هویت ایرانیِ اسکندر، سندِ مسئولیتناپذیری سران سیاسی و دینی زرتشتی
سران سیاسی و مذهبی زرتشتی، هر چند در منابع خود از اسکندر با عنوان «گُجَستَک» یعنی ملعون یاد کردند، اما از سویی دیگر مدعی شدند که او ایرانی الاصل بود و اگر ما شکست خوردیم و کشور را تحویل او دادیم، اقلاً تحویل بیگانهی بدکار ندادیم، بلکه تحویل یک ایرانیِ بدکار دادیم!
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مسئولیت گریزی یکی از اختلالات رفتاری است که متأسفانه در میان سیاستمدارانِ غیر صادق و همچنین در بسیاری از انسانها به فراوانی دیده میشود. این گونه افراد، معمولاً بروندادِ رفتارهای خود را گردن نمیگیرند. بسیار دیده میشود که حاضر به پذیرش شکست نیستند. مثلاً سرمربی یک تیم فوتبال، کج بودنِ زمین، رشوهخواری داور، گرما و سرمای هوا و هزار و یک مسئله را بهانه میکند تا مسئولیت شکست تیمِ تحت مدیریت خود را به گردن نگیرد.
در تاریخ نیز از این قِسم افراد مسئولیت گریز فراوان میبینیم. اما یکی از شگفت انگیزترین نمونههای تاریخی، سران سیاسی و دینی زرتشتی هستند. برخی از آنان افراد درستکار بودند. اما بخش قابل توجهی از آنان در عصر ساسانی، چنان به فساد و تباهی سرگرم شدند و جامعه را در مُرداب فرو بردند که اکثر مردم ایران، حاضر نشدند در برابر لشکر مسلمین مقاومت کنند. در حقیقت، کار به جایی رسید که بیشتر ایرانیان، عربهای فاتح را بر ساسانیان، ترجیح دادند. اما آن سران سیاسی و مذهبی زرتشتیِ ساسانی، مسئولیت بدرفتاری و فساد خود را به گردن گرفتند؟ خیر. آنان برای شکست خود بهانهها آوردند. هوا گرم بود. سرد بود. طوفان بود. آسمان کج بود و هزار بهانه دیگر. کار به جایی رسید که مورخین معاصر هم به این مسئولیت گریزیِ مورخین قدیم زرتشتی اعتراض کردند. برای مثال، دکتر عبدالحسین زرینکوب نوشتند: «دربارهی اخبار فتوح تازیان در ایران مبالغهها و خطاهای بسیار رفته است. روایات عربِ عراق از گزاف و خودستایی آکنده است، چنانکه اخبار خداینامههای ایران نیز از نفرت و بهانه تراشی خالی نیست».(1)
یکی دیگر از این بهانهتراشیها و مسئولیت گریزیها، جعل هویت ایرانی برای اسکندر است. یعنی سران سیاسی و مذهبی زرتشتی، هر چند در منابع خود از اسکندر با عنوان «گُجَستَک» یعنی ملعون یاد کردند، اما از سویی دیگر مدعی شدند که او ایرانی الاصل بود و اگر ما شکست خوردیم و کشور را تحویل او دادیم، اقلاً تحویل بیگانهی بدکار ندادیم، بلکه تحویل یک ایرانیِ بدکار دادیم!
حکیم ابوالقاسم فردوسی داستان اسکندر را در خداینامه (که توسط سران مذهبی و سیاسی زرتشتی نوشته شده بود) این گونه نقل میکند:
داراب پادشاه زرتشتیِ سلسله کیانی، 12 سال پادشاهی کرد. او شهر دارابگرد را ساخت و مخالفین خود را سرکوب کرد.
جهان از بد انديش بى بيم كرد
دل بدسگالان بدو نيم كرد
داراب، در ادامه به سوی روم تاخت. در آن زمان فیلیپوس، پادشاه روم بود. لشکریان روم، ناگزیر عقب نشستند و ایرانیان نیز، بسیاری از آنان را کشته؛ زنان و کودکان ایشان را به اسارت گرفتند:
زن و كودكان نيز كردند اسير
بكشتند چندى بشمشير و تير
به روایتی، زنان و کودکان را به اسارت گرفته و برخی از اسیران را به قتل رساندند. پس داراب به فیلیپوس پیامی فرستاد که اگر میخواهی بر جایت بمانی، دخترت ناهید را به من بسپار. فیلیپوس پذیرفت. پس داراب از او باج و خراج بسیار گرفت و ناهید (دختر پادشاه روم) را با خود به ایران آورد. مدتی گذشت، ناهید با آنکه چهرهای زیبا داشت، اما بوی بد دهانش، موجب آزار داراب شد؛ به همین خاطر، داراب از او دلسرد شد و او را به روم بازگرداند.
ناهید از داراب، باردار بود. اما این داستان را مخفی نگه داشت. پس از مدتی، فرزنی زایید و او را اسکندر نامید.(2) ناهید، نام و یادِ پدر واقعی اسکندر را از او پنهان داشت. اسکندر نیز گمان میکرد که فیلیپوس پدر اوست. از آن سو، داراب (پادشاه ایران)، همسری دیگر برگزید و پس از چندی، پسری از او زاده شد و نامش را دارا گذاشتند. در ادامه اسکندر، به ایران میتازد و ایران را فتح میکند و البته متوجه میشود که اصالت ایرانی دارد. این تصویرسازی از اسکندر، از قرار معلوم، به همان دلیلی است که بیان شد.
پینوشت:
1. نشریه معارف اسلامی، سازمان اوقاف، آبان 1347، شماره 7، ص 36، مقاله «اسلام در ایران» از دکتر عبدالحسین زرینکوب
2. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه مسکو، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و مرکز خدمات کامپیوتری نور، 1389، شماره ثبت کتابخانه ملی: 815279، ص 785-786. میترا مهرآبادی، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی، تهران: انتشارات روزگار، 1379، ج 2، ص 630-635.
افزودن نظر جدید