همکاری امیرالمؤمنین با خلفا، نشان از غاصب و ظالم نبودن آنان است؟!
شبهه
اگر امیرالمؤمنین(علیه السلام) نسبت به خلیفه، نارضایتی داشت، يا او را غاصب حق خود میدانست، چرا به او مشورت میداد و حتی به عمر سفارش کرد که شخصاً به جنگ با ايرانيان نرود که کشته نشود؛ اگر حق با حضرت بود اتفاقاً باید او را به این جنگ تشویق میکرد که در آنجا كشته شود و زمينه برای خلافتش فراهم گردد؛ این مشورتها با دلسوزی و صميميت بوده و نشان از خیرخواهی است که هم علاقه امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به خلفا میرساند و هم حق بودن آنان و ظالم و ستمگر نبودنشان را!
پاسخ
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مشورت دادن اميرالمؤمنین(علیه السلام) به خلفا در سه امر اتفاق افتاد: در امور قضایی؛ در امور نظامی؛ در مسائل اعتقادی.
نقش اميرالمؤمنين(علیه السلام) در برخی از امور، حداكثر به اندازه پاسخ به درخواست ارشاد و راهنمایی طرف مقابل است كه وظيفه هر مسلمانی است، حتی اگر طرف مشورت غير مسلمان باشد، باز هم وظيفه است كه با نهايت امانتداری وی را راهنمايی كند.
سيد مرتضی درباره همکاری امیرالمؤمنین و خلفا میفرمايد: ادعای كمك و همكاری امیرالمؤمنین با خليفه اول، اگر منظور، راهنمایی ابوبكر بر جنگ با اهل ردّه باشد، صرف ادعا است و صحیح نیست، و اگر مقصود ارشاد در احكام الهی باشد، اين امر بر عالم به مسائل دين واجب است و بايد طبق وظيفه، انجام میداد، و از اين مطلب نمیتوان همكاری با آنان را استفاده كرد، و اگر مقصود، مشاوره با امیرالمؤمنین در دفاع از مردم مدينه و جان و ناموس مردم است، اين نيز واجب است؛ چون علاوه بر دفاع از مردم، از جان خود نيز دفاع كرده است و اين مسائل تأييد خلافت و امامت خلفا را نمیرساند.[1]
کمک امیرالمؤمنین در امور قضایی، در مواردی بود كه عدم آگاهی خلفا به احكام اسلامی سبب میشد كه حقی از مظلومی ضايع گردد و عدم دخالت امام باعث میشد که آنان راهی برای رسیدن به حقشان نیابند. ایشان در خطبه شقشقيه، يكی از دلایل قبول حكومت را بعد از كشته شدن عثمان، عهد و پيمانی میدانند كه خداوند از علما برای دفع ظلم از بيچارگان گرفته است؛ بنابراین دخالت اميرالمؤمنین در امور قضایی برای دفاع از مظلومین و جلوگیری از ظلم و ستم به آنان بود و یا طبق وظیفه و شؤون امامتی که بر عهده داشتند باید از شريعت محافظت کرده و هرگاه احساس كنند، اصل و اساس دين در خطر است، به هر صورت ممكن بايد از آن خطر جلوگيری كنند. اين مسئوليت، با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مكانی متفاوت است و بايد متناسب با آن شرایط تصميم نهایی گرفته شود؛ گاهی اوقات با تحمل و صبر در برابر مصائب و سكوت در برابر حق غصب شده به دست میآيد و گاهی هم نيازمند رويارويی و دخالت مستقيم و برخورد قاطع است.
مشورت و همكاری امیرالمؤمنین در زمينه نظامی نيز منحصر میشود به مواردی كه اصل و اساس جامعه اسلامی را به خطر اندازد، بنابراين نبايد اين راهنماییها را به حساب دفاع از خلفا و اعلام رضايت از آنها گذاشت؛ زيرا آن حضرت در حقيقت از ثمره بيست و سه سال زحمت طاقت فرسای رسول خدا و جانفشانیهای خودش در گسترش اسلام حفاظت میكرد، نه از حكومت خلفا يا تأييد لشكركشیها و جنگهای خلفا؛ اميرالمؤمنین اگر چه از منصب خلافت و جانشينی به حق رسول خدا (صلیاللهعليهوآله) بازماند و حقشان غصب شد؛ ولی اين موضوع دليل نمیشود كه به وظايف دیگرشان عمل نكنند؛ زيرا گاهی تدبيرها و تصميمگيریهای غلط خلفا سبب میشد، اساس اسلام به خطر بيفتد؛ در اين موارد امام وظيفه داشت كه اجازه ندهد شريعت اسلام، قربانی جهلها و بیتدبیریها شود؛ مثلاً در قضيه جنگ نهاوند، که لشكر شكست خورده ايرانيان برای جبران آنچه در جنگهای گذشته از دست داده بود، لشكر عظيمی را از سراسر ايران متشكل از 150 هزار نفر تشكيل داد تا اين بار نه تنها لشكر مسلمانان را در كوفه شكست دهد، بلكه تمام كشور اسلامی را به تصرف درآورد و اسلام را نابود كند، و اگر تدبير اميرالمؤمنین نبود، نه تنها لشكر عمر، بلکه تمام مسلمانان و اسلام خسارت میدیدند؛ در چنين موقعيتی اميرالمؤمنين وظيفه خویش میبیند كه نظام اسلامی و دين نوپا را حفظ كنند؛ چون وظيفه او همانند هر فرد مسلمان ديگر، حفظ دين است.
امیرالمؤمنین میفرمايد: مردم با ابوبكر بيعت كردند، در حالیكه به خدا سوگند، من از او سزاوارتر و شايستهتر بودم، ولی از ترس بازگشت و گرايش مردم به دوران كفر و جاهلّيت، و كشيده شدن شمشيرها برای زدن گردن يكديگر، سكوت كردم و شنيدم و مخالفت نكردم؛ سپس با عمر بيعت كردند، در حالیكه از او سزاوارتر و شايستهتر بودم، ولی باز هم شنيدم و كوتاه آمدم، تا به كفر و برادركشی باز نگردند.[2] و نیز میفرمايد: اين قوم تصميم گرفتند تا حقم را غصب كنند و با آنان بيعت کنم، گروهی سرپيچی كرده و از دين دور شدند، پس ظلم بر حق خويش را برگزيدم، اگر چه آنان هر چه خواستند انجام دادند.[3]
اگر اميرالمؤمنین در اين مسأئل مهم، دخالت و راهنمایی نمیكردند، چه سرنوشتی در انتظار اسلام و مسلمين بود؟!
آيا میتوان ادعا كرد كه اميرالمؤمنین از شخص خليفه دفاع و برای او خيرخواهی كرده است؟!
آيا اينگونه مشورت دادن و راهنمايی كردن، نشان از رضايت و تأييد آن حضرت، از حكومت خلفا است؟!
پینوشت:
[1]. الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج3، ص251. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[2]. بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج29، ص635.
الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير، سيوطی، ج12، ص54.
تاريخ دمشق، ابن عساکر، ج42، ص434.
[3]. بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج28، ص393.
افزودن نظر جدید