حزنی که به خاطر ترس بود
ابنتیمیه حرّانی که در راستای پیروی از سیره بنیامیه، مبنی بر کاستن از جایگاه والای اهلبیت (علیهم السّلام) کوششی مستمر، امّا بیثمر دارد به حزن حضرت زهرا (علیها السّلام) در فراق پدر بزرگوارش اعتراض و آن را مورد نکوهش قرار داده و گفته بر فرض هم بنا باشد این حزن ممدوح باشد به حزن ابوبکر در غار برای پیامبر نمیرسد.
و امّا این که ابنتیمیه حزن ابوبکر را نه به خاطر ترس از جان خویش، بلکه به خاطر نگرانی و ترس از جان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و به همینروی، آن را برتر و کاملتر از حزن حضرت زهرا (علیها السّلام) در فراق پدر بزرگوارش دانسته، از ابنتیمیه میپرسیم پس چرا در منابع اهلسنت به عنوان مثال ابن عساکر، سیوطی و متقی هندی مینویسد: «از ابن عباس نقل شده: کسانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابوبکر را دنبال میکردند، از کوه بالا رفتند، چیزی نمانده بود که وارد غار شوند، ابوبکر گفت: رسیدند؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای ابوبکر! نترس که خداوند با ماست.»[1]
همچنین ابوبکر مروزی در مسندش مینویسد: «قریش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دنبال کردند، وقتی دیدند که عنکبوت بر در غار، لانه کرده، گفتند: هیچ کس وارد آن نشده، در این هنگام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز میخواند و ابوبکر مراقب بود؛ ابوبکر عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت، قوم تو دنبالت هستند، به خدا سوگند من به خاطر ترس از جانم گریه نمیکنم، بلکه از این میترسم که ضرری به تو رسانند. پیامبر فرمود: نترس که خداوند با ماست.»[2] و عاصمی مکی مینویسد: «مشرکان آن حضرت را دنبال کردند، تا این که به در غار رسیدند، قیافه شناس گفت: به خدا سوگند، کسی که شما دنبال او هستید، از این غار نگذشته، در این هنگام ابوبکر ترسید؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: نترس که خداوند با ماست.»[3]
پینوشت:
[1]. «عن إبن عبّاس قال: إنّ الّذین طلبوا النّبیّ و أبابکر صعدوا الجبل فلم یبق إلّا أن یدخلوا... .» تاریخ مدینة دمشق، إن عساکر، دارالفکر، بیروت، ج 30، ص 85.
[2]. «و جاءت قریش یطلبون النّبیّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فکانوا إذا رأوا علی باب الغار نسج العنکبوت قالوا لم یدخله أحد و کان النّبیّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قائما یصلّی و أبوبکر یرتقب... .» مسند أبی بکر الصدیق، أبوبکر أحمد بن علی بن سعید الأموی المروزی، المکتب الإسلامی، بیروت، ج 1، ص 142.
[3]. «فقصّوه إلی أن دنوا من فم الغار قال القائف والله ما جاز مطلوبکم هذا الغار فعند ذلک حزن أبو بکر... .» سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل و التوالی، عبد الملک الشافعی العاصمی المکی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 1، ص 350.
افزودن نظر جدید