آیا لفظ عشق در روایات استعمال شده است؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از الفاظی که صوفیه به آن عنایت دارد، لفظ عشق است. صوفیه از این لفظ زیاد استفاده میکنند. برخی از صوفیه عشق را حمل بر حب در روایات نموده و اینگونه القا میکنند که عشق همان حب است. در این نوشتار به بررسی عشق در روایات میپردازیم.
تعریف و بیان حقیقت عشق
برای عشق تعاریفی ذکر شده است که همه آنها به یک معنی برمیگردند. گفتهاند: «عشق، افراط در محبت و دوستی را میگویند.»[1] و یا «عشق عبارت است از تجاوز از حد در محبت.»[2] و یا «میل مفرط به هر چیزی را عشق به آن چیز گویند.»[3]
اقسام عشق
فلاسفه و عرفا عشق را به سه نوع تقسیم کردهاند:
1- عشق حقیقی: که عبارت است از ابتهاج تام در هنگام تصور حضور ذات معشوق.[4]
2- عشق مجازی: که برخلاف عشق حقیقی، عشق به غیر ذات خداوند را میگویند و آن را بر دو نوع تقسیم کردهاند:
الف: عشق عفیف یا عشق نفسانی: که زیبایی مطلق و شمایل کمالات معشوق منشا آن است و به آن عشق ربانی نیز گفتهشده است.
ب: عشق حیوانی یا عشق شهوانی: و آن ناشی از شهوت و طلب لذت حیوانی است و عاشق فریفته صورت معشوق و خلقت و رنگ و اعضای بدن او میگردد.[5]
«بدان- أعزّک اللّه فی الدارین- که ذاکران چهار مرتبه دارند: بعضی در مرتبۀ میلاند، و بعضی در مرتبۀ ارادتاند، و بعضی در مرتبۀ محبّتاند، و بعضی در مرتبۀ عشقاند. و از اهل تصوّف هر که را عروج افتاد، درمرتبه چهارم افتاد و تا ذاکر به مرتبۀ چهارم نرسید، روح او را عروج میسّر نشود.»[6]
یکی از مسائلی که در عرفان ساخت بشر به آن بها داده شده است کلمهای به نام عشق است که به قیمت کوبیدن عقل به آن بها داده شده است .
سوال: در کتابهای منظوم و منثور کلمه عشق فراوان به کار رفته است چرا در قرآن مقدّس کلمه عشق یک جا نیز به کار نرفته است ؟
جواب: بعضیها در جواب این سوال میگویند خداوند در قرآن به جای کلمه عشق، واژه "حُب" را به کار برده است و "حُب" معادل عربی واژه عشق است در جواب این افراد به ایشان عرض میکنیم که نظر شما کاملاً اشتباه است چون کلمه عشق در واقع یک کلمه عربی است که وارد فارسی شده است.
سوال 2: آیا ما مجازیم کلمه عشق را خطاب به خداوند متعال به کار ببریم ، اگر مجاز به این کار هستیم به کدام مجوّز؟
جواب: در جواب باید عرض کنیم، خداوند متعال هیچگاه، راه را برای اهل تحقیق بسته نمیگذارد، اگر ما مجاز به بکارگیری این کلمه خطاب به خداوند متعال بودیم حتماً در قرآن و در روایات رسیده از جانب معصومین به لزوم بهکارگیری آن اشاره میشد. پس فلسفهای باید در این به کار نبردن باشد، حتماً به کار بردن این کلمه در رابطه با خداوند ایراداتی داشته است که نه ائمه و نه خداوند به آن اشارهای نکردهاند و این در حالی است که هیچچیزی نبوده است که برای بشر سودمند بوده باشد و خداوند و معصومین بدان اشاره نکرده باشد .
حال دیدگاه علی (ع) را در مورد این کلمه بررسی میکنیم: در خطبه 109 نهج البلاغه امام در مورد عشق میفرماید:«هر کس به چیزی عشق ورزد، نابینایش میکند، و قلبش را بیمار کرده، با چشمی بیمار مینگرد، و با گوشی بیمار میشنود. خواهشهای نفس پرده عقلش را دریده، دوستی دنیا دلش را میرانده است، شیفته بیاختیار دنیا و برده آن است و برده کسانی است که چیزی از دنیا در دست دارند دنیا به هر طرف برگردد او نیز بر میگردد، و هر چه هشدارش دهند از خدا نمیترسد، از هیچ پند دهندهای شنوایی ندارد، با این که گرفتار آمدگان دنیا را مینگرد که راه پس و پیش ندارند و در چنگال مرگ اسیرند.»
معنی عشق :
در بزرگترین کتاب لغت عربی "لسان العربی المحیط" در مورد معنی عشق آمده است: «الّزومُ شَیءٌ لا یُفارِقُهُ؛ همراه بودن چیزی با چیز دیگر که هرگز از او جدا نشود.» در واقع این کلمه از عَشَقه گرفته شده است که گیاهی است که به دور گیاهان دیگر میپیچد.
مشاهده میفرمایید که طبق این معنی دانستن خداوند به عنوان معشوق با شرک بالله هیچ تفاوتی ندارد و از آن جا که الگوی ما حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) هستند ما هم سعی بر آن داریم که دنباله رو راه آنان باشیم .
حال به سراغ حضرات صوفیّه میرویم تا ببینیم در مورد این کلمه و استفادههای آن چه گفتهاند:
نعمتالله ولی قطب فرق نعمتاللهی (نعمتاللهیها، نور بخشی و ..) شعری سروده که با هم به بررسی آن میپردازیم:
عقل اگر چه رئیس این ده ماست
عشق شاه است و این رئیس گداست
عشق بر تخت دل نشسته به ذوق
این چنین پادشاه و تخت کجاست؟
و این در حالی است که خداوند فرمود: «أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنِي عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْهُمْ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ وَ لَا أَكْمَلْتُكَ إِلَّا فِيمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّي إِيَّاكَ آمُرُ وَ إِيَّاكَ أَنْهَى وَ إِيَّاكَ أُعَاقِبُ وَ إِيَّاكَ أُثِيب [7] امام باقر (عليه السّلام) میفرمايد: چون خدا عقل را آفريد از او بازپرسى كرده به او گفت پيشآى پيش آمد، گفت بازگرد، بازگشت، فرمود به عزت و جلالم سوگند مخلوقى كه از تو به پيشم محبوبتر باشد نيافريدم و ترا تنها به كسانى كه دوستشان دارم به طور كامل دادم. همانا امر و نهى كيفر و پاداشم متوجه تو است.»
باز در کتاب چهل کلام و سی پیام نوشته دکتر جواد نوربخش یکی دیگر از قطبهای صوفیه آمده است: «تنها به فتوای عشق میتوان با شاهد ازل دست در آغوش شد (شرک بالله) عقل سنخیّت بین من و خدا را قبول ندارد، عقل و عشق هر یک نوایی میسازند و سازی مینوازند، عقل گوید تیغ استدلالم، عشق گوید شمشیر اضمحالم(نابودی)، عقل گوید تا به عصای من نروی به مقصود نرسی، عشق گوید تا به آتش من نابود نشوی به بود نرسی، عقل در میدان دل ناصح، حافظ من است، امّا عشق سرداری آتش افروز و هستی سوز است که بر عقل و لشگرش میتازد تا آن ها را شکست دهد» باید دانست که صحبتهای جناب نوربخش مخالف آیات متعدد قرآن است که در آیات زیادی امر به تعقل نموده است.
شاید برخی گمان کنند که تبعیت از عشق در صوفیه همان تبعیت از واژه "حب" است که در روایات آمده است. اما باید اشاره کرد که با تسامح در برخی موارد شاید بتوان عشق را بر حب حمل کرد، ولی در اکثر موارد اینچنین حملی صدق نمیکند.
این قدرمسلم است که کلمه عشق که به آن گستردگی در کلمات عرفا و فلاسفه وجود دارد و توجه زیادی به آن شده، در روایات ائمه طاهرین(علیهم السلام) مطرح نشده است. برای استعمال نشدن کلمه عشق در روایات میتوان عوامل زیر را نام برد.
1- مسئله عشق، به ویژه عشق حقیقی از مسائل فلسفی است و در کلام معصومین(علیهم السلام) از این نوع اصطلاحات که معانی روشنی ندارند، استفاده نشده است؛ زیرا امامان در مقام هدایت مردم از شیوه خاص قرآنی و الهی استفاده کرده و احتیاجی به استقراض از روشهای دیگران نداشتهاند و علم لدنی آنان در هدایت مردم کافی بوده است و مطرح کردن مسائل فلسفی که ریشه دیرینهای در فلسفههای مختلف دارند و از علوم الهی و دینی به شمار نمیآیند در هدایت مردم نقش چندانی ندارد و به همین جهت است که علامه مجلسی می فرماید: «به جان خود سوگند که جسارت بزرگی است که کسی جرأت را به آنجا برساند که نصوص صحیحه و صریحه صادره از اهل بیت عصمت و طهارت را به دلیل حسن ظن به یک فیلسوف کافر یونانی تاویل نماید.»[8]
2- عامل دوم را باید در خود حقیقت عشق جست و جو کرد. چنانکه در تعرف عشق ذکر شد، قوام عشق با افراط و زیاده روی در محبت و خروج از حالت اعتدال است و لازمهاش زوال عقل در عاشق است چه در عشق حقیقی، چه عفیف و چه حیوانی؛ و صفتی که ملازم با زوال عقل باشد، نه تنها در نزد ائمه معصومین(علیهم السلام) بلکه در نزد عقلای عالم ممدوح نیست. اگر عشق امر ممدوحی بود، میبايست در قرآن کریم به جای مودت و دوستی نسبت به اقربای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از کلمه عشق استفاده میشد، حال آنکه اسلام دین اعتدال است، نه افراط را میپذیرد و نه تفریط. پس میتوانیم بگوییم که عشق نسبت به محبت به منزله تهور نسبت به شجاعت است که محبت و شجاعت ملازم با عقل و از صفات پسندیده در موضوعات خودشان به شمار میآیند. اما تهور و بیباکی و نیز عشق، چون موجب زوال عقل هستند در زمره امور قبیح قرار دارند و از این رو ائمه طاهرین(علیهم السلام) با این که مظهر کامل شجاعت و محبت هستند، هرگز کارهای متهورانه از آنان سر نزده و به هیچ یک از معصومین(علیهم السلام) نسبت عاشقی داده نشده است.
3- افراط در محبت که منجر به عشق میشود به طور اختیاری و ارادی نامعقول به نظر میرسد و همین صفت عشق باعث است که انسان نتواند نسبت به همه چیزهای دوست داشتنی عشق بورزد و یا عشق نورزد و امر غیر اختیاری قابلیت تحسین و مدح را ندارد؛ پس ترغیب به چنین چیزی از طرف معصومین(علیهم السلام) نمیتواند شایسته باشد.
4- عامل دیگر ممکن است این باشد که در تفکیک بین معانی عشق، خصوصا عشق عفیف و عشق وضیع ابهام وجود دارد. چون منشأ و مبدأ هر دو حس زيبايیدوستي میباشد و لذا در نزد عرف و عقلاء عشق انصراف به عشق حيوانی دارد. و از طرف ديگر هر چيز زيبا نمیتواند موضوع عشق قرار بگيرد مثلاً عشق نسبت به يك مجسمه زيبا اصلاً معني ندارد پس در قوام عشق علاوه بر حس زيباییدوستي وجود يك نوع رابطه زنده نيز بين عاشق و معشوق لازم است. و اين رابطه درونی و غيرمرئی در اثر عواملی خاص بايد بين آنها ايجاد شود. و عامل و علت ايجاد اين رابطه جز امور شهوانی و اميال مفرط نفسانی چيزی ديگری نمیتواند باشد. و لذا هيچ كسی عاشق پدر، مادر، برادر، خواهر، پسر و دختر و امثال اينها نمیشود ولو در كمال زيبایی باشند با اينكه همه آنها را از صميم قلب دوست دارند و اين دوستی توأم با اختيار، عقل و عاری از هرگونه احساسات جنسی و شهوانی میباشد. وقتی كه عشق در نزد عقلاء داراي چنين وضعيتی باشد ديگر جاي تعجبی نيست كه محمدبن زكريا رازی بگويد: «عشاق از حدّ حيوانات تجاوز میكنند... و از هوی و اميال شهوانی خودشان اطاعت میكنند و اكثر آنها سر از ديوانگی درمیآورند و از خورد و خوراك باز میمانند...»[9] به همین علت کلام معصومین(علیهم السلام) از کلمه ای که بار آلودگی اخلاقی را با خود دارد پاک و منزه است.
پینوشت:
[1]. خواجه نصیرالدین طوسی، شرح اشارات، نشر نهجالبلاغه، قم، 1375، ج 3، ص 260
[2]. طریحی فخرالدین، مجمعالبحرین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1408 قمری، ج 3، ص 187
[3]. سجادی سیدجعفر، فرهنگ علوم عقلی، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه، تهران، 1361، ص 357
[4]. خواجه نصیرالدین طوسی، شرح اشارات، نشر نهجالبلاغه، قم، 1375، ج 3، ص 360
[5]. همان
[6]. نفسی عزیزالدین، انسان کامل، رسالۀ هفتم در بیان عشق، در بیان میل و ارادت و محبت و عشق، ص 40
[7]. شیخ کلینی، الکافی، اسلامیه، تهران، 1362، چاپ دوم، باب عقل و جهل، حدیث اول، ص 10
[8]. مجلسی محمدباقر، رساله اعتقادات، المکتبه المرتضویه، تهران، بی تا، ص 15
[9]. رازي محمد بن زكريا، مسائل فلسفيه، تهران، المكتبة المرتضويه، بيتا، ص ۳۹
دیدگاهها
ناشناس
1397/04/28 - 04:27
لینک ثابت
پیامبر اکرم صلی الله علیه و
افزودن نظر جدید