تأیید جشن میلاد پیامبر با استفاده از آیات قرآن
پایگاه جامع فرق، ادیان ومذاهب_ خدای کریم در قرآن مجید، علاوه بر بیان اوصاف پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، احترام و مهرورزى و تکریم نسبت به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را یکی از واجبات مسلمانان بر شمرده و در آیاتی چند، همگان را به این وظیفه شرعی فراخوانده است و هیچ فردى نمیتواند آن را انکار کند. بزرگداشت میلاد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را نیز میتوان مصداقی از همین تکریم و تعظیم به پیامبر دانست که خداوند در قرآن به آن سفارش کرده است.
وهابیت قائل است که برگزاری مراسمی تحت عنوان جشن میلاد پیامبر، بدعت است و دلیلشان این است که دلیلی بر اینگونه مجالس وجود ندارد و اینکه در زمان پیامبر و صحابه چنین مراسمی وجود نداشته و گزارش نشده است، لذا انجام آن توسط مسلمانان بدعت است و بدعت هم حرام است.[1]
در جواب این افراد باید گفت که مهرورزى و تکریم به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یکى از اصول اسلام و دستوری قرآنی است که هیچ فردى نمیتواند آن را انکار کند.
خداوند در قرآن میفرماید: «فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛[اعراف/157] آنانکه به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) ایمان آورده و به تکریم او پرداخته و او را یارى میکنند و از نورى که همراه وى فرود آمده پیروى میکنند، آنان همان رستگارانند.»
این آیه به مسلمانان، چهار دستور میدهد. «آمنوا به»: به پیامبر ایمان بیاورند؛ «عزّروه»: به تکریم و تعظیم او بپردازند؛ «نصروه»: در سختیها او را یارى کنند؛ «و اتبعوا النور الّذى أنزل معه»: از قرآنى که با او فرستاده شده، پیروى کنند.
مشابه همین مضمون در آیه نهم سوره فتح نیز توصیه شده است: «لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا؛[فتح/9] تا (شما مردم) به خدا و رسولش ایمان بیاورید و از او دفاع کنید و او را بزرگ دارید و خدا را صبح و شام تسبیح گویید.»
با توجه به این دو آیه که مهر پیامبر و تکریم او را از فرائض میداند اکنون سؤال میشود، آیا گردهمایى مسلمانان در روز تولد پیامبر، تحقق بخشیدن به این دو آیه نیست؟ به طور مسلم، آرى! هر فردى که در این مجالس حضور یابد نوعى اظهار مهر، مودّت، تکریم و بزرگداشت است. بنابراین، عمل مسلمانان ریشه قرآنى دارد؛ در این صورت، قطعاً بدعت نخواهد بود. بدعت، آن کار نوظهورى است که در قرآن و سنت براى آن اصل و اساسى نباشد.[2]
در همین راستا، در جای دیگری از قرآن کریم میخوانیم که پروردگار به این نکته اشاره میفرماید که ما پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را بلند آوازه کردیم: «وَرَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ؛[انشراح/4] و آوازه تو را بلند ساختیم!» این آیه حاکى است که ترفیع پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و بلندآوازه کردن او، یکى از نعمتهاى الهى بر پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) است؛ از این رو، یکى از راه های«ترفیع پیامبر»، نکوداشت میلاد او و شادمانى به دور از هر نوع لهو و گناه در روز ولادت، همگى نوعى ترفیع نبى (صلیاللهعلیهوآله) و بلند آوازه کردن اوست.[3]
اما اینکه روز میلاد را روز عید قرار دهند، چه ایرادی دارد؟ آیا میلاد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کمتر از نزول مائده بر حواریون است که آن را عید قرار دادند؟! «قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِنْكَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ؛[مائده/114] پروردگارا! از آسمان، مائدهای براى ما فرود آر، تا عیدى براى اول و آخر ما و نشانهاى از جانب تو باشد و به ما روزى ده که تو بهترین روزى دهندگانى.» بهراستى اگر روز نزول مائده (که نعمتى محدود و زودگذر است) استحقاق جشن گرفتن آن روز در تمام سالها را دارد، چرا و چگونه ولادت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یا روز مبعث او (که نعمت بزرگ و جاویدان الهى براى بشریت است)، استحقاق چنین جشن و سرورى را نداشته باشد؟!
بنابراین، هرگاه مسلمانان در هر روز و شبى و هر ماه و سالى مجلسى تشکیل دهند و در آن، فضائل و مناقب پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را یادآور شوند و آیاتى که در حق او وارد شده تلاوت کنند و اشعارى را در مدح او بسرایند، در حقیقت فرمان خدا را در زمینه مهرورزى و تکریم و ترفیع وى به اجرا درآوردهاند. علّت اینکه تنها روز ولادت را براى این کار اختصاص میدهند، این است که وجود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و تولّد او نعمت بزرگى است.
پینوشت:
[1]. ر.ک: ابن باز، عبد العزیز بن عبد الله، مجموع فتاوى و مقالات متنوعه، ج1، ص178، ریاض، دار القاسم، چاپ اول، 1420ق.
فوزان، صالح بن فوزان، البدعة؛ تعریفها، أنواعها و أحکامها، ص31 - 35، ریاض، المکتب التعاونی للدعوة و الارشاد و توعیة الجالیات بسلطانة، چاپ سوم، 1422ق.
ابن تیمیة حرانی، أحمد بن عبد الحلیم، اقتضاء الصراط المستقیم لمخالفة أصحاب الجحیم، ج2، ص121 – 123، بیروت، دار عالم الکتب، چاپ هفتم، 1419ق.
[2]. سبحانی، جعفر، راهنماى حقیقت، ص183-184، تهران، نشر مشعر، چاپ پنجم، 1387ش.
[3]. سبحانی، جعفر، راهنماى حقیقت، ص184.
سبحانى، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج4، ص171، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، مؤسسة الإمام الصادق(ع).
افزودن نظر جدید