پایبند نبودن بهائیت به آموزه‌ی «نیاز بشر به دین»

  • 1394/12/08 - 22:56
یکی از تعالیم دوازده‌گانه‌ی بهائیت، این است که جهان بشری محتاج نفثات روح القدس است، بدین معنی که جامعه‌ی بشری نیاز به دین و الهامات الهی دارد. اما با نگاهی کوتاه به متون بهائیت می‌بینیم که بهائیان و رهبران بهائی این تعلیم را نه تنها قبول ندارند، بلکه از آن سوء استفاده کرده و در جهت توجیه پیامبریِ بهاءالله استفاده کرده‌اند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از تعالیم دوازده‌گانه بهائیت، این است که جهان بشری محتاج نفثات روح القدس است،[1] بدین معنی که جامعه‌ی بشری برای رسیدن به سعادت و ترقی صوری و معنوی، نیاز به دین و الهامات الهی دارد و اگر شخصی نصیبی از این نفثات روح القدس نبرد، میت است.
در مورد اینکه این تعلیم، تعلیم جدیدی نبوده و مختص بهائیان نیست، بلکه صدها سال قبل از به وجود آمدن بهائیت، اسلام در مورد آن بحث کرده است، قبلاً به آن پرداختیم [2] در این مقاله به این موضوع می‌پردازیم که: آیا بهائیان به این آموزه پایبند بوده‌اند؟
در جواب باید گفت: بهائیان این تعلیم استوار و عقلانی را با مبحثی باطل در می‌آمیزند و می‌گویند: چون انسان‌ها علاوه بر نیاز مادی، نیازمند مواردی روحانی هستند که فقط به وسیله‌ی پیامبران مرتفع می‌گردد، لذا نیاز به تجدید ادیان وجود دارد. آن‌ها می‌گویند: هر دوره‌ای برای خود اقتضائی دارد و خداوند، مردمان را متناسب با مقتضیات هر زمان از فیض خود بهره‌مند می‌کند. دین باید مطابق مقتضیات وقت باشد.[3] پس جهان بشری محتاج به تجدید نبوت است. باید هر چند وقت یک بار، پیامبری مبعوث گردد.
چون مقتضیات زمانه، مدام در حال تغییر و تبدیل است، ختم رسالت و نبوت، منافی تداوم همیشگی فیض الهی است.[4] عبدالبهاء می‌گوید: «جمیع امور تجدّد یافته، پس باید که حقیقت دین الهی نیز تجدّد یابد، تقالید به کلّی زائل شود و نور حقیقت بتابد، تعالیمی که روح این عصر است، ترویج گردد و آن تعالیم حضرت بهاءالله، که مشهور آفاق است و نفثات روح القدس است.»[5]
با وجود آن‌که خداوند در قرآن، ختم نبوت توسط حضرت محمّد (صلوات الله علیه) را رسماً اعلام نموده [6] به نظر می‌رسد هدف از بیان این تعلیم، صرفاً کوششی برای توجیه ادعای پیامبری باب و بهاءالله است.
عبدالبهاء برای اینکه پیامبریِ بهاءالله را توجیه کند، می‌گوید: «اگر بخواهیـم فیوضات الهی را محدود کنیم، خود خدا را محدود کرده‌ایم... آن خدائی که نفخه‌ی روح القدس دمید، حال هم قادر است بدمد و خواهد دمید، فضل او انقطاعی ندارد، این روح همیشه ساری است، این فیض الهی است و فیض الهی جایز نیست که منقطع شود... آیا می‌توانید بگوئید... دریا منتهی به این دریا شد، بعد دریائی نیست، باران منتهی به این باران شد، بعد از این بارانی نیست، اشراق شمس منتهی شد و بعد از این، اشراق شمس نیست؟ ممکن است این؟ استغفرالله... چگونه توان گفت که آن فیض ربّانی، آن قوّه‌ی روح القدس، آن فیوضات ابدی منقطع شود.»[7]
امّا به محض اینکه بهاءالله برای بهائیان به مسند پیامبری می‌نشیند، جایز است فیض الهی قطع شود و مؤسسان بهائیت این مجوّز را صادر می‌کنند که می‌توان گفت پس از بهاءالله پیامبری نخواهد آمد. هر کس هم ادعای نبوت کند، دروغگوست!
بهاءالله می‌گوید: «سوگند به نفس حق من، که همه‌ی  ظهورات به این ظهور بزرگ‌تر، پایان گرفت و هر کس که پس از چنین ظهوری، مدعی ظهور جدیدی شود، او دروغگو و افتراء زننده است.»[8]
و در جای دیگر نیز می‌گوید: «هر کس ادعای امری (ادعای نبوت جدید) را، پیش از اتمام هزار سال کامل، مدعی شود، دروغگو و افترا زننده است.»[9]
جالب آنکه عبدالبهاء در توضیح هزار سال، می‌گوید مراد از این هزار سال، هزار سال عادی نیست، بلکه هر روزش، هزار سال است [10] که با این حساب، تا 365 میلیون سال دیگر، پیامبر راستینی نخواهد آمد و جهان بشری نیز به نفثات روح القدس نیازی نخواهد داشت. همچنین در موضع دیگر چنین می‌گوید: «چه که اینکور[11] را امتداد عظیم است و این دور را فصحت، وسعت و استمرار سرمدی ابدی... لهذا امتدادش بسیار اقلاً پانصد هزار سال.»[12]
با توجه به مطالب اشاره شده، در اینجا چند سؤال مطرح می‌شود که لازم است بهائیان به آن پاسخ دهند:
1- چرا باید تداوم فیض الهی تنها با عَرضه‌ی دین‌های جدید تحقّق یابد؟
2- آیا این امکان وجود ندارد که خداوند حکیم، دین کاملی را به عنوان برنامه‌ی جاودانه‌ی سعادت بشر در اختیار او قرار دهد؟ آیا پروردگار قادر متعال، از انجام این کار عاجز است؟
3- چگونه است که برای تداوم فیض الهی، اسلام باید پس از 1250 سال منسوخ اعلام شود؛ ولی بهائیت با وجود جهش‌های علمی و تکنولوژیکی جهان، دست کم تا میلیون‌ها سال دیگر می‌تواند واسطه‌ی فیض الهی باقی بماند؟
4- چگونه است که وقتی نوبت به بهاءالله و بهائیان می‌رسد، دیگر جهان بشری، محتاج نفثات روح القدس و تجدید نبوت نیست؟
5- چرا هرکس بعد از بهاءالله ادعای نبوت کند، دروغگو شمرده می‌شود؟
6- چطور می‌شود که جاودانگی اسلام به خاطر عقیده به عدم قطع فیض الهی، مورد تشکیک قرار می‌گیرد، ولی پس از بهاءالله فیض الهی تا ابد منقطع می‌شود؟
لذا با روشن شدن مطالب بالا، مشخص می‌شود که بهائیان و رهبران بهائی، نه تنها به این آموزه پایبند نبوده، بلکه از آن سوء استفاده کرده و برای توجیه پیامبریِ خود در بهائیت به آن استناد کرده است، ولی باز پس از توجیه پیامبری خود، آن را کنار گذاشته و نسبت به آن بی‌تفاوت هستند؛ زیرا اگر به آن پایبند بودند و به گفته‌های خود اعتقاد و ایمان داشتند، لازم بود که حداقل پس از گذشت هزار سال پیامبر جدیدی بیاید، در حالی که چنین چیزی را خود نیز قبول ندارند.

پی‌نوشت:
[1]. عبدالبهاء، خطابات، بی‌جا: موسسه‌ی ملی مطبوعات امری، بی‌تا، ج 2، ص150-151.
[2]. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به مقاله‌ی: ابداعی نبودن آموزه‌ی «نیاز بشر به دین» در بهائیت
[3]. اشراق خاوری، پیام ملکوت، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا، ص190.
[4]. جهت مطالعه‌ی پاسخ به این شبهه بنگرید به مقاله‌ی: نقد دلیل استمرار فیض!
[5]. عبدالبهاء، مکاتیب، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا، ج 3، ص 332.
[6]. در قرآن کریم در خصوص حضرت محمد (ص) آمده است: «ما کانَ مُحَمَّدً أبا أحَدٍ مِن رِجالِکُم ولکِن رَسُولَ‌الله وَ خاتَمَ ‌النَّبیینَ» [احزاب/40] محمد (صلوات الله علیه) پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی فرستاده‌ی خدا و پایان‌دهنده‌ی پیغمبران است.» این آیه و بسیاری از آیات و روایات دیگر به وضوح به ختم نبوت اشاره کرده و اعلام نموده، پس از حضرت محمد (صلوات الله علیه) دیگر پیامبری نخواهد بود و ایشان خاتم النبیین هستند.
[7]. اشراق خاوری، پیام ملکوت، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا، ص163-164 (به نقل از عبدالبهاء).
[8]. «و نفسی الحق قد انتهت الظهورات الی هذا الظهور الاعظم و من یدعی بعده انه کذاب مفتر»: بهاءالله، اقتدارات و چند لوح دیگر، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا، ص 327. مقصود ازظهور اعظم، آمدن خود بهاءالله است.
[9]. «من یدّعی امراً قبل اتمام الف سنةکاملة انّه کذّاب مفترٍ»: بهاءالله، اقدس، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا، بند 37، ص 33 و 34.
[10]. «اما آیه‌ی مبارکه من یدعی امراً قبل اتمام الف سنة کاملة ... بدایت این الف ظهور جمال مبارک است که هر روزش هزار سال است «انّ کلّ یوم عند ربک کألف سنه و کل سنه ثلاثمائه و خمسه و ستون ألف سنه ... کور جمال مبارک غیر متناهی است بعد از آنکه احقابی بگذرد و بکلی صحف و کتب و آثار و اذکار این اعصار فراموش شود که از تعالیم جمال مبارک چیزی در دست نماند، ظهور جدیدی گردد و الا تا آثار صحف و تعالیم و اذکار و انوار جمال مبارک در عالم مشهود، نه بروزی و نه صدوری.» اشراق خاوری، رحیق مختوم، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا، ج 1، ص 320 و 321.
[11]. «کَوْر» (بر وزن دَوْر) به دوره‌ی ظل بهاءالله می‌گویند. شوقی تلاش نموده تا در معنای «کَوْر» تعاریفی را ارائه دهد که هم با این تعلیم و هم با بحث خاتمیت دچار تضاد نشود، ولی عملاً موفق نشده است.
[12]. عبدالبهاء، مکاتیب، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا، ج 2، صص 68-76.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.