باطل بودن اجماع در خلافت ابوبکر
به عقیدهی علمای اهل سنت و جماعت خلافت و جانشینی پیامبر به اجماع مسلمین صورت گرفت و این در حالی است که این اجماع، نه اجماع کل مسلمین و نه حتی اجماع بزرگان امت پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم در کار نبود و از طرف دیگر عمر بن خطاب و خود ابوبکر موضوع خلافت بعد از رسول خدا را «فلته» یعنی کاری شتابزده و ناگهانی مطرح کردند.
اهل سنت برای خلافت ابوبکر دلایلی را مطرح میکنند که یکی از آن دلایل اجماع مسلمین بر این امر است و این در حالی است که خود خلیفه اول و خلیفه دوم این خلافت را مورد خدشه قرار میدهند و درباره آن، عبارت عجیبی را بیان میکنند: از جمله عمر بن خطاب میگوید: «ان بیعته کانت فلته وقی الله شرها...» بیعت با ابوبکر شتابزده بود و خدا شرش را دفع کرد؛ و خود ابوبکر هم میگوید: «ان بیعتی کانت فلته وقی الله شرها...» بیعت با من ناگهانی و شتابزده بود و خداوند شرش را دفع کرد و در جایی دیگر هم به مسلمین گفته بود که من بهتر از شما نیستم، در حالیکه از من بهتر در میان شما هست، اگر درست انجام دادم، با اجتهاد خود، خداوند اجر دهد شما را و اگر خطا رفتم به راه راست هدایتم کنید.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در جریانات پس از رحلت پیامبر اکرم، علمای اهل سنت خلافت ابوبکر را اجماعی میدانند. این اجماع در صورتی صحیح خواهد بود که دو فرضیه دربارهی آن صحیح باشد. اول: اجماع مسلمین باشد یا دوم: اجماع بزرگان امت پیامبر اکرم باشد.
شیعیان معتقدند که در خلافت ابوبکر هیچیک از این دو اجماع صورت نگرفته است و علمای اهل سنت هم در کتب تاریخی و حدیثی خود این سخن شیعه را تأیید میکنند. اما در نهایت برخی از اینان باز حرف اجماع را مطرح میکنند و بلافاصله به مغالطه و سفسطه روی میآورند. ذیل این موضوع که از همه مهمتر است، سخن عمر بن خطاب و ابوبکر میباشد که گفته بودند: «انّ بیعة ابی بکر کانت فلته؛ انّ بیعتی کانت فلته...[1] بیعت با ابوبکر شتابزده بود؛ بیعت با من ناگهانی و شتابزده بود...»، خود میتواند گویای این مطلب باشد که اجماعی در کار نبود، بلکه برنامهریزی و نقشهای از پیش کشیده شده بود که انجام گرفت و به قول شاعر قرن 14 هجری «ابن هانی معزی» که سروده است:
«ولکن امراً ابرم بینهم و ان قال قوم فلته غیر مبرم.[2]
هر چند قومی میگویند خلافت ابوبکر شتابزده صورت گرفت، ولی چنین نیست بلکه از قبل توسط برخی ساخته و برنامهریزی شده است.»
حال با این مطالب گفته شده، وقتی ابوبکر بر منصب خلافت تکیه زد، دیگر جای بحثی باقی نمیماند که بگوییم حتماً اجماعی در کار بوده و این عمل صورت گرفته است. اتفاقاً اجماعی صورت نگرفته است، چرا که مسلمانان مکه و طایفه بنیهاشم و قبیله خزرج، و حتی طایفه بنی امیه که در رأس آنها ابوسفیان بود و همچنین مسلمین عراق و کوفه و منطقه حبشه و بزرگان قبایل دیگر و مناطق مختلف حجاز حضور نداشتند تا بیایند بیعت کنند و بگوییم اجماعی بوده است، لذا این اجماعی که علمای اهل سنت و اسلاف آنها از آن سخن میگویند باطل و شکسته میشوند.
و اما اجماع بعدی که اجماع بزرگان امت اسلامی باشد،[3] این امر هم میسّر نشد، چرا که بزرگان امت پیامبر از این کودتا برای انحراف مسیر خلافت آگاهی نداشتند و به خیالشان براساس فرمایشات پیامبر اکرم، خصوصاً در جریان غدیر خم، پیامبر اکرم حضرت علی (علیه السلام) را به جانشینی بلافصل خود منصوب کرد، میدانستند. لذا تنها به این نتیجه میرسیم که بزرگان مسلمین در غیر مدینه در این اجماع ساختگی بیعت با ابوبکر حضور نداشتند، پس این اجماع هم باطل و شکسته میشود.
از طرف دیگر در مدینه افرادی که از غصب خلافت مطلع بودند و خبر داشتند و بیعت نکردند، اشخاصی مانند حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، ام سلمه، ام ایمن، امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) که پیامبر به بزرگی این دو خبر داده بود، هر چند در آن دوران خردسال بودند، تمامی قبیله بنیهاشم مثل عباس بن عبدالمطلب، عبدالله و عبیدالله بن عباس، فضل بن عباس، سلمان فارسی، ابوذر، مقداد، عماریاسر، زبیر، ابوسفیان، سعد بن عباده، خالد بن سعید عاص، بریده اسلمی، سعد بن ابی وقاص، عثمان بن حنیف، ابوایوب انصاری، حذیفه، ابی بن کعب، براء بن عازب، ابن تیهان، خزیمة ذوالشهادتین، سهل بن حنیف و دیگران بودند.[4] پس چرا اینان در اجماع نامی از آنها برده نشده است و همگی مخالف این دسیسه و غصب خلافت بودند.
و جالبتر ذیل این موضوع اجماعی که اهل سنت بر آن پافشاری میکنند، حکایت جالبی است که اتفاق افتاد و آن اینکه وقتی ابوبکر به خلافت رسید به پدرش نامهای نوشت که مسلمین مرا خلیفه کردهاند، به سوی من بیا که برایت بهتر است. وقتی این نامه به دست پدر ابوبکر، «ابوقحافه»، رسید او و دختر خالهاش به ابوبکر اعتراض کردند و او را از این عمل قبیح و زشت منع کردند و متذکر خلافت علی (علیه السلام) شدند. و پدر ابوبکر به حامل نامه گفت: چه کسی ابوبکر را خلیفه کرد؟ در جوابش گفت که مردم راضی به خلافت ابوبکر شدند، پس گفت سخن پیامبر نسبت به علی (علیه السلام) چه میشود؟ (شاید در آن لحظه منظور جریان غدیر خم را گوشزد میکرد.) بعد سؤال کرد چرا علی خلیفه نشد؟ گفتند چون او هم کم سن و سال بود و دیگر اینکه بزرگان قریش و غیر قریش را کشته بود. (در برخی نسخهها دارد که ابوبکر به پدرش گفت من از علی مسنتر و پیرترم و تجربهام بیشتر است، لذا خلیفه شدم)، پدر ابوبکر به شخص نامهرسان گفت، به او بگو: ای احمق نادان! اگر به سن و سال بود که من از تو پیرترم و اگر به تجربه هم باشد که من از تو باتجربهترم، پس بر خلافت مسلمانان من از تو سزاوارترم.[5]
پس نتیجه اینکه تحت هیچکدام از دو فرضیهی گفته شده، طبق این مدارک مستدل تاریخی و عقلی، اجماعی صورت نگرفت و حقیقت امر همان چیزی است که عمر بن خطاب و خود ابوبکر از آن به عنوان «فلته» شتابزدهگی در خلافت، یاد میکنند.
پینوشت:
[1]. شرح نهج البلاغه, ابن ابی الحدید، دارالجیل، بیروت، لبنان، ج1 ص132.
مسند، احمد بن حنبل، موسسه الرساله، بیروت، لبنان، ج1 ص55.
[2]. جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران، ایران، ج1 ص206.
[3]. تاریخ یعقوبی، یعقوبی، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، ج2 ص114.
عقد الفرید، ابن عبد ربه، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج4 ص259.
الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج1 ص336.
[4]. انساب الاشراف، بلاذری، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، ج1 ص588
[5]. انیس الموحدین، محمد مهدی نراقی، نشر الزهراء، تهران، ایران، (1403ق)، باب 4 فصل 6 ص184.
افزودن نظر جدید