اقطاب گنابادی چه مقامی برای خود قائل‌اند؟

  • 1400/03/08 - 08:31
دراویش گنابادی، جایگاه اقطاب خویش را در حد انسان‌های عادی نمی‌دانند و همان مقام و جایگاهی که شیعه برای ائمه اطهار (ع) قائل است، دراویش نیز برای اقطاب خویش قائل هستند. این اعتقاد فاسد با تکرار مشایخ این فرقه تبدیل به امری یقینی برای مریدان این فرقه شده است. اعتقادی کورکورانه که تبدیل به تعصبی شدید گردیده که ثمره این تعصب، حذف یا ساکت کردن مخالفین این فرقه چه با دستور قطب و چه بدون دستور قطب است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شیعه هر آنچه از شأن، مقام و جایگاه برای اهل‌بیت (علیهم السلام) قائل است، اقطاب دراویش گنابادی نیز آن‌ها را برای خودشان قائل هستند. به همین جهت مریدان نیز هرآنچه از قطب خویش ببینند از خوب و بد، آن عمل را صحیح و نیک قلمداد می کنند. چراکه مقام قطب را مقامی الهی و اراده او را اراده الهی می‌دانند. درنتیجه نه‌تنها چشم خود را بر هر عمل خلاف عقل و شرعی که از سوی قطب صادر شده می بنند بلکه آن را عملی حکیمانه و از روی قدرت الهی می‌دانند.

کما اینکه آیت‌الله مدنی نقل می‌کند که: «پس از کشته شدن میرزا عبدالله و کربلایی سلطان، جو رعب و وحشت، محیط بیدخت را فراگرفت. جعفر بیدختی که قاتل اصلی ملاسلطان گنابادی بود از بیدخت به بجستان متواری گشت. آقای نورعلیشاه جمعی از جلادان خود را به بجستان فرستاد. آنان شب بر جعفر بیدختی وارد شده و او از آنان پذیرایی نمود. صبح موقع خداحافظی و به بهانه نشان دادن راه، او را به بیرون بجستان برده و او را کشتند. چند ماه پس از این حادثه، برای تشویق قاتل جعفر، حکم خان بودن برای او صادر شد. مرحوم آقای محمدعلی نیکخواه گفت: پس از صدور حکم خان بودن برای او صادر شد. مرحوم آقای محمدعلی نیکخواه گفت: پس از صدور حکم خان بودن برای این قاتل، من به آقای نورعلیشاه گفتم: روی زمین کسی از حکم شما خارج نیست. او فوراً پاسخ داد که در آسمان‌ها نیز چنین است». [1]

شاید برخی گمان کنند که مقامات بلندی که دراویش گنابادی یا دیگر دراویش در فرقه‌ها و سلاسل دیگر برای اقطاب خویش قائل هستند فقط زائیده فکر خود مریدان است که در اوهام و تخیلات خویش مقام و جایگاه ائمه اطهار (علیهم السلام) را برای اقطابشان قائل هستند. درحالی‌که چنین نیست و این مقامات القائات خود اقطاب و مشایخ آن‌هاست که دائماً در جلسات تکرار شده تا به اعتقادی خدشه ناپذیر در ذهن مریدان تبدیل شود. مرحوم کربلایی محمد ذبیحی که ساکن روستای خیبری بود، نقل کرد: وقتی مرا با تهدید به بیدخت برده و گفتند باید صوفی شوی، من با اکراه به آقای نورعلیشاه گفتم: من خدمت شما آمده‌ام که واصل شوم. او دستور غسل و خریدن سکه و انگشتر و نبات و پارچه سفید را داد. پس از طی مراسم به من گفتند: شما اکنون صوفی شده‌اید. به نورعلیشاه گفتم: اکنون باید چه عقیده‌ای درباره شما داشته باشم؟ گفت: سنگ آسیاب را دیده‌ای، یک آهنی وسط آن قرار دارد که سنگ گرد آن می‌چرخد. آن آهن را قطب می‌نامند و همان‌طور که اگر آن آهن نباشد، آسیاب خراب می‌شود، اگر من نیز نباشم، دنیا خراب می‌گردد! [2] این دقیقاً همان عقیده‌ای است که ما نسبت به ائمه اطهار (علیهم السلام) داریم ولی دراویش، این اعتقاد را در مورد اقطاب خویش صادق می‌دانند.

حضرت آیت‌الله مدنی نقل می‌کنند که: «فراموش نمی‌کنم که هر وقت قافله زوّار از روستای خیبری برای زیارت حضرت امام رضا [علیه السلام] عازم مشهد مقدس می‌شدند، محمدحسین بهلول که از ارادتمندان خانقاه بود، رسماً اعتراض کرده و می‌گفت: «چرا امام زنده در بیدخت را رها کرده و به زیارت امام مرده می‌روید؟! همان مثال آسیاب را ذکر کرده و می‌گفت: اگر آقای صالح علیشاه نباشد، دنیا خراب می‌شود». [3] این ادعاها اوج اعتقادات و معارفی است که اقطاب صوفیه برای مریدان خویش به ارمغان آورده‌اند. همین اعتقادات اشتباه، باعث تعصب کورکورانه مریدان نسبت به اقطاب خود شده است تا جایی که حاضر است به‌فرمان قطب خویش جان انسان‌های بی‌گناه زیادی را بگیرد.

پی‌نوشت:
[1]. مدنی محمد، در خانقاه بیدخت چه می‌گذرد، راه نیکان، تهران، 1391، ص 177
[2]. همان، ص 178
[3]. همان

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.