کشتن کسانیکه پدران خود را تکفیر نکنند، جایز است
.
از زمانی که فرقه وهابیت به سرکردگی محمد بن عبدالوهاب روی کار آمدند، با ندای اسلام خواهی، آن هم از نوع اسلام اصیل صدر اسلامی، شروع به فعالیت دینی کردند و با سر دادن تکفیر بر علیه تمام مسلمانان مذاهب اسلامی، همگان را کافر و مشرک دانستند. لذا محمد بن عبدالوهاب و پیروانش، تمام مسلمانانی را که پیش از ظهور وهابیت از دنیا رفته بودند را مشرک قلمداد کرده و بر این باور و اعتقاد بودند که همهی آنهایی که تا به الان مردهاند، به مرگ جاهلیت از دنیا رفتند. مثلاً از دو فرزند محمد بن عبدالوهاب، شیخ حسین و شیخ عبدالله نقل شده است که آنها مدعی بودند که اگر کسی یا کسانی بر این باور باشند که پدرانشان چیزهایی را که ما منع کردیم انجام دهند و در عین حال از او بیزاری نمیجویند و او را کافر و مشرک نمیدانند، خودشان یقیناً مرتدند و اگر دست از این اعتقادشان برندارند، کشته میشوند.
مثلاً در کتاب –الدرر السنیه...- این طور آمده است که: «المساله الخامسه عشره، فیمن عاهد علی الاسلام و السمع و الطاعه و المعاداه و الموالاه، و لم یف بما عاهد علیه من الموالاه و المعاداه ولاتبرأ من دینه الاول، و یدعی أن أباءه ماتوا علی الاسلام، فهل یکون مرتد؟ و هل یحل أخذ ماله و سببه ان لم یرجع؟[1] مسئله پانزدهم، اگر بر پیروی از اسلام و دوستی و دشمنی آن متعهد شده، اما به عهد خود وفا نکرده، از دین اول خود بیزاری نمیجوید و مدعی است که پدرانش بر اسلام مردهاند، اگر چنین شخصی از اعتقاد خود برنگشت، مرتد است؟ آیا حلال است که مال او را بگیریم و خودش را اسیر کنیم؟»
«الجواب: ان هذا الرجل، ان اعتقد أن آباءه ماتوا علی الاسلام، و لم یفعلوا الشرک الذی نهینا الناس عنه، فانه لایحکم بکفره، و ان کان مراده أن هذا الشرک الذی نهینا الناس عنه، هو دین الاسلام، فهذا کافر، فان کان قد أسلم فهو مرتد، یجب أن یستتاب، فان تاب و الاّ قتل.[2] جواب این است که اگر این مرد اعتقاد داشته باشد که پدرانش بر اسلام مردهاند و مرتکب شرکی که ما از آن نهی کردهایم نشدهاند. تکفیر نمیشود، ولی اگر مقصودش این باشد که این شرکی که ما از آن نهی میکنیم، دین اسلام است، پس وی کافر است و اگر اسلام آورده –وهابی گردیده است- مرتد است. واجب میشود که توبه داده شود و اگر توبه نکرد، باید کشته شود.»
در نتیجه تو خود از این مجمل کلام مفصل خوان. یا اولی الابصار.
پینوشت:
[1]. الدرر السنیه فی اجوبه النجدیه، عبدالرحمن نجدی، بیتا، بیجا، (1417ق)، ج13 ص140.
[2]. همان، ج13 ص140.
افزودن نظر جدید