ویژگیهای یک اکیست!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اکیستها بر این باورند که اکنکار جزو کهنترین آموزشها و تعالیم بشری است. آنها مدعیاند که این نوشتهها درون معبد کاتسوپاری نگهداری میشوند و دلیل این مدعا را نوشتههای نأکل دانستهاند. [1] اینگونه سندسازی و تمسک به اوهام و نبودهها حکایت از بحران مستندسازی در این شبهآیین دارد. از نظر اکیستها هر آنچه در هستی است از اک پدید آمده و هستیاش تنها با حضور اک دوام مییابد...اک ریشه و بنیان حیات است. [2] اک، کالبد تمام نشانههای حیات اعم از بصیرت معنوی، شادابی و طراوت است. [3]
در اینجا نیز فقط ادعاهایی مطرح شده است که اکنکار قادر نیست آنها را اثبات کند و در واقع سعی دارد بزرگنمایی و ادعاهای شگرف جایگاه دینی خود را اثبات نماید. همچنین در نظر آنها اک، سرچشمهٔ تمام مذاهب است و تمام زندگی را در بر میگیرد؛ بنابراین طبق قانونی الهی، تمام مذاهب، دانشها و نوشتههای مقدس و نیز تمام قوانین زندگی از اک مشتق شدهاند. استقلال ادیان از شبه آیینی چون اکنکار آنچنان روشن و مبرهن است که حتی خود اکنکار نیز آن را پذیرفته و سعی در نفی کلی ادیان داشته است. اکنکار علاوه بر اینکه در بسیاری از مواقع به ردّ کلی ادیان میپردازد، آنها را ساختهٔ دست کل نیرانجان، شیطان، بشر و یا حتی زنان میداند. او مدعی است عوامالناس برای رفع مشکلات خود درصدد تدوین قانون و شرعیات برمیآیند. آنها به دنبال کسانی میگردند که بتوانند این حاجت را برایشان برآورده سازند؛ بنابراین ادیان و مذاهب، ساخته و پرداخته میشوند تا بشر را سرگرم کنند. [4]
توئیچل مدعی است که فرقهها، ادیان و فلسفهها به این منظور تأسیس شدند که پیروانشان را متقاعد کنند پایهگذاران، چقدر بلندپایه و تزلزل ناپذیر بودهاند. برای مثال برگسون، هگل، داروین، نیچه، سقراط، فروید، بیکن و بسیاری دیگر، همه ملعبهٔ دست شنوندگانشان بودند و شدیداً مایل بودند شنوندگان به آنها ارج و مقام و منزلت بخشند. [5]
وی همچنین مینویسد: «زنانِ طبقه زمینی، باعث و مسئول تشکیل ادیان و مذاهب هستند. به تعبیری، زنان یونان قدیم از زنان امروز که دم از تساوی حقوق و مقام اجتماعی با مرد میزنند، در وضعیت بهتری قرار داشتند.»[6] بهواقع اگر ادیان و مذاهب از اک سرچشمه گرفته باشند باید نشئهای از حقانیت را درون خود داشته باشند و دستکم گوشهای از آنها به حقانیت منجر شود؛ اما اینگونه منشأ تراشی برای ادیان، نشان از آن دارد که اکنکار استقلال آنها از اک را پذیرفته و بهناچار چنین منشأ سازیهایی را رواج داده است.
اکنکار مدعی است تعالیمش برای رهایی انسان از پیچیدگی ادیان و مسلکهای عرفانی دیگر است. تناقضگویی اکنکار از آنجا آشکار میشود که پال در سخنی دیگر، درک و فهم اکنکار را ویژهٔ کسانی میداند که برگزیده شدهاند: «معدود کسانی هستند که قادر به فهم و تشخیص نحوهٔ کارکرد اک باشند. حیطه [آن] اینچنین پرجلال و بینهایت پهناور است. انتخابشدگانِ اندکی که به سوی [آن] میآیند، در مقایسه با سایر طرق معنوی، در واقع سعادتمندترین پیروان به حساب میآیند.»[7]
در اکنکار باوری وجود دارد که طبق آن پاسخگویی به تناقضات و اشکالات، جایز نیست؛ چه اینکه کشف تناقض و اشکال، فعّالیتی ذهنی است و فعّالیت ذهنی از نظر اکیستها پذیرفتنی نیست و باعث گمراهی میشود. ازهمینروی اکیستها و استادان واقعی اکنکار هرگز خود را ملزم به پاسخگویی به این تناقضها و یا اشکالها نمیدانند.
اکیستها بر این باورند که فقط تجربه است که انسان را به واقعیت میرساند و این تجربه نیز فقط برای عدهٔ معدودی مهیا شده تا به مرحلهٔ انتخابشدگی دست یابند. با این ادعا دیگر هیچ جایی برای جهانشمولی و عمومیت برای اکنکار باقی نمانده و نمیتوانند ادعا کنند به راحتی قادرند انسان را به آرامش و سعادت ابدی برسانند.
ادعای دیگر درباره قدرت لایتناهی و اعجابانگیز اکنکار است. پیروان پال توئیچل مدعیاند اکنکار از آنچنان قدرت شگرفی برخوردار است که میتواند هرگونه انحراف را در انسان و جوامع بشری از بین ببرد. به دست آوردن این قدرت است که انسان را در زندگی فردی و اجتماعی به قلهٔ مقصود نزدیک میکند. اکنکار با حمله به تمام مصلحان اجتماعی، روانشناسان و جامعه شناسان، آنان را به این گمانه زنی متهم میکند که دلیل انحرافات در زندگی را نداشتن اهداف فردی و اجتماعی میدانند، در حالیکه آنها سخت به بیراهه میروند. اکنکار مدعی است که این افراد نمیدانند آنچه سبب این گمراهی و انحراف است فراموش کردن اک و اکنکار است. [8]
ادعای چنین توانایی را میتوان بهراحتی به آزمون گذارده، تجربه نمود. جامعهٔ آماری برای این آزمون میتواند جامعهای باشد که اکنکار بیشترین تأثیر را بر آنان داشته است. جامعهٔ غرب و بهویژه آمریکا میتواند نمونهٔ آماری خوبی باشد. اکنکار باید بتواند بدون مطالعات جامعهشناختی و روانشناختی به اصلاح این جوامع بپردازد و در این صورت ما نباید شاهد آمار جرم و جنایت و فقر و فحشا و ... باشیم. این در حالی است که آمار جرم و جنایت در این جامعه و دیگر جوامع غربی سرسامآور است.
پرسش درخور دیگری که اکیستها را به شدت با چالش مواجه کرده، زندگی پیامبران این شبهآیین است. اگر از وقایع زندگانی توئیچل و کلمپ بگذریم باز هم زندگی گرایس عرصه را بر آنان تنگ میکند. بنا به ادعای کلمپ، داروین گرایس، دومین پیامبر این شبهآیین دچار نفسانیات شده و از مقام ماهانتایی خلع شده است. وانگهی اگر گرایش به اکنکار میتوانست نفسانیات انسان را به گونهای بخشکاند که انسان به قلهٔ تعالی معنوی و صلاح، صعود کند، پیامبر این شبهآیین از همه بیشتر مستحق تعالی معنوی بود. [9]
پینوشت:
[1]. اک ویدیا دانش باستانی پیامبری، توئیچل، ترجمه هوشنگ اهرپور، بیجا، 1376، ص 193.
[2]. شریعتکیسوگماد، توئیچل، دوجلد، ترجمه هوشنگ اهرپور، بیجا، بیتا، ج 1، ص 5.
[3]. همان، ص 53.
[4]. همان، ص 281.
[5]. دندان ببر، توئیچل، ترجمه هوشنگ اهرپور، چ پنجم، تهران، نگارستان کتاب و زرین، 1381، ص 150.
[6]. سرزمینهای دور، توئیچل، ترجمه هوشنگ اهرپور، چ دوم، تهران، نگارستان کتاب و زرین، 1379، ص 97.
[7]. شریعتکیسوگماد، توئیچل، دوجلد، ترجمه هوشنگ اهرپور، بیجا، بیتا، ج 1، ص 263.
[8]. همان، ص 277.
[9]. سودای دینداری، عبدالحسین مشکانی سبزواری، نشر صهبای یقین، قم، ص 54.
افزودن نظر جدید