خطابی از دل اندوهگین حضرت فاطمه (س) درخطبه فدکیه
.
پایگاه جامع فرق، ادیان ومذاهب_ تاریخ کهن همصدا با رسم روزگار، همچنان در حیرت و مات، بیقرار و پرخروش مثل دریا پر تلاطم، عمیق و راز آلود، از ناگفتههای تاریخ که رهگذران حقیقتجو در گذرگاه روزگار، پیوسته از آن در پرس وجویند. راز آن شب مهتابی، راز آن سکوت ظلمانی، راز آن دفن شبانگاهی، هنوزدر ذهنها از پرده نیافتاده، آن مزار کجاست؟
در آن دور دستها ناله حزینی سکوت هراس آلود شب را در هم میشکست، در نزدیکی خانههای شهر که رنگ فراق و ماتم واندوه گرفته بود سوگنالهای بر میخواست که برای همیشه، تاریخ و روزگار را بهت زده و انگشت حیرت بر دهن واگذاشت. که ای پیامبر خدا، درود باد از جانب من و از سوی دخترت که اینک از سرای فانی رخت بربسته و در پی دیدار به تو پیوسته، پس از او صبرم از دست رهیده و تاب و تحملم به پایان رسیده، اما در هجران دخترت شکیبایی میکنم؛ اینک امانت به دست صاحبش رسید، زهرا از دستم جدا شد. وای که پس ازاو دیگر نه افلاک را آرامشی است و نه خاک را پیرایشی، فراق فاطمه تیر غم بر دلم نشاند، از اندوه، خواب در دیدگانم نیاید و از غم عقده دلم نگشایم، تا آن هنگام که خداوند مرا در جوار تو ساکن نماید.[1]
واما رازهای نگفته و نهفته، راز آن ظلم فشرده، راز آن حق گرفته، راز آن دفن شبانه، همه را میتوان درخطابهای خطبه فدکیه حضرت زهراء (سلام الله علیها) جستجو کرد. خطابی که ناشی ازسکوت و ظلمهای زمانه حضرت است، خطابی که باعث آگاهی دلهای حقیقتجو میشود، خطابی که راه را ازچاه مشخص میکند. خطبهای که گویای ستمدیدگی، مظلومیت، و غصب شدن حق زهرا است که در نهایت فصاحت و بلاغت بیان گردیده است. تاریخ نگاران و حدیث پردازان شیعه و سنی روایت نمودند که در آن هنگام که خلیفه اول و خلیفه دوم فدک را از فاطمه دختر پیامبر گرفتند و او را غضبناک کردند، به حدی که حضرت از ابوبکر کناره گرفت و تا آخر عمر شریفش با ابوبکر صحبت نکرد، درحالیکه حضرت زهراء فرمود پدرم فدک را به من عطاء کرده به من بدهید و گفتند باید شاهد بیاوری.[2]
براین اساس چادری بلند بر سر گرفت و به همراه گروهی اززنان بنیهاشم به راه افتاد، بر مجلس ابوبکر وارد شد، گروهی از مهاجرین و انصار در آنجا بودند، میان او و آن جماعت پردهای آویختند؛ حضرت در آنجا نشست، ناله از دل سر داد، مجلس بهسان دریای خروشان متلاطم و بیقرار گردید، و بعد از حمد و ثنای خداوند و بیان ویژگیهای قرآن و پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و پسرعمش علی (علیه السلام)، اینچنین گفت: شیطان از مخفیگاه سر برون آورد و صدایتان زد و دید که شما ندایش را پاسخ گفتید و آماده فریب خوردن اویید. پس شما بهغیر شتر «خلافت» خود علامت نهادید که ازآنِتان نبود و بر آبشخوری وارد آمدید که هیچ سهمی از آن نداشتید
(کنایه ازغصب حکومت)؛ در حالیکه چندی از مرگ پیامبرتان نگذشته، آتش سینه ما خاموش نگشته و پیامبر به خاک نرفته بود، برای توجیه کار خود گفتید، از فتنه هراسمان بود.
«أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ.[توبه/49] بدانید که اینک به گرداب فتنه فرود افتاده و بهراستی که جهنم کافران را درمحاصره میگیرد» وهمگی بر خانواده و فرزندان پیامبر کمین کردید و ما صبر پیشه کردیم. ای مسلمانان درست است که مرا از ارث پدرم باز دارید؟ خطاب به ابوبکر گفت: آیا در قرآن آمده که تو از پدرت ارث ببری ومن از پدرم ارث نبرم. شگفتا که بر خدا و رسول او بهتان زشتی بستهای؛ آیا دانسته و از روی فهم، قرآن را رها کرده، پشت سر انداختهاید.
مگر قرآن نمیگوید: «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ.[نمل/16] سلیمان از داود ارث ببرد.» و در داستان یحیی و زکریا میگوید: «يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا.[مریم/6] زکریا عرضه داشت پروردگارا به من فرزندی عنایت فرما تا از من وآل یعقوب ارث ببرد.» و میگوید: «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ.[انفال/75] خویشاوندان برای ارث بردن بعضی به بعضی دیگر نزدیکترند.»
شما میپندارید من بهرهای ندارم و از پدرم ارث نمیبرم. آیا این آیات مذکور مخصوص شماست و پدر مرا شامل نمیشود یا اینکه میگویید اهل دو ملت و دین از یکدیگر ارث نمیبرند ومن و پدرم دو کیش جدای از هم داریم؟ یا آنکه شما قرآن را بهتر از پدر و پسرعمویم میدانید؟ اینک این تو و این شتر(خلافت) لگام زده و آماده سواری، برگیر و ببر، دیدار به هنگامه رستاخیز.[3]
حضرت گفتنیها را گفت و این خطبه، جوشی از دل اندوهگین و خروشی از سینه سنگین او بود که توان تحمل آن را نداشت و سینهاش از آن درد به تنگ آمده بود. تاملی کوتاه در ماجرای غصب فدک و اینکه چرا حضرت زهراء یگانه دختر پیامبرشان که در صداقت و شرافت و فضیلت او شکی نیست، باید برای اثبات حقش شاهد بیاورد؟
در حالیکه از بدیهات اسلام است که ارائه دلیل و شاهد بر آن کسی لازم است که خلاف آن ملکیت را ادعا میکند، نه حضرت زهراء که صاحب فدک بود و کارگرانش در فدک مشغول کار بودند.
و نکته قابل توجه اینکه چرا از دادن فدک ممانعت کردند، درحالیکه خلیفه دوم وجوهات مدینه را به حضرت علی (علیه السلام) و عباس داد؟
اگر واقعاً ابوبکر در کلام خود صادق است و حضرت زهرا هیچ حقی ندارد، پس چرا خلیفه دوم خلاف گفته ابوبکر عمل کرد و بخشی از ملک و وجوهات را به حضرت علی و عباس داد؟ وجالبتر اینکه وقتی ابوبکر با آمدن شاهدان متقاعد شد، که فدک از آن زهراء است، چرا عمر بن خطاب آن قباله را گرفت و مانع شد و پاره کرد؟[4]
نتیجهگیری و قضاوت بهعهده شما خواننده عزیز.
پینوشت:
[1]. نهج البلاغه، حضرت علی بن ابیطالب، گردآوری : سید شرسف رضی، مترجم محمد دشتی، چاپ هفتم ،انتشارات پیام عدالت، تهران، 1386ش، خطبه 202ص 300 «الشکوی من ظلم الامة.» «فلقد استرجعت الودیعه واخذت الرهینة اماحزنی فسرمد.»
[2]. محمد بن إسماعيل البخاري، صحيح البخاري، دار الطباعة العامرة بإستانبول، دارالفکر، 1401 ،ج4 ص42 باب فرض الخمس «فغضبت فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم فهجرت أبا بكر فلم تزل مهاجرته حتى توفيت قالت وكانت فاطمة تسأل أبا بكر نصيبها مما ترك رسول الله صلى الله عليه وسلم من خيبر وقدك وصدقته بالمدينة فأبى أبو بكر عليها»
احمد بن یحیی بن جابرالبلاذری، کتاب فتوح البلدان، مکتبةالنهضة المصریه، القاهره، ج1ص35، عنوان فدک، ح113الی 116 «قالت فاطمة لأبي بكر : إن رسول الله صلى الله عليه وسلم جعل لي فدك فاعطني إياها» «فسألها البينة»
ابی محمد بن عبدالله بن مسلم بن قتیبه، کتاب تاویل مختلف الحدیث، دارالکتب العلمیه، بیروت لبنان، ص279، باب «الجمع بین الحدیث انا معاشر الانبیاء» «وقد طالبت فاطمة رضي الله عنها أبا بكر رضي الله عنه بميراث أبيها رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما لم يعطها إياه حلفت لا تكلمه أبدا وأوصت أن تدفن ليلا لئلایحضرها فدفنت لیلا»
[3].ابی الحسن علی بن عیسی بن ابی الفتح الاربلی، کتاب کشف الغمه فی معرفة الائمه، دارالاضواء، بیروت، لبنان، 1405ق، ج2 ص108-116 خطبة فاطمة «فهیهات منکم وکیف بکم وانی توفکون»
الشریف المرتضی، کتاب الشافی فی الامامة، موسسة الصادق، تهران، 1407ق، ج4ص69-77 «دخلت على أبي بكر وهو في حشد من المهاجرين والأنصار وغيرهم فنيطت دونها ملاءة ثم أنت أنة أجهش القوم لها بالبكاء وارتج المجلس»
ابی الفضل بن ابی طاهر، کتاب بلاغات النساء، مکتبة بصیرتی، قم، ص14 باب «کلام فاطمه وخطبها» «قالت لما بلغ فاطمة ( عليها السلام ) اجماع أبي بكر على منعها فدك لاثت خمارها وخرجت في حشدة نسائها»
[4].احمدبن الحسین البیهقی، السنن الکبری، دارالفکر، ج6 ص301 «فدفعهاعمر إلى علي والعباس فغلب على عليها واما خيبر وفدك فامسكها عمر وقال هما صدقة رسول الله صلى الله عليه وسلم»
محمد بن إسماعيل البخاري، صحيح البخاري، دار الطباعة العامرة بإستانبول، دارالفکر، 1401، ج 4ص42 باب فرض الخمس «فامسکها عمر»
الحلبی، کتاب السیرة الحلبیه، ج3، ص488 «ثم اخذ عمر الكتاب «قباله فدک» فشقه(پاره کرد)»
دیدگاهها
سحرخوان
1394/12/23 - 22:37
لینک ثابت
با سلام،عنوان و متن مقاله
ناشناس
1394/12/24 - 08:04
لینک ثابت
سلام وعرض ادب.تشکر فراوان
ناشناس
1394/12/25 - 08:54
لینک ثابت
باسلام وخسته نباشید قسمت اول
پورصدوقی
1394/12/26 - 16:35
لینک ثابت
سلام وعرض ادب.تشکر فراوان
ناشناس
1394/12/25 - 10:54
لینک ثابت
سلام خوب بود موفق باشید
پورصدوقی
1394/12/25 - 18:13
لینک ثابت
سلام. تشکر ازتوجه ونظر شما.
ناشناس
1395/01/16 - 14:44
لینک ثابت
یازهرا یازهرا یازهرا
پورصدوقی
1395/01/18 - 22:28
لینک ثابت
سلام تشکر ازبازدید شما.به حق
علیرضا پرتوی
1395/11/29 - 21:28
لینک ثابت
سلام علیکم خدمت نویسنده محترم
پورصدوقی
1395/12/04 - 19:05
لینک ثابت
علیک سلام دوست عزیز علیرضا
افزودن نظر جدید