هارولد کلمپ ماهانتا اکنکار
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ هارولد کلمپ، استادِ حقِّ در قید حیات، نهصد و هفتاد و سومین استاد ادّعایی اکنکار است. او که نام استادِ در قید حیات را با خود دارد در ایالت ویسکانسین آمریکا به دنیا آمد. هارولد پس از گذراندن دوران ابتدایی در چهارده سالگی به مدرسه مسیحی لوترنها پای نهاد و با تعالیم آنها آشنا شد. در این دوران چالشهای فکری فراوانی دربارۀ مفاهیم تحریفی مسیحیت فراروی وی قرار گرفت. این چالشها و پرسشها وی را بر آن داشت تا آیندۀ خود را به گونهای دیگر رقم زند.[1]
دوران جوانی هارولد بسیار شبیه پال است. وی نیز مانند او دارای گرایشات عرفانی و فرافکنی فراوانی بود و در نیروی هوایی استخدام شد. او برای دست یافتن به حالات فرافکنی و خلسه به هر روشی دست میزد. یکی از روشهای محبوب او اعتیاد بود. او مدعی است پس از یک مستی سرسامآور و بیهوشی حاصل از آن، چشم معنوی خود را گشوده و به ادعای خود، جهانهای نامرئی را درنوردیده است!. وی دربارۀ این تجربه شیرین! خود میگوید: «الکل به طرز وحشتناکی مرا مسموم کرده و باعث شده بود به جهانهای نامرئی نفوذ کنم؛ جهانهایی که هیچ تصوری از وجودشان نداشتم؛ زیرا هنوز چیزی در مورد اک نشنیده بودم، ولی با اینحال همینقدر کافی بود تا متوجه شوم در این جهان چیزهایی ناشناخته وجود دارند که میبایست پرده از رازشان برداشت.[2] تفکرات شبه عرفانی مستانۀ هارولد او را وا میداشت تا تمام وقایعی را که در پایگاه نیروی هوایی اتفاق میافتد به طرز عجیبی به هم پیوند دهد. این خلاقیت او باعث میشد پدیدههای معنوی فراوانی را اختراع و ابداع نماید. روحیۀ ابداعگری وی در همین زمان به اوج شکوفایی خود رسید. هارولد دراین پایگاه، درگیریهای فراوانی با یکی از همرزمهای خود داشت. این فرد همیشه شخصیت هارولد را به تمسخر میگرفت؛ اما سرانجام این دو نفر برای سفر به توکیو انتخاب شدند و همین امر باعث ایجاد رفاقت بین آنها شد. هارولد این امر را کمک استادِ درون تلقی کرده، خود را مورد حمایت دست خرد نامید.
آشنایی با اکنکار
آشنایی وی با مجلهای به نام «fate magazine» که حاوی آموزشهای پال توئیچل بود او را به سوی اکنکار رهنمون ساخت. این آشنایی چون فسونگری به خلاقیتهای پدیدهسازی وی نیروی دو چندان بخشید. او معتقد بود این مجلات برای پاسخگویی به سؤالات وی ترتیب داده شده بودند.[3] گام بعدی وی مطالعۀ کتابهای اکنکار بود. مطالعۀ این کتابها بیش از پیش، او را از آموزههای مسیحیت جدا کرد. سیر جدایی از مسیحیت او را رو در روی مسیحیت قرار داد. وی ادعا کرد در یکی از تناسخهایش همکلاسی عیسی مسیح (علیهالسلام) بوده است و او را به خوبی میشناسد. نظر وی درباره عیسی (علیهالسلام) این بود که وی فردی عادی بوده و هیچ امر خارقالعادهای از او مشاهده نکرده است. جالب است بدانید هارولد میگوید در یکی از تناسخهایش سگ بوده است.[4]
در تیمارستان
مطالعات هارولد در حوزۀ اکنکار، او را به این باور رسانده بود که استادان نظام وایراگی اک را شناسایی و کشف کردهاند. او عقیده داشت این استادان طبق برنامهای در حال آموزش و تربیت وی هستند تا او را به مقام ماهانتایی برسانند. هارولد برای شرکت در این برنامۀ خیالی خود را از بالای پل به داخل رودخانه میافکند. این برنامۀ! استادانِ وی کارش را به بیمارستان میکشاند. ادامۀ این حالات باعث شد تا او دچار اختلالهای روانی فراوانی شود. هارولد بارها به جرم نقض قوانین اجتماعی و اختلال در نظم عمومی دستگیر شد. سرانجام برای قاضی پرونده مشکلات روانیاش محرز شد. قاضی حکم بستری شدن وی را در تیمارستان صادر کرد. هارولد در توجیه این واقعه چنین میگوید: «این چه دردسری بود که خودم را بدان گرفتار کرده بودم؟! و حالا مجبور بودم برای مدتی نامعلوم به بیمارستان بروم تا مورد روانسنجی قرار گیرم.»[5]
رودررویی گستاخانه با خدا
این دورۀ تیمارستان نیز وی را دگرگون نساخت. پس از آزادی از تیمارستان که وی نام آن را «بیمارستان روانسنجی» میگذاشت، باز هم به کارهای گذشتۀ خود ادامه داد. آزمایشهایی که برای رشد معنوی به آنها دست میزد فراوان بودند: «به هر حال در طول تابستان شروع به آزمایش اثرات الکل بر روی رشد معنویام کردم. این مرحله از زندگیام بود که بعدها آن را «رودررویی گستاخانه با خدا» نامیدم... سراسر تابستان به شادی گذشت و رفقای هم پیالهام که افرادی خوشرو و سرزنده بودند نیز در این شادی شریک شدند.[6] وی هرگز مشخص نکرده که کارمای این اعمال زشتی را که «رودررویی گستاخانه با خدا» نام نهاده در کدام مرحله از زندگی خود باز پس داده است که حال میتواند بهعنوان بیکارماترین انسان روی زمین سِمَت ماهانتایی را در دستان خود گیرد.
گریز از مسیحیت
به هرحال، هارولد که خود را از آزمایشهای ناقص و گمراه کنندۀ مذهبی! نجات داده بود، ارتباط خود را با پال قویتر میکرد. وی سعی داشت در سمینارهایی که از طرف اکنکار تشکیل میشد شرکت کند. بالاخره درسال 1970 به کلّی از کلیسا جدا شد. او هر چه بیشتر با مفاهیم اکنکار آشنا میشد، مفاهیم مذهبی را بیشتر به نقد و استهزا میگرفت؛ تا جایی که ضمن ادعای دوستی با عیسی (علیهالسلام) در تناسخهای پیشین خود، او را فردی بسیار عادی به حساب آورد که لیاقت ناجی بودن و موعود بودن را نداشته است: «اما من عیسی را پسر یک نجار میدانستم؛ بنابراین در اینکه او مسیحایی باشد که به وی بشارت داده شده، جداً شک داشتم. آخر ما با هم بزرگ شده بودیم. من به قدر کافی مؤدب بودم که دوست خود را مسخره نکنم ولی فکر اینکه عیسی مسیح موعود باشد برایم قابل هضم نبود».[7]
این تمسخرها در حالی است که هارولد بهعنوان استاد در قید حیات، بیکارماترین فرد روی زمین قلمداد میشود. او که دورانی از روانسنجی و نیز رو در رویی گستاخانه با خدا را داشته است هرگز توضیح نمیدهد چگونه و با کدام عذابها کارماهای خود را سوزانده و به این عنوان دست یافته است. گسترۀ مخالفتهای او با مسیحیت به نفی معجزات حضرت عیسی (علیهالسلام) نیز کشیده شد. او معجزات این پیامبر الهی را ناشی از آموزشهایی میدانست که زیر نظر پزشکان مصری به دست آورده بود. به نظر او تعالیم اسن نیز در مسیح (علیهالسلام) بیتأثیر نبود.[8] گفتنی است وی با همۀ این جبههگیریها دربارۀ مسیح (علیهالسلام) ادعا میکند با گذشت زمان به حقّانیت و موعود بودن وی پی برده است، اما این زمانی بود که دیگر مسیح در صلیب مانده بود.
ورود به اکنکار
ورود رسمی هارولد به تشکیلات اکنکار، با کار در چاپخانۀ اکنکار مهیا میشود. باتوجه به تخصصی که وی در صنعت چاپ و فعالیتهای فرهنگی داشت به زودی بهعنوان یک فعّال فرهنگی در اکنکار شناخته میشود. با بالا گرفتن اختلافها بر سر جانشینی پال، فشارهای زیادی از طرف هارولد و طرفدارانش به داروین گراس وارد میشود تا ردای اک را به هارولد تحویل دهد؛ اما تا مدتها این فشارها بیتأثیر بود. بالأخره در سال 1981 در یک نشست خانوادگی، سمت ماهانتایی از داروین گراس گرفته شده، به هارولد تحویل داده میشود. لقبی که برای او در سمت ماهانتا اعطا شده است «ئواهزی» میباشد.[9]
پینوشت:
[1]. کودک در سرزمین وحش، کلمپ، هارولد، 1379، ترجمه مینو ارژنگ، چ دوم، تهران، البرز، ص 10.
[2]. همان، ص 71.
[3]. همان، ص 9.
[4]. همان، ص 85.
[5]. همان، ص 197.
[6]. همان، ص 246-247.
[7]. همان، ص 13.
[8]. همان، ص 133.
[9]. گاهشمار استاد رویاپردازی، دیویس، جیمز پال، ترجمه مهیار جلالیانی، تهران، ایساتیس، 1379، ص 18.
برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به: سودای دین داری، عبدالحسین مشکانی سبزواری، نشر صهبای یقین، قم، 95.
افزودن نظر جدید