انتقام به سبک درویشی

  • 1400/03/08 - 08:32
ملاعلی گنابادی بعد از به قطبیت رسیدن در راه انتقام گرفتن از قاتل پدر خود دست به کشتار زیادی زد و به گفته آیت‌الله مدنی قریب به چهل نفر را کشت و اموال زیادی را غصب کرد، که منجر به قیام مردم گناباد برعلیه او شد. نورعلیشاه ثانی هرکسی را که گمان می‌کرد در قتل پدرش دست داشته را به هر نحوی به قتل می‌رسانید. به دست نورعلیشاه پسرعمه ایشان را به قتل رساندند و بدن او را قطعه قطعه کردند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شروع قطبیت ملاسلطان گنابادی با انحرافات جدید در فرقه‌های نعمت اللهی همراه بود. انحرافات ملاسلطان گنابادی در سخنان و اعمال او به حدی بود که وقتی سخنان او را در نجف اشرف به اطلاع مرجع بزرگ تقلید آن زمان، آیت‌الله آخوند خراسانی رسید، ایشان حکم قتل او را صادر کردند. [1] پس از انتشار خبر صدور قتل ملاسلطان گنابادی، آقای حاج ابوتراب نوقابی اعلام کرد: «هرکس حکم مرجع تقلید را به مرحله اجرا درآورد، یک‌صد تومان به او جایزه خواهم داد. جعفر بیدختی داوطلب اجرای حکم شده و سلطان محمد را به قتل رساند. [2]

ملاعلی گنابادی بعد از به قطبیت رسیدن در راه انتقام گرفتن از قاتل پدر خود دست به کشتار زیادی زد و به گفته آیت‌الله مدنی قریب به چهل نفر را کشت و اموال زیادی را غصب کرد، که منجر به قیام مردم گناباد برعلیه او شد. چنانچه کیوان قزوینی از مشایخی که جزو این فرقه بود ولی از آن‌ها جدا شد در این باره می‌گوید: «در سال 1336 ه ق یعنی یک سال قبل از مسموم شدن ملاعلی، شورش و رسوایی عظیمی در اثر بدرفتاری ملاعلی با اهالی روستاهای گناباد و غارت اموال و املاک آن‌ها توسط وی در بیدخت در گرفت که او ناچار شد یک سال آخر عمر را به دوره گردی در شهرها بپردازد. او در این یک سال اموال زیادی از مریدان خود در قزوین، همدان، اراک، کاشان و نطنز جمع آوری نمود که پس از مرگ او در تهران بعضاً به دست افراد رند افتاده و بخشی از آن به بیدخت منتقل شد.»[3]

مرحوم پدرم نقل می‌کرد در ایامی که در مدرسه فاضل خان مشهد مشغول تحصیل بودم، یک روز گفتند دو نفر جلوی مدرسه با شما کار دارند، وقتی به سراغ آن‌ها رفتم، دیدم محمدباقر پسر مهدی غایب و پدر آقایان فیروزبخت است. محمدباقر وقتی مرا دید، شروع کرد به گریه و زاری. گفتم چه شده؟ گفت صوفی‌ها پدرم را دیوانه کرده‌اند! گفتم جریان چیست؟ گفت پدرم در کلاته مزرعه کشاورزی دارد. شب 26 ربیع که ملاسلطان کشته شده، پدرم با باری هیزم از بیدخت عبور می‌کرده و صدای گریه جمعی را شنیده و سؤال کرده چه خبر است؟ به او گفته شده ملاسلطان را کشته‌اند. پدرم این خبر را در روستای خیبری گناباد پخش کرده و براساس تعصب مذهبی که داشت، مقداری شیرینی تقسیم می‌کند. صوفی‌های خیبری وقتی خبر را می‌شنوند، به بیدخت می‌روند و متوجه می‌شوند خبر درست است. پس از چند روز پدرم را بردند بیدخت و بازجویی کردند و گفتند تو خبر داشتی که قاتل کیست! او هر چه قسم خورده که خبر نداشتم، قبول نکرده و گفته بودند پس چرا صبح زود در خیبری اول کسی بودی که خبر را پخش کردی؟! بالاخره دور سرش را با خمیر گرفتند و روغن داغ روی سرش ریختند که دیوانه شد. مرحوم پدرم می‌گفت مهدی را خدمت آیت‌الله شیخ حسن برسی بردم که خیلی متأثر شد و سپس او را به بیمارستان امام رضا (ع) برای معالجه معرفی کرد. [4]

نورعلیشاه ثانی هرکسی را که گمان می‌کرد در قتل پدرش دست داشته را به هر نحوی به قتل می‌رسانید. یکی از کسانی که به دستور نورعلیشاه ثانی کشته شد مرحوم کربلایی سلطان بود. وی را پس از کشتن، به آخور گاو انداخته و شایع کردند که او را گاو شاخ زده و کشته است. به حدی این جریان مشهور شد که دراویش گنابادی در سخنان و تهدیداتشان می‌گفتند: «مواظب باش گاو تو را شاخ نزند».

آیت‌الله مدنی درباره یکی از فجیع‌ترین قتل‌هایی که به دستور نورعلیشاه ثانی انجام شده بود می‌نویسد: «در اولین روزهای قطبیت آقای نورعلیشاه ثانی، پسرعمه خود، آقای میرزا عبدالله، فرزند ملامحمد ثموئی را به منزل خود دعوت نمود و به‌وسیله جلادان جناب قطب، او را به قتل رسانده و بدنش را قطعه قطعه نمودند و قسمتی از بدنش را در دیوار قرار دادند و قسمتی از بدن او چند روز به‌عنوان گردنبند در گلوی یکی از زنان صوفی بود. آری این صلح رحم جناب قطب بود که این‌گونه از پسرعمه خود پذیرایی نمود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ایاکم و المثله و لو بالکلب العقور» از مثله کردن (قطعه قطعه نمودن) حتی نسبت به سگ گزنده پرهیز نمایید، اما صوفیان می‌خواستند یاد و خاطره هند جگرخوار را با عمل خود زنده نگه دارند». [5]

پی‌نوشت:
[1]. مدنی محمد، در خانقاه بیدخت چه می‌گذرد، راه نیکان، تهران، 1391، ص 167
[2]. همان، ص 174
[3]. کیوان قزوینی، عباس‌علی، رازگشا، به اهتمام محمود عباسی، نشر راه نیکان، تهران، 1386، ص 177
[4]. خبرگزاری جوان آنلاین، کد خبر: 897777
[5]. مدنی محمد، در خانقاه بیدخت چه می‌گذرد، راه نیکان، تهران، 1391، ص 174

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.