فضائل و کرامات امام حسن عسکری (علیه السلام)

  • 1402/07/02 - 11:04
یکی از وقایع مهمی که در زمان امام حسن عسکری (علیه‌السلام) رخ داده است و آن را به ماجرای مباهله تشبیه می‌کنند، طلب باران توسط مسیحیان سامرا ست.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ به گوشه‌ای از فضائل امام حسن عسکری اشاره می‌کنیم تا مخالفان اهل­‌بیت (علیهم‌السلام) به عظمت و بزرگی این ذوات مقدسه پی‌­ببرند و دست از کینه ورزی بردارند.
یکی از وقایع مهمی که در زمان امام حسن عسکری (علیه‌السلام) رخ داده است و آن را به ماجرای مباهله تشبیه می‌کنند، طلب باران توسط مسیحیان سامرا ست.
ماجرا از این قرار است که مدت طولانی شهر سامرا از بارش باران محروم بود و خشکسالی مردم سامرا و حیوانات و احشام را آزار می‌داد، لذا مسلمین تصمیم گرفتن برای طلب باران به بیابان رفته و نماز استسقاء بخوانند. این کار را سه روز متوالی انجام دادند ولی بارانی نبارید.
مسیحیان از این فرصت استفاده کرده و برای سست نمودن اعتقادات مسلمین دست به کار می‌شوند. «جاثليق»، که بزرگ اسقفان مسيحی بود، رو به راهبان مسيحی کرده و می‌‏‌گويد: سه روز است که مسلمانان به صحرا رفته‏‌اند و با ادای نماز، از خدا خواسته‏‌اند تا باران رحمتش را نازل سازد؛ اما هنوز باران نيامده است. اگر آنان بر حق بودند، حتماً تا حالا باران آمده بود؛ امروز نوبت ماست تا حقانيت خود را به آنان نشان دهيم. سپس به بیابان رفته و بعد از ادای نماز و عبادات مخصوص از خداوند طلب باران می‌کنند، طولی نمی‌‏‌کشد که ابرهای تيره و باران‏ زا آسمان را می­‌پوشاند و قطره‏‌های باران فرو می‌‏‌ريزند. این اتفاق باعث می‌شود که برخی از مسلمانان به آیین آن‌ها متمایل شوند و به تحسین مسیحیان بپردازند.
خبر این اتفاق به ظاهر معجزه به گوش خلیفه می­‌رسد و او را به وحشت می­‌اندازد. لذا «صالح بن وصيف» که زندان بان امام عسکری (علیه‌السلام) بود را فرا می‌‏‌خواند و به او می‌‏‌گويد که هر چه زودتر ابامحمد (علیه‌السلام) را حاضر کند. خليفه به ایشان عرض می‌کند: «ابامحمد! امت جدت را درياب که گمراه شدند.» امام (عليه‌السلام) مي‏‌فرمايد: از جاثليق و ديگر راهبان مسيحي بخواهيد تا فردا برای ادای نماز باران به صحرا بروند، مي‏‌خواهم به کمک خدای متعال، شک و شبهه‏ را برطرف سازم.
فردای آن روز جمعیت انبوهی از مردم وارد صحرا شدند و راهبان مسیحی نیز آمده بودند تا طلب باران کنند. خليفه، فرمان داد تا جاثليق و راهبان مسيحی برای طلب باران دعا کنند. راهبان مشغول دعا شدند و طولی نکشید که قطرات باران بر زمین فرو ریخت.
همه نگاه‌‏ها متوجه امام حسن عسکری (علیه‌السلام) شد. همگی منتظر بودند که ببینند حضرت چه عملی را انجام می­‌دهد.
حضرت دستور دادند که بین دستان راهب را تفتیش کنند. غلام حضرت به سوی راهب رفت و چیزی را برای امام آورد. امام (علیه‌السلام) با احترام آن شیء را درون پارچه­‌ایی پیچید و به راهب فرمود که مجددا طلب باران کن. ولی هر چه دعا کردند بارانی نبارید.
خليفه(معتمد) از حضرت پرسید: ای پسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آن چيست؟ حضرت فرمودند: «اين، استخوان پيامبری از رسولان الهی است که راهبان مسيحی از قبور آنان برداشته‏‌اند؛ استخوان هيچ پيامبری ظاهر نمی‌‏‌گردد، مگر آن که باران نازل شود».
خليفه به تحسين امام (علیه‌السلام) پرداخت و همان لحظه، دستور آزادی آن حضرت را صادر کرد. امام حسن عسکری (عليه‏‌السلام) که فرصت را مناسب یافت، تقاضا کرد تا ياران زندانی‌‏‌اش نيز آزاد شوند. سپس به دستور خليفه همه زندانیان آزاد شدند.[1]

پی‌نوشت:

[1]. مناقب آل ابي‌طالب، ابن شهر آشوب، نجف اشرف، مکتبة الحیدریة: ج 4، ص 25
اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، شيخ حرّ عاملي، بیروت، موسسة الاعلمی: ج 6، ص 319 و 320

نویسنده: محمد یاسر بیانی

برچسب‌ها: 
تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.