باستانشناسی و پیدایش ملّیگرایی (ناسیونالیسم) افراطی در خاورمیانه
پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ باستانشناسی و در کل مردمشناسی در خاورمیانه از همان بدو زایش با استعمار گره خورده است (Hylland & Nielsen, 2001; Liebmann & Rizvi, 2008). همانطور که یکی از بنیانگذاران اندیشهی پسااستعمارگرایی، ادوارد سعید نیز بارها اشاره میکند، شرقشناسی در واقع شناخت آن دیگری عقب ماندهای است که در جریان تکامل فرهنگی درجا زده است(1386). نخستین باستانشناسانی که در بینالنهرین (عراق امروزی) سرگرم کار شدند، در واقع نظامی بودند. در ایران نیز ابتدا مراکز مهم حفاری نفت بود که از لحاظ باستانشناسی مورد توجه تازهواردان قرار گرفت؛ یعنی خوزستان. آثار و اشیایی که از محوطههای باستانی خاورمیانه و به دست کارگران بومی بیرون کشیده میشد، با ولعی خاص موزههای پر زرق و برق اروپا را میآراست و پازل «تاریخ جهانی» را تکمیل میکرد که قرار بود سیر انسان را چنان ترسیم کند که غرب مدرن در رأس آن جای گیرد. به عبارت دیگر، شرقشناسی گونهای «دیگر» شناسی بود که استعمار سرزمینهای غیرغربی آن را دامن میزد. شاهکلید ورود تازهواردان به این سرزمینها نیز مواریث فرهنگی و سندسازی برای هویت بود. تازهواردان با انگشت نهادن بر مواریث فرهنگی سرزمینهای خاورمیانه، و نامیدن آن به نام نامی «گهوارهی تمدن» خویش، حق مالکیت خود را بر آن مناطق جغرافیایی اعلام میداشتند. در این میان باستان شناسی از جایگاه ویژهای برخوردار بود. بسیاری از تفاسیری که در مورد یادمانهای باستانی خاورمیانه بیان و پیشنهاد شده، دقیقا در بستر شرقشناسی روییده است. با این حال، چنانکه به اشاره گذشت، این شرقشناسی در واقع شناخت خود غربی در آیینهی دیگری بوده است، نه برقراری تعاملی دوجانبه با خودِ دیگری.
باستانشناسی و پیدایش ملّیگرایی(ناسیونالیسم) افراطی در خاورمیانه
گفته شد که ماجراجویان غربی در قرون هجده و نوزده لنگرهای خود را در نواحی مختلفی از جهان انداختند. اما به طور کل دو گونه مقصد متفاوت را میتوان از هم تفکیک کرد. بعضی از سرزمینهای مقصد، مثل امریکا و اقیانوسیه، مردمان بومی و محلی شکارچی و گردآورندهای را شامل میشد که بیآنکه حتی روستایی، ثابت داشته باشند به زندگی خویش ادامه میدادند و کمترین اثر و ردپا را روی زمین مکان زندگی خویش برجای میگذاشتند. بعضی دیگر از این سرزمینها اما پیچیدهتر بودند و مواجههی ماجراجویان با آنها دشوارتر بود؛ مانند مناطق خاورمیانه، با تمدنهای چشمگیر و باستانی آنها. گرچه تمدنهای با عظمت خاورمیانه همزمان با ورود غربیها جز در میان ویرانهها و اتلال نبودند، مردمی که در این نواحی زندگی میکردند در درون خویش میراثدار اندیشهها و فرهنگهای بزرگ و باستانی بودند. نحوهی مواجههی ماجراجویان غربی با این دو مقصد مختلف متفاوت بود. اگر آنها بومیان جزایر دور افتادهی اقیانوسیه (بخوانید وحشیان) را به اجبار مهار و گاهی منقرض کردند، ایرانیان و مصریان را با گونهای باستانگرایی آشنا و خود را منجی «بازگشت به خویشتن» مردمان این مناطق معرفی کردند (Goode, 2007). تحمیل دولتهای نوین از سوی غرب به مناطق اشغالی این چنینی، چون ایران، عراق و مصر، با ابزار باستانگرایی و ملّیگرایی افراطی همراه شد و اگر رئیس مصر خود را برآمده از «درهی پادشاهان» میخواند و رئیس عراق نیز اجداد خویش را در ویرانه کاخهایی چون «خورس آباد» میجست، شاه ایران نیز «تخت جمشید» را جشنگاه یادبود اجداد خویش میساخت.
اینگونه باستانگرایی با هدف مدرنسازی (بخوانید غربیسازی) سرزمینهای خاورمیانه تبلیغ میشد. توضیح این موضوع ساده است؛ شما در سرزمینی زندگی میکنید که اجدادتان تختجمشیدها ساخته و بر نیمی از جهان حکومت کردهاند، چگونه است که خود از جریان پیشرفت فرهنگ و تمدن که در مغربزمین مشاهده میشود عقب ماندهاید؟ ناصرالدینشاه شکوه غرب را دید و شیفتهی سفر به آن دیار شد و در این راه از سرمایههای ملّی نیز مایه گذاشت. اما شاهان پهلوی با غرور ناشی از همان باستانگرایی و ملّیگرایی پیشگفته که خود تلقینی از جانب شرقشناسان بود کوشیدند تا غرب مدرن را در ایران پیاده کنند. چنان که مشاهده میشود، مقایسهی این دو نگاه است که اثرات باستانگرایی را به بهترین شکل نشان میدهد. در این باستانگرایی است که استعمار، شرقشناسی و باستانشناسی به هم میآیند و چاشنی این ترکیب نیز آثار و اثقالی شکسته و خاموش و ویران است که مواریث فرهنگی خوانده میشود.
جمعبندی
در این نوشتار تلاش شد تا به شکلی فشرده و فهرستوار پیوندهای موجود میان استعمار، شرقشناسی و باستانشناسی بیان شود. زایش رویکرد باستانشناسی و از آن فراتر مردمشناسی تفاوتهای آشکاری با دیگر رویکردهای علمی دارد. این دو رویکرد از همان ابتدا و ضرورتا با نگاهی استعماری پای به عرصهی وجود گذاشتهاند. آنچه امروز پسااستعمارگراها را به خود مشغول داشته این است که چطور میتوان این نگرش را دگرگون ساخت و با مردمان غیرغربی جهان به گفتگویی دوجانبه نشست و از آنها درباب خوبزیستن آموخت؛ نه آنکه دیگری پست قلمداد کردشان و جز بردگی انتظاری از آنها نداشت (Liebermann & Rizvi, 2008). باستانشناسی و مردمشناسی، اگر این نگاه را بتوان از آنها گرفت، قابلیتهای بیشماری برای همدل ساختن اقوام و مردمان مختلف جهان، در عین محترم شمردن تفاوتهای موجود میان آنها دارند. این دو رویکرد را اگر آنگونه که آموزههای مقدس الوهی بیان داشتهاند، برای شناخت و ایجاد همدلی میان مردم جهان به کار بست، جایگاهی برتر در میان دیگر علوم انسانی خواهند داشت؛ زیرا در نهایت ورای تمام تفاوتهای موجود میان انسانها، پرده از شباهتهایی بر میدارند که میان سرزمینها و فرهنگهای متفاوت و مختلف وجود دارد. به هر حال مهم ایناست که بنیانهای شکلگیری باستانشناسی و مردمشناسی در مغربزمین به درستی شناسایی شود. تنها در این صورتاست که دانشپژوهان شرقی، بهخصوص ایرانیان، به جای محاکات صرف چارچوبهای نظری، موضوعات روششناختی و حتی موضوعات و پرسشهایی که از مغربزمین میآید و عموما، چنان که در پیش به اشاره بیان شد، صبغهای غربمحور و استعماری دارند، میتوان طرحی نو درافکند و ارزشهای فرهنگی مردمان جهان را شناخت و ارزشهای فرهنگی خویش را به آنها شناساند.
پینوشت:
- برونوفسکی، ج. و ب. مازلیش(2004). سنت روشنفکری در غرب، از لئوناردو تا هگل. ترجمه لیلا سازگار(1383). تهران: نشر آگه.
- دو سوسور، فردینان(1959). دورهی زبانشناسی عمومی. ترجمهی کورش صفوی(1378). تهران: انتشارات هرمس.
- روسو، ژان ژاک(1943). قرارداد اجتماعی. ترجمه]ی غلام حسین زیرکنژاد(1341). تهران: شرکت سهامی چهر.
- سعید، ادوارد(1979). شرقشناسی. ترجمهی لطفعلی خنجی(1386). تهران: امیرکبیر.
- عسکرپور، وحید(1386). سیاست باستانشناسی؛ از روایت گذشته تا اثربخشی اجتماعی. مجلهی باستانپژوهی. دورهی جدید، سال دوم، شماره چهار، انتشار خرداد 1387.
- فریزر، جیمز جرج(1971). شاخه زرین؛ پژوهشی در جادو و دین. ترجمهی کاظم فیروزمند(1383). تهران: نشر آگاه.
- هگل، ولفگانگ. عقل در تاریخ. ترجمهی حمید عنایت(1379). تهران: شفیعی.
- ملاصالحی، حکمت ا...(1382). درآمدی بر معرفت شناسی باستانشناسی. تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی.
- یونگ، کارل گوستاو(1915). انسان و سمبلهایش. ترجمهی محمود سلطانیه(1377). تهران: جامی.
- Benjamin, Walter, 2008, The work of art in the age of its technological reproducibility and other writings on media, Harvard university press.
- Descartes, R., 1968, Discourse in method and other writings, Penguin books.
- Diaz-Andreu, Margarita, 2007, A world history of nineteenth-century archaeology; Nationalism, colonialism and the past, Oxford university press.
- Foucault, Michel, 1969, The archaeology of knowledge, Routledge.
- Freud, S., 1950, Totem and Taboo; some points of agreement between the moral lives of savages and neurotics, Routledge.
- Goode, James F., 2007, Negotiating for the past, University of Texas press.
- Husserl, E., 1969, Ideas: General introduction to pure phenomenology, Allen & Unwin.
- Hylland Eriksen, T. & F. Sivert Nielsen, 2001, A history of anthropology, Pluto press.
- Liebermann, M. & U. Z. Rizvi, 2008, Archaeology and the postcolonial critique, Altamira press.
- Morgan, L. H., 1877, Ancient society, MacMillan & Company.
- Patterson, T. C., 2003, Marx’s Ghost, Berg.
- Patterson, T. C., 2007, Social archaeology and Marxist social thought, In: Lynn Meskell(ed.) A companion to social archaeology, Blackwell.
- Patterson T. C. & C. E. Orser Jr., 2004, Foundations of social archaeology: Selected writings of V. Gordon Childe, Berg.
- Shanks, M., 1992, Experiencing the past: on the character of archaeology, Routledge.
- Thomas, J., 2004, Archaeology and modernity, Routledge.
- Tylor, E. B., 1920, Primitive culture, John Murray.
- Wylie, A., 2002, Thinking from things: Assays in the philosophy of archaeology, University of California press.
منبع: مجله سوره شماره3
دیدگاهها
پشیوتن
1394/05/28 - 11:01
لینک ثابت
ملی جگرای تنها راه پیشرفته
محمد
1394/09/06 - 23:14
لینک ثابت
!!!
افزودن نظر جدید