عقاید اهلحق مبتنی بر افسانه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تمامی عقاید و شعائر اهلحق مبتنی بر افسانهها و اساطیری هستند که در دفترهای دینی اهلحق (کلام) منعکس شده است. مجموعه این اساطیر و افسانهها آیینه تمامی ادیان و مکاتبی است که در منطقه ایران غربی ظاهر شد و بعضا از میان رفتهاند. اساطیر اهلحق درواقع ریشه در اساطیر بومیان آسیای غربی دارد.[1] بسیاری از اساطیر بومیان آسیای غربی با ورود آریاییان تحول یافت و بعدها صبغه زرتشتی پیدا کرد. بعد از اسلام نیز پارهای از یاد رفت و پارهای دیگر با اندیشهها و زندگی جدید درآمیخت و تصورات و ذهنیات تازهای ساخت. درواقع اساطیر ملل درپی تحولات اجتماعی تغییر میکنند. دکتر بهار این واقعیت را بدینگونه بیان میکند:
«هر اسطورهای یک واحد مطلق نیست. هر اسطورهای به پیازی میماند، یک هسته اصلی کهن دارد و در هر دورهای تحولات اجتماعی یک پوسته تازه روی آن هسته مرکزی اضافه میکند و در واقع هر اسطوره اگر تجزیه و تحلیل شود یک مسیر تاریخی را نشان میدهد.»[2]
نمونه بارز این اساطیر داستان سیاووش است، اصل این داستانبه فرهنگ آسیای غربی تعلق دارد که در دورههای بعدی نیز ماندگار شد. سیاووش در دورههای بعد لقب آزاده گرفت. بعد از اسلام که دنیای تصورات و باورهای مردم ایران تغییر کرد، این اسطوره به همراه برخی دیگر از اساطیر حماسی و ملی، در شکلی دیگر دوباره ظاهر شد. آقای شاهرخ مسکوب در این باره مینویسد:
«(با ورود اسلام)... دین و دنیای مردم ایرانی تغییر کرد. اما بسیاری از تصورات آیین اجتماع کهن که در اعماق ناخودآگاه وی رسوب کرده بود برجای ماند... داستان شهادت سیاووش، از گروه ماندنیها بود.[3]
کشته شدن بابا یادگار در مکتب اهلحق او را وارد این اسطوره کهن کرد و با وجود عقیده به "دون"، او تجلی سیاووش آزاده شد. او همانند سیاووش از دام زن بیزار بود، تا به لطف خداوند متعال غنی و آزاد باشد.[4]
روایات حماسی ایران که در شاهنامه فردوسی آمدهاند و آنرا به فرهنگ زرتشتی نسبت میدهند، به عقیده دکتر بهار مبتنی بر کتب زرتشتی نیستند، بلکه هم کتب زرتشتی و هم شاهنامه بر روایات کهنتری مبتنی هستند که در طی اعصار دراز به صورتی شفاهی منتقل میشدهاند و از اواخر عصر ساسانی شروع به کتابت آنها شد ولی مسلما همچنان به صورت شفاهی نیز وجود داشتهاند. در اوستا تنها اشاراتی بدانها رفته است. داستانهای کهن ایرانی را بسیاری از شعرای کرد که بعضا ملک اهلحق داشتهاند، به زبان کردی بیان کردهاند که اختلافاتی باهمان داستانها در شاهنامه دارند، علاوه بر این شاهنامه نه تنها در میان پیروان اهلحق بلکه در بین تمامی کردان مورد توجه بسیار است. آنچه جالب توجه است اینکه در اعتقادات اهلحق بسیاری از پهلوانان و پادشاهان مظاهر هفتن و هفتوانه بودهاند. اشعار زلال زلال و بارگه بارگه حاوی مطالبی در این باره است. حتی گاهی بین شخصیتهای قرآن(که در عهد عتیق نیز سابقه دارند) و شخصیتهای ملی ایران رابطه برقرار میشود. از جمله اینکه حضرت ابراهیم را دون زرتشت دانستهاند. در برخی کتب ایشان نیز شعرایی مانند حافظ و نظامی دون بنیامین و بابا یادگار و مولوی مظهر حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) خواندهاند.[5]
آنچه گفته شد تنها نمونهای از اساطیر و افسانههای ایرانی مورد استفاده اهلحق است. در اساطیری که صبغه اعتقادیشان بیشتر است، باید به دستهای اشاره کرد که اساطیر کیهانشناختیاند. با مطالعه این اساطیر نیز میتوان مسیر تاریخی عقاید ایرانی اسلامی را مشاهده کرد.
منابع:
1- (آسیای غربی از سند و آسیای میانه در شرق و شمال شروع میشود و تا مدیترانه شرقی و شبه جزیره بالکان در غرب ادامه پیدا میکند.) فرخمنش، صحبت، مقدمهای بر دین و روان با تاکید بر اهلحق، 1382 شمسی، ص 153
2- فرخمنش، صحبت، مقدمهای بر دین و روان با تاکید بر اهلحق، 1382 شمسی، ص 153
3- مسکوب، شاهرخ، سوک سیاووش، چاپ ششم، انتشارات خوارزمی، تهران، 1370 شمسی، ص 81
4- صفی زاده، صدیق، بزرگان یارسان، چاپ اول، موسسه مطبوعاتی عطایی، تهران، 1361 شمسی، ص 75
5- مدرسی چهاردهی، نورالدین، ص 160
برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک به کتاب مقدمهای بر دین و روان با تاکید بر اهلحق اثر صحبت فرخمنش
افزودن نظر جدید