محدودیت دعوت انبیا و گمراه ماندن انسانها ؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پرسش این است که اگر شما میگویید بشر برای انتخاب روش صحیح زندگی، به هدایت انبیا احتیاج دارد، برای هدایت همۀ انسانها چند پیامبر لازم است؟ قارههای گوناگون عالم و فاصلههای فراوان میان انسانها همواره وجود داشته است. پیشتر، انسانهایی که در گوشهای از زمین زندگی میکردند، از کسانی که در سمت دیگر زمین زندگی میکردند، خبری نداشتند؛ بلکه نمیدانستند که بخش دیگری از زمین هم هست؛ چه رسد به اینکه به ساکنان و دین و مذهب آنان آگاهی داشته باشند. اکنون پس از قرنها، از آثار و علایم برمیآید که مثلا در آمریکای جنوبی، تمدنهایی مربوط به چندهزار سال پیش بوده است. برای اینکه همۀ انسانها هدایت شوند، چند پیغمبر لازم است؟
در پاسخ، نخست، تمثیلی در امور تکوینی میآورم و سپس جوابی که در خور فهم است بیان میکنم. اگر پرسیده شود که خدا در امور تکوینی چه نعمتهایی به انسان داده است، یعنی ربوبیت تکوینی الهی برای انسانها چه اقتضائاتی داشته است؟ در پاسخ گفته میشود که خدا به انسانها چشم، گوش، دست، پا، زبان، مغز، قلب، کبد، ریه و نعمتهای دیگر که در بدن هست، داده است. در جنبۀ روحی هم به انسانها عقل، احساسات و عواطف داده است. اینها نعمتهایی است که خدا به همۀ انسانها داده است. اگر کسی بگوید که برخی انسانها نابینا یا فلج یا دیوانهاند، آیا وجود این موارد، این بیان را نقض میکند؟ یا آنکه موارد یادشده استثنائاتی است که لازمۀ زندگی این عالم مادی است؟ وقتی میپرسند خدای متعال چه نعمتهای تکوینی به انسانها میدهد، منظور عموم مردم است، با صرفنظر از استثنائاتی که بر اثر تزاحم عوامل طبیعی، گاهی اتفاق میافتد. به بیان دیگر، آنچه اکثریت قاطع مردم از آن برخوردار هستند، معیار پاسخ است و نباید به استثنائات پرداخت و گفت خدا به برخی چشم نداده است؛ زیرا آن چشم نداشتن، ناشی از عاملی بوده که باعث نابینا شدن او شده است؛ تقصیر از پدر یا مادر بوده، یا به آفت و بیماری دچار شده است؛ وگرنه در اصل خلقت، انتظار آن بود که همه چشم داشته باشند. عین این مطلب در مسائل تشریعی نیز میآید.
وقتی میگوییم خدای متعال، همۀ مردم را هدایت کرده و انبیا را فرستاده است تا انسانها را هدایت کنند، وجود چند نفر در فلان جزیره که چه بسا حرف زدن هم نمیدانند، چه رسد به اینکه دین اسلام را بشناسند یا راه صحیح خداپرستی را بدانند، با آن امر منافاتی ندارد؛ بلکه استثنائاتی است که باید در پی شناخت علل و عوامل پدید آمدن آن بود. پاسخ کلی این است که اینها بر اثر ظلم برخی از انسانهای دیگر پیدا شده است. اگر همگان به آن راهی که خدا بهوسیلۀ انبیا برای بشر آورده بود (همان راهی که حضرت آدم به فرزندانش پیشنهاد کرد) درست عمل میکردند، این مشکلات، گمراهیها و پرستش معبودهای قلابی پیش نمیآمد. حاصل آنکه سنت الهی اقتضا میکرد که وقتی انسان را میآفریند، به وسیلۀ پیامبران هدایت کند و به همین دلیل، اولین انسان را پیامبر قرار داد تا هم خود او هدایت شود و هم دیگران را هدایت کند. قرآن کریم میفرماید: «و إن من أمّة إلّا خلا فیها نذیر [فاطر 24] هیچ امتی نیست جز آنکه بیمرسانی در میان آنان بوده است.» هیچ امتی نیست مکر اینکه پیامبری در میان آنها وجود داشته است. پس پاسخ کلی قرآن این است که خداوند برای هر امتی از انسانها در هر جای زمین پیغمبری قرار داده است؛ ولی ما همه را نمیشناسیم. در قرآن کریم از 25 یا 26 پیامبر نام برده شده است. در برخی روایات و دعاها مانند دعای امداوود و برخی جاهای دیگر، اسم چند پیغمبر دیگر آمده است که در مجموع سی نفر میشود. از 124 هزار پیغمبر خدا، نام 25 تا 30 نفر را میدانیم و از بقیه بیخبریم. حتی در خود قرآن، داستان پیامبرانی به صورت نامشخص آمده است که نام آنها را نمیدانیم. در سورۀ «یس» به شهر انطاکیه اشاره شده که دو پیغمبر فرستادیم و سپس پیغمبر سوم را نیز فرستادیم: «فعزّزنا بثالث [یس/ 14] پس ما (آن دو را) به (پیامبر) سومی تقویت کردیم». بر این اساس، در یک زمان برای یک شهر سه پیامبر بوده است، اما ما نام آنها را نمیدانیم. شاید در برخی روایات اشارهای شده باشد.[1] در اینباره اقوال گوناگون نقل شده است؛ از جمله سخن ابن عباس که نام این پیامبران را صادق و صدوق و سلوم دانسته است.[2] به هر حال، تعداد پیغمبران زیاد بوده و ما از آنها اطلاع درستی نداریم. شاید تا اندازهای تقصیر تاریخنویسان بوده است که کوتاهی کردند و شاید ابزاری برای انتقال مطالب نبوده است؛ ولی قرآن میفرماید در هر امتی پیغمبری فرستادیم؛ اگر چه مقصود از امت برای روشن نیست که خدا امت را چه کسانی میداند. آیا محدودۀ جغرافیایی معیار است؟ یا محدودۀ نژادی و یا محدودۀ زبانی؟ روشن نیست؛ اما هر جا قرآن مجموعهای از انسانها را امت میداند، میگوید برای هر امتی پیغمبری فرستادیم ولی ما خبر نداریم که پیغمبران چه کسانی و کجاها بودند. مثلا نمیدانیم که در آمریکای جنوبی یا در استرالیا یا در ژاپن یا در چین چه پیغمبرانی مبعوث شدند؛ اما ندانستن ما دلیل نبودن نیست. ادعای قرآن این است که هر جا امتی باشد، پیغمبری هم هست. وقتی ما نام آنها را ندانیم، به طور طبیعی نباید توقع داشت که تاریخچه و برنامهها و افکار و تعالیمشان را بدانیم.
این جواب کلی به آن شبههای است که در برابر برهان اقامه میکنند که برهان شما اقتضا میکند که خدا همۀ مردم را به وسیلۀ انبیا هدایت کند؛ پس چرا برخی جاها به هدایت انبیا نرسیدیم؟ جواب، این است که اینها استثنائاتی است که بر اثر تزاحمات و ظلم انسانهای دیگر پدید آمده است. از سوی دیگر، قرآن میفرماید تعالیم انبیا را مسئولان دینی اقوام گوناگون تحریف میکردند: «و ما اختلف فیه إلّا الّذین أوتوه من بعد ما جاءتهم البیّنات بغیا بینهم [بقره/213] و در آن اختلاف نکردند مگر کسانی که کتاب به آنان داده شده بود، بعد از برهانهای آشکار که به آنها رسیده بود، از روی ستمگری در میان خود»، به همین دلیل، خدا دوباره پیغمبری میفرستاد تا تحریفات گذشتگان را تصحیح کند. اگر در اقوام و امتهای گذشته، پیغمبرانی بودند که تعالیم آنان تحریف شده بود، چه زمانی باید پیغمبر دیگری بیاید؟ آیا به محض اینکه از دنیا رفت، بلافاصله باید پیغمبر دیگری بیاید؟ مقتضای برهان چیست؟ مدت زمان حضور پیغمبر در میان امت چقدر است؟ آیا تا زمانی که تعالیم خود را بیان کند؟ یا محدودۀ مشخص دیگری دارد؟ برهان چه اقتضا میکند؟ آنچه به عقل بشر میرسد این است که باید راه دیگری غیر از عقل برای هدایت مردم باشد؛ اما اینکه راه باید به وسیلۀ چند نفر و به چه صورت و کیفیتی و با فواصل زمانی ایجاد شود، عقل بدان راهی ندارد. ضمن آنکه نمیتوان تضمین کرد که هر انسانی در هر جای دنیا، حتما از هدایت پیغمبران به طور صحیح برخوردار خواهد بود. این بعینه مثل امور تکوینی است؛ مثل اینکه خدا روزی همه انسانها را میدهد؛ اما گاهی انسانی در جایی از گرسنگی میمیرد یا به دست کسی محبوس میشود و از روزی خود محروم میگردد. این امور هم در تکوین و هم در تشریع است. قرآن در باب رازقیت کلی الهی میفرماید: «و ما من دابّة فی الأرض إلّا علی الله رزقها [هود/6] هیچ جنبندهای در زمین نیست مگر آنکه روزی او بر خداست»، خدا به هر جنبندهای روزی میدهد. اگر انسانی را دیدید که از گرسنگی مرد، به آن دلیل است که دیگران مانع او شدند و او نتوانست روزی خود را بخورد. بنابراین، اینها استثنائاتی است که بر اثر عوامل مزاحم در عالم طبیعت پیش میآید. اینها در این بیانات کلی ملحوظ نیست.
این بیانات ناظر به روال عادی است که بیشتر مردم از آن استفاده میکنند. ممکن است اقلیتهایی از آن مستثنا باشند، بر اثر عوامل مزاحم از آن باز بمانند. پس اقتضای برهان پیش گفته آن نیست که هر انسانی هر جا هست، حتما باید دعوت انبیا به او برسد. از آن طرف بگوییم خدا یک پیغمبر فرستاد و به دیگران گفت که پیام او را به آیندگان برسانید و به پیغمبر بعدی نیازی نیست؛ چون خطا از آنجا ناشی شد که دیگران احکام و تعالیم دینی را مخفی کردند و به وظیفۀ خود عمل نکردند. اگر همۀ مردم به وظایف خود عمل میکردند و تعالیم پیغمبر پیشین به آیندگان میرسید، دیگر تحریفی پدید نمیآمد و مردم از آن استفاده میکردند. پس اگر بپرسید که چرا به دیگران نرسید؟ میگوییم تقصیر کسانی است که نگذاشتند. باید به این نکته توجه داشت که در جریانات عادی، به طور غالب، هدف تحقق پیدا میکند؛ ولی موارد اندکی نیز هست که استثناء میشود و بر اثر تزاحم، محقق نمیگردد. اما به گونهای نیست که وقتی میگوییم برخی انسانها بر اثر گرسنگی میمیرند، هفتاد انسانها را شامل شود. خدا میفرماید ما به همۀ موجودات جاندار و همۀ روزیخواران روزی میدهیم؛ اما هفتاد درصد انسانها میمیرند! پس میگوییم چرا از گرسنگی مردند؟ اگر بگوییم دیگران مانع روزی آنان شدند، با این بیان سازگار نیست. آری، اگر تعدادی در اوضاع ویژهای و بر اثر ظلم کسانی، از روزی خود محروم شوند، غیر از این است که اکثریت محروم شوند.
پینوشت:
[1]. فتحالباری، ابن حجر عسقلانی، دارالمعرفه، بیروت، ج 6، ص 336.
[2]. مجمع البیان، طبرسی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ج 8، ص 263.
افزودن نظر جدید