دونادون و خاطرات زندگی پیشین
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرقه اهل حق درباره زندگی پس از مرگ به نوعی تناسخ با شرایط خاصی اعتقاد دارند که آنرا گردش دون به دون ارواح یا دونادون می نامند. با این توضیح که روح آدمی پس از مرگ، در دون و جامه جدیدی در این دنیا به زندگی خود ادمه می دهد. دون در ترکی به معنی جامه و دونادون به معنی از جامه ای به جامه دیگر در آمدن است.[1]
از دلایلی که طرفداران نظریه تناسخ بدان تمسک می جویند، وجود خاطراتی از زندگی پیشین برخی از افراد است. تکیه این دلیل بر یکی از ادله تجربی است که ادعای وجود افرادی است که زندگی پیشین خود را بهیاد میآورند.[2]
تحقیقات انجام شده در اینباره اشکالات متعددی را آشکار می سازد که با توجـه بـه آنهـا هرگز نمی توان با استناد به این خاطرات، پنداره تناسخ را به عنوان نظریه ای علمی و مبتنی بر تحقیق تجربـی دانست. برخی از اشکالات یادشده عبارت است از:
[1]. تعداد زیادی از این افراد، دچار توهم شده و آنچه را در کودکی یا شرایط خاص دیگری از این و آن شنیده یا ذهنشان تصویر سازی نموده، از آنها به عنوان تجربه های واقعی در حیات پیشین خود انگاشته، در مواردی نیز احتمال فریبکاری آنان وجود دارد.
[2]. چرا از میان میلیاردها انسان تنها عده بسیار محدود و انگشت شماری مدعی اند که خاطراتی از حیات پیشین را به یاد میآورند؟ کدامین موازین منطقی و علمی اجازه می دهد این مقدار خاطرات ادعایی نادر را که فقط برخی از باورمندان آن در هند ادعا کرده و حتی در میان آنان نیز بسیار نادر بوده و با ابهامات و اما و اگرهای فراوانی روبروست، دلیل بر یک اصل اساسی در نظام خلقت انگاشت؟ آیا نمی توان به جای آن بیگانگی میلیاردها انسان با چنین خاطراتی را دلیل بر موهوم بودن آنها شمرد؟ در برابر این اشکال، برخی بر آن شده اند که به خاطر آوردن گذشته، مشروط به رسیدن به مراتب والای معنوی است؛ لکن در اینجا نیز چندین اشکال وجود دارد:
الف) اگر این خاطرات، تجربه های زیست هر انسانی در مراحل پیشین حیات است، بر اساس چه توجیهی یادآوری آن نیازمند سلوک معنوی و رسیدن به مراتب بالای معنوی می باشد؟
ب بسیاری از کسانی که در حد اعلای معنویت بوده اند، مانند پیامبران و اولیای الهی هرگز چنین ادعاهایی نداشته اند.
ج) هیچ دلیلی در دست نیست که مدعیان این خاطرات، همه به لحاظ معنوی انسانهای بلند مرتبه بودهاند.
د) اگر به خاطر آوردن گذشته، مشروط به رسیدن به مراتب والای معنوی و مخصوص انسانهای ویژه باشد، دیگر نمیتوان از آن به مثابه دلیلی تجربی سخن گفت؛ زیرا امکان تجربه یک موقعیت برای همه انسانها شرط لازم تجربی قلمداد کردن آن است.
سوم: خاطرات زندگی گذشته فقط در صورتی میتواند ملاک این همانی باشد، که خاطرات درستی باشد؛ یعنی خاطراتی باشد که مطابق واقع باشد. این در صورتی است که عدهای باشند که رخ دادن چنین اتفاقی را تأیید کنند؛ زیرا اگر صرفاً خاطراتی را معتبر بدانیم که شخص گمان میکند آن را به یاد میآورد، در این صورت دور لازم میآید.[3]
لذا لازم است تعدادی از معاصرین شخص میت زنده باشند تا صحت سخنان و خاطرات او را تایید کنند. اگر چنین شرایطی وجود داشته باشد، این احتمال نیز میرود که شخصی که خاطراتی را از گذشتگان ذکر میکند، این وقایع را از دیگرانی که همزمانِ آن میت میزیستند، شنیده باشد. مگر اینکه این شخص خاطراتی را از دون سابق خود نقل کند که فقط شاهد صدق(یعنی طرف سوم) از آن اطلاع داشته باشد. در این صورت که دایره خاطراتی که میتواند مؤید باشد خیلی محدود میشود.
پی نوشت:
[1].خواجه الدین، سید محمدعلی، سرسپردگان، خورشید، ص12
[2].هیک، جان، 1372، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، تهران، انتشارات بینالمللی الهدی،ص271
[3]. پترسون، مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، 1376، تهران، طرح نو، چ 1، ص327
افزودن نظر جدید