رئیسالعرفا و امام العرفا هست مسجد بنا کرد. ابراهیم که پدر انبیاء میباشد اولین معبد و مسجد را او بنا کرد. چگونه است که مساجد که جای عارفان و عاشقان است از دیدگاه او محکوم میشود.
اشو گاهی حرفهای معقول و منطقی نیز میزند تا بدین وسیله مردم را فریب دهد. ولی انسان در جمع بندی به این نتیجه میرسد که انسان مورد رضایت اشو همان انسانی است که قدرتهای استعماری میخواهند. یعنی به هیچ مذهبی پایبند نباشد، در پی شورش و انقلاب نباشد، هیچی نیست و هرچه هست هیچ هست و...
این حرفها را قبلا به صراحت گفتهاند. ماتریالیستها، نیهلیسمها، ماکیاولها و... لکن آنها چون به صراحت میگفتند بازارشان نگرفت. قدرتهای پشت پرده دیدند با صراحتگویی نتیجه نمیگیرند لذا زیرکی کردند و در پرده سخن گفتند. از راه عرفان که برای همگان محترم است وارد شده و علیه همه عرفانهای قدیم و عمیق که فرزندان ادیان بودهاند وارد شدند و افرادی چون اشو و کریشنا و... ساختند و به بازار آوردند و به او دیکته میکنند که دشمن خودشان را دشمن عرفان معرفی کنند که همان باور است.[2]
پینوشت:
[1]. آواز سکوت، اشو، نشر هودین، اصفهان، 1384، ص 64.
[2]. برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به: آب و سراب، نقدی بر افکار اشو، قادر فاضلی، فضیلت علم، 1389، ص 80.
افزودن نظر جدید