اقطاب ثروتمند اما خسیس فرقه سلطان علیشاهی

  • 1397/12/18 - 08:56
درحالی دراویش فرقه سلطان علیشاهی دم از سخاوت بزرگان و مریدان این فرقه می‌زنند که معروف‌ترین و ثروتمندترین اقطاب همین سلسله یعنی شاه نعمت الله ولی و ملاسلطان گنابادی از خسیس‌ترین اقطابی بودند که حاضر به کمک به مریدان فقیر و محتاج خود نشدند و دست رد به درخواست کمک آنها زدند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ برخی واژه درویش را کلمه «درویز» دانسته‌اند که «ز» به «ش» تبدیل شده و اصل واژه «درآویز» بوده به معنای کسی که هنگام گدایی از درمی‌آویزد (در را می‌گیرد) بنابراین گدا را درویش گفته‌اند. برخی دیگر از پژوهشگران گفته‌اند که اصل واژهٔ درویش، «دریوز» بوده کهٔ» و «و» جابجا شدند و به «درویز» تبدیل شد، و «ز» نیز به «ش» تبدیل شد، و یوز از یوزیدن به معنای جستجو کردن می‌باشد. [1] این واژهٔ فارسی همچنین در برخی زبان‌ها به معنای «زاهد، ریاضت‌کش» نیز آمده‌است، مثلاً در زبان اردو، darwaishana thabiyath به معنای «خلق‌وخوی زاهدانه و مرتاضی» است. همچنین واژه درویش یا (ده روێش) در زبان کردی، لهجه هورامی به معنای در خود بودن است.

سؤال این است که این واژه چگونه بر دراویش امروزی مطابقت می‌کند؟! گدایی را تعطیل کرده‌اند، عزلت‌نشینی و گوشه‌گیری را هم کنار گذاشته‌اند و خلق‌وخوی زاهدانه و مرتاضانه را هم ... برعکس اوضاع اقتصادی و اجتماعی نسبتاً خوبی دارند، خیابان پاسداران تهران سکونت می‌کنند و حتی دراویش خاکسار نیز دیگر پرسه‌زنی نداشته و گدایی را کنار گذاشته‌اند!

پس امروزه درویشی و تصوف به چه معناست؟

بعد از طرح این سؤال و این مطلب در اینستاگرام با یکی از دراویش فرقه صوفیه سلطان علیشاهی به بحث پرداختیم.

صوفی: شما صلاحیت ندارید که درباره واژه درویشی اظهارنظر کنید. بزرگانی همچون سعدی و دیگر عرفا درباره واژه عمیق درویشی سخن گفته‌اند، لذا باید به سخنان آن‌ها رجوع شود. سعدی شیرین کلام درباره واژه سعدی می‌گوید: «ظاهر درویشی جامه ژنده است و موی سترده و حقیقت آن دل‌زنده و نفس مرده.»[2] یا عارف واصل خواجه عبدالله انصاری می‌گوید: «سلاطین راهند در لباس درویشان، مَلکی صفت‌اند به‌صورت آدمیان.»[3] این تعریف حقیقی از درویش است. بهتر است که انسان در همان حدی که هست اظهارنظر کند.

من: پس طبق تعاریفی که خود شما آوردید، اگر دراویش نفسشان مرده است، پس چرا آویزان مردم و درب خانه‌هایشان می‌شدند تا از آن‌ها چیزی بگیرند. شما واژه را با مفهوم اشتباه گرفتید. یک مفهوم لغوی داریم و یک اصطلاحی... بفرمایید این را مطالعه کنید تا بعداً برسیم به اینکه تعریف و مفهوم درویش چیست. حال سؤال من این است که با توجه به اینکه شما می‌گویید دراویش نفسشان را کشته‌اند، پس چرا بزرگان دراویش که ازنظر مرتبه سلوکی در رتبه بالاتری بودند این‌قدر خسیس بودند.

صوفی: اتفاقاً سخاوت دراویش زبان زد خاص و عام است.

من: برای خسیس بودن دراویش چندین مورد ذکر شده: یکی اینکه درباره شاه نعمت‌الله ولی گفته شده زمانی مردم کرمان از جناب شاه نعمت‌الله ولی استدعا نمودند که خانه‌های حشم و خدم شما بسیار است، اجازه دهید آن‌ها را به دختران و پسران خود بسپاریم. [4] ولی شاه نعمت‌الله فقط با دو بیت شعر جواب رد به آن‌ها داد و اینجا بود که این دراویش فهمیدند که مرید چه عارفی شده‌اند. یا مورد دیگر در مورد رئیس و مؤسس فرقه صوفیه گنابادیه است که نقل شده ملاسلطان در جواب درخواست کمک دراویش گنابادی کاشان می‌نویسد: «ندارید نان بخورید، من که شما را به نان خوردن دلالت نکردم، من به ذکر قلبی دلالت کرده‌ام.» [5]. اما جالب اینجاست که بدانید ثروت ملاسلطان گنابادی نه یک ثروت معمولی بلکه یک ثروت نجومی بوده است. چراکه ملاسلطان به خاطر محبوبیتی که بین دارویش داشت، توانسته بود درآمد سرشاری از این دراویش در قالب‌های مختلفی همچون، گدایی دراویش، مراسم تشرف، عشریه، مراسم دیگ جوشان و نذر آقا جمع‌آوری کند. کیوان قزوینی در مورد اموال باقی‌مانده ملاسلطان بعد از مرگش می‌گوید: «ملاسلطان دو بار گفت که من دو هزار تومان دارائی دارم و من هم باور کردم تا این‌که بعد از مرگ او یک یاغی به نام سالارخان تربتی به بیدخت و خانقاه حمله کرد و نورعلی شاه را گرفت ولی بعداً در عدلیه تهران از او ادعا نمودند و او را حاضر کردند اقرار کرد یازده هزار و دویست تومان از آن‌ها در بیدخت گرفته ولی بعدازاین که اموال دیگر او را بین ورثه‌اش که دو پسر و پنج دختر بودند تقسیم کردند، قرب چهل هزار تومان شد که دامادها همه اعیان شدند و از ترس مردم ناچار به مکه رفتند، پس معلوم شد دارائی ملاسلطان پنجاه‌هزار تومان بوده، که یازده هزار تومان آن نقد بوده.» [6] این تنها گوشه‌ای از ثروت عظیم و نجومی خاندان گنابادی بوده است که دیگر دراویش را از آن محروم می‌کردند.

پی‌نوشت:
[1]. دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامهٔ دهخدا، سرواژهٔ «درویش»
[2]. گلستان سعدی، باب دوم، حکایت 47
[3]. چهل کلام و سی پیام، دکتر جواد نوربخش، چاپ دوم، انتشارات یلدا قلم، تهران ۱۳۸۱، شابک: ۸-۲۶-۵۷۴۵-۹۶۴
[4]. نوربخش ، جواد، زندگی و آثار شاه نعمت‌الله ولی، انتشارات خانقاه نعمت اللهی، تهران، 1382، ص 37
[5]. کیوان قزوینی، عباس ‌ علی، رازگشا، به ‌ اهتمام محمود عباسی، نشر راه نیکان، تهران، 1386، ص 164
[6]. کیوان قزوینی، عباس‌علی، رازگشا، به اهتمام محمود عباسی، نشر راه نیکان، تهران، 1386، ص 243-244

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.