احتجاج امیرالمؤمنین (ع) به حدیث غدیرخم در دوران حکومت عثمان
امیرالمؤمنین (ع) در زمان حکومت خلیفه سوم، در مسجد النبی در جمع مهاجرین و انصار که افتخارات خود را بیان می کردند و از امیرالمؤمنین (ع) درخواست می کنند شما هم فضایل خود را بگویید، ضمن بیان فضایل خود به حدیث غدیر احتجاج کردند. این احتجاج را جوینی از علمای اهل سنت، نقل کرده است.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مفتیان وهابی مدعی شده اند، اگر حدیث غدیر نص در ولایت و امامت است، پس چرا خودِ علی بن ابی طالب (علیهالسلام) به این واقعه تمسک نکرده است؟ اگر بگویید ایشان تقیه کرده است، حضرت را به ترس متهم کردهاید و چنین چیزی درست نیست. بنابراین عدم احتجاج امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به خلافت خود، نشان از قبول و پذیرش خلافت خلفای سه گانه اهل سنت است و حضرت برای خود چنین مقامی را متصور نبودهاند!
در پاسخ ایشان باید گفت، احتجاج به حدیث غدیر و تمسک به آن، هم در سیره علی بن ابی طالب (علیهالسلام) و فرزندان بزرگوارش بوده است و حتی غیر اهل بیت (علیهمالسلام) هم به حدیث غدیر تمسک کردهاند. ابن جزری شافعی مینویسد: «حدیث غدیر از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) متواتر است. گروه زیاد از گروه زیاد نقل کردهاند (در هر طبقه راوی تعداد زیادی وجود دارند.)»(1)
حدیث غدیر توسط پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در بازگشت از حجة الوداع در غدیرخم صادر گردیده است و از ایشان راویان بسیاری از صحابه نقل کرده و از هر کدام از صحابه نیز افراد بسیاری در هر طبقه این حدیث را نقل کردهاند. اما در مورد تواتر حدیث از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به این صورت نیست که حضرت علی (علیهالسلام) یک مرتبه این حدیث را در خطبهای فرموده باشند و افراد بسیاری آن را نقل کرده باشند، بلکه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در اثبات حق خود احتجاجاتی داشتند و فضایل خود را در آن احتجاج ها بیان میکردند. ازجمله آن احتجاجات این است که مخاطبین را به خدا سوگند میدادند، آیا در میان شما جز من کسى هست که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) درباره او فرموده باشد: (من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، ...)
یکی از احتجاجات امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که در آن به حدیث غدیر نیز اشاره کرده اند، در زمان خلافت عثمان است. گزارش این احتجاج در فرائد السمطین از کتب اهل سنت و احتجاج طبرسی به این صورت نقل شده است:
«در ايّام خلافت عثمان بن عفّان، گروهى از مهاجرين و انصار در گوشهای از مسجد النّبى نشسته بودند و در فضایل و امتيازات خود بحث مىكردند؛ قريش از فضل و سابقه و هجرت میگفت و به فرمايشات پيامبر استناد میکرد تا اينكه ذكر فضل و سابقه و نصرت انصار به ميان آمد و آنان نیز از آنچه در قرآن و روایات نبوی در ستايش آنها بود، نقل کردند و حتی به مدح رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در تشييع جنازه سعد بن معاذ اشاره کردند؛ از فضل حنظله غسیل الملائکه و عاصم بن ثابت كه زنبوران جنازه او را از قصد سوء دشمن محافظت كرد و تمام افراد برجسته خود را اسم بردند و گفتند فلانى از ما است! فلانى از ما است!
قريشیان نیز گفتند: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) از ما است؛ حمزه، جعفر، عبيدة بن حارث، زيد بن حارثه، أبوبكر، عمر، سعد، أبوعبيده، سالم و عبدالرحمن بن عوف همه از ما هستند و هيچ معروفى را از قلم نينداختند.»(2)
در آن حلقه بيش از دويست مرد نشسته بودند و در ميان ايشان على بن ابى طالب (علیهالسلام)، سعد بن ابى وقّاص، عبدالرحمن بن عوف، طلحه، زبير، عمّار، مقداد، أبوذر، هاشم بن عتبه، ابن عمر، حسن و حسين (عليهماالسلام)، ابن عباس، محمد بن ابىبكر و عبدالله بن جعفر همه و همه حضور داشتند. از انصار نیز ابى بن كعب، زيد بن ثابت، أبوأيوب انصارى، أبوهيثم بن تيهان، محمّد بن سلمه، قيس بن سعد بن عباده، جابر بن عبدالله انصارى، انس بن مالك، زيد بن ارقم، عبدالله بن ابىاوفى، أبوليلى و فرزندش عبدالرّحمن، أبوالحسن بصرى و فرزندش حسن در جمع بودند و در بحث فرو رفته بودند و اين گفتار از صبح تا هنگام زوال ادامه داشت.
عثمان بن عفّان در جمع حضور نداشت و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تنها به اين مذاكرات گوش میداد و سخنى نمىگفت. ناگهان توجه جمعيت به جانب حضرت متوجه شد و گفتند: اى أبوالحسن! چه چيز شما را از سخن گفتن باز داشته؟ فرمود: همه شما از مهاجر و انصار از فضایل خود گفتيد و همه در جاى خود درست و صحيح بود، ولى از شما مىپرسم كه اين فضائل و مقاماتى كه ذکر کرديد آيا از جانب خود و قبيله شما بوده يا از ناحيه ديگرى؟
گفتند: البتّه از جانب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و اهل بيت او است كه خداوند به واسطه آن حضرت اين همه فضيلت و شرافت را به ما عطا فرموده است. أميرالمؤمنين (عليهالسلام) فرمود: راست گفتيد، اى گروه قريش و مهاجر و انصار! آيا به اين نكته پى بردهايد كه همه اين خيرات كه از دنيا و آخرت به آن رسيديد تنها به واسطه خاندان ما بوده است و بس؟ سپس حضرت فضایل اهل بیت (علیهم السلام) را در روایات نبوی بیان فرمودند؛ مسلمانان با سابقه و اهل بدر و احد همگى گفتند: آرى اين سخنان را ما از خود رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) شنيدهايم.(3)
سپس امیرالمؤمنین (عليهالسلام) در مورد فضایل خود احتجاج کرده و فرمودند: «شما را به خدا سوگند! آيا تصديق مىكنيد كه من نخستين مؤمن و مسلمان هستم؟ تصدیق کردند؛ فرمود: شما را به خدا سوگند! آيا تصديق مىكنيد كه خداوند در چند آيه از كتاب خود، سابق را نسبت به متأخّر فضيلت و برترى داد و كسى از امّت در اسلام و تقديم ايمان از من سبقت نجست؟ تصدیق کردند؛ فرمود: شما را به خدا سوگند! آيا تصديق مىكنيد وقتى آيات (وَالسَّابِقُونَ) (الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَالأَنْصارِ) و (وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ) نازل شد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) از آنها سؤال شده و فرمود: «اين آيات درباره انبياء و اوصياء آنان نازل شده و من افضل انبياء و رسولان هستم و على بن ابى طالب وصى من، افضل اوصياء است»؟ تصدیق کردند؛ فرمود: شما را به خدا سوگند! آيا تصديق مىكنيد كه آيات (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا الله وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ) و (إِنَّما وَلِيُّكُمُ الله وَرَسُولُه وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ) و (وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ الله وَلا رَسُولِه وَلَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً) نازل شد، مردم پرسيدند: اى رسول خدا! آيا اين آيات فقط مخصوص برخى از مؤمنان است يا تعلَّق به همه مردم دارد؟ خداوند پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) را مأمور فرمود تا ولایت امر آنان را معيّن فرمايد و همانگونه كه نماز و زكات و روزه و حجّ را براى آنان گفت، ولايت را نيز بر ايشان تفسير کرد و آن حضرت در روز غدير خم مرا نصب فرمود. سپس خطبهاى بدين شرح ايراد کرد كه «اى مردم! خداوند مرا مأمور به انجام كارى فرموده كه سينهام تنگ شده و گمان بردهام كه مردم مرا تكذيب کنند و پروردگار مرا فرموده كه يا ابلاغ رسالت كنم و گرنه مرا عذاب کند.» سپس منادى را امر فرمود كه ندا كند «الصّلاة جامعة» (يعنى همه جمع شوند) سپس اين خطبه را ايراد فرمود: «اى مردم آيا تصديق مىكنيد كه خداوند مولاى من است و من مولاى مؤمنين هستم و من از ايشان به خودشان برترم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا! فرمود: اى على برخيز! من نيز برخاستم و فرمود: «هر كه من مولاى او هستم، همانا على مولاى او است؛ خداوندا! دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن دار.» پس سلمان برخاسته و گفت: اى رسول خدا! ولايت او چگونه ولايى است؟ فرمود : ولايت او همچون ولايت من است، پس هر كه من از خودش به او برترم، على نيز از نفس او به خودش برتر است، پس خداوند آيه (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِيناً) را نازل فرمود و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) تكبير فرستاده و فرمود : الله اكبر بر كمال نبوّت و دين خدا، ولايت على پس از من.
پس أبو بكر و عمر برخاسته، گفتند: اى رسول خدا! اين آيات فقط مخصوص على نازل شده است؟ پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: آرى درباره او و اوصياى من تا روز قيامت نازل شده است. آن دو گفتند: اى رسول خدا! براى ما آنان را بيان بفرما. فرمود: علىّ برادر و وزير و وارث و وصىّ و جانشين من در امّتم است، او مولى و سرپرست همه مرد و زن مؤمن پس از من است، سپس فرزندش حسن ، بعد حسين ، سپس نه نفر از فرزندان حسين، يكى پس از ديگرى، قرآن با ايشان است و ايشان با قرآنند، نه ايشان از قرآن جدا شوند و نه قرآن از آنان فارق گردد تا بر حوض نزد من آيند. اهل مجلس همگى گفتند: همين طور است، همه اينها را ما شنيدهايم و بر آن شاهد بوديم و برخى گفتند: به طور كلَّى اين مطالب به خاطر ما هست، ولى همهاش را به خاطر نداريم و اين گروه كه به یاد دارند از افراد صالح و فاضل ما هستند.»(4)
پس أميرالمؤمنين (عليهالسلام) فرمود: راست گفتيد! همه مردم در حفظ مطالب يكسان نيستند. شما را به خدا سوگند! هر كه اين سخنان را از پيامبر به خاطر دارد، برخاسته و به آن خبر دهد! پس زيد بن ارقم، براء بن عازب، أبوذر، مقداد و عمّار برخاسته و گفتند : شهادت مىدهيم كه اين سخنان را از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) شنیدیم و خلاصه خطبه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را بیان کردند و پس از نقل كلام حضرت نشستند.
سپس أميرالمؤمنين (عليهالسلام) به آیه تطهیر و صادقین و ... احتجاجش را ادامه داد.
پینوشت:
1. ابن جزری، شمس الدین ابوالخیر محمد بن محمد بن یوسف، اسنی المطالب، مکتب الامام امیرالمؤمنین، ص48.
2. حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، موسسة المحمودی للطباعه والنشر، 1398 ق، ج1، ص312.
طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، نشر مرتضى، مشهد، 1403 ق، ج1، ص145.
3. فرائد السمطین، ج1، ص313.
الاحتجاج، ج1، ص146.
4. فرائد السمطین، ج1، ص314 - 317.
الاحتجاج، ج1، ص147 – 149.
افزودن نظر جدید