ادعای اکنکار پیرامون ربازار تارز

  • 1394/04/08 - 23:34
ربازار تارز از استادانی است که اکنکار او را در قید حیات همیشگی می‌داند. اکنکار مدعی است «ربازار تارز» در قرن پانزدهم میلادی فعالیت تبلیغی اکنکار را شروع کرده است. بنابر این گزارش، وی بیش از پانصد سال عمر دارد. زادگاه و محل زندگی او در کوهستان‏‌های هندوکش، نزدیک مرز کشمیر و افغانستان و در نزدیکی دره سوآت می‌باشد. البته کسی جز استادان اک یارای دیدن...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ربازار تارز از استادانی است که اکنکار او را در قید حیات همیشگی می‌داند. اکنکار مدعی است «ربازار تارز» در قرن پانزدهم میلادی فعالیت تبلیغی اکنکار را شروع کرده است. بنابر این گزارش، وی بیش از پانصد سال عمر دارد. زادگاه و محل زندگی او در کوهستان‏‌های هندوکش، نزدیک مرز کشمیر و افغانستان و در نزدیکی دره سوآت می‌باشد. البته کسی جز استادان اک یارای دیدن او را ندارند. پال توئیچل درباره «ربازار تارز» می‌گوید: «ربازار تارز در سال 1461 میلادی در دهکدۀ کوهستانی به نام سارانا در شمال تبت متولد شد. او تحت رهنمودهای یائوبل ساکابی تا مرحلۀ استادی پیش رفت. او کسی بود که مسئولیت هدایت درونی کریستف کلمب را به عهده داشت. هفتاد و پنج سال (!) در زمین ماند و در گسترۀ بی‏‌پایان کوهستان‌‏های هیمالایا خلوت گزید. او پرورش معنوی بسیاری از استادان را عهده‌‏دار بوده است، و وظیفه انتقال عصای قدرت اک از یک استاد به جانشین وی را نیز بر عهده دارد.[1] وی هم‌‏چنین دربارۀ جایگاه ربازار تارز می‌نویسد: «ربازار تارز، استاد بزرگ حقّ، مسئولیت دارد که تعلیمات سفر روح را در ملأ عام بگذارد (عمومیت دهد). قبل از این‌که ربازار تارز کارش را دربارۀ اک شروع کند (که از قرن پانزدهم تابه‏‌حال ادامه دارد) تمام آموزش‌های مربوط به دانش معنوی به صورت اسرار در میان استادان مراتب بالا نگه‌داری می‌شده است.»[2]
البته پال توئیچل درجایی به صراحت، تاریخ تولد ربازار تارز را سال 1461 اعلام می‌کند؛ اما در جای دیگری دربارۀ سن وی با احتیاط سخن می‌گوید: «در همین حین که مشغول بازسازی پیوندهای مادی‏ام با سودارسینگ بودم، استاد کهن‌‏سال تبتی، ربازارتارز را ملاقات کردم. می‌گویند او چند صد سال سن دارد.»[3] پال در پردازش شخصیت ربازار تارز به ظاهر او نیز پرداخته است. وی ربازار تارز را شبیه فردی می‌داند که بین سی تا چهل سال سن دارد. قد او حدود یک‌صد و هشتاد سانتی متر است و با جهش و چابکی خاصی قدم برمی‌دارد. قامت عضلانی و حدود نود کیلویی او همواره در خرقه‌ای شرابی رنگ پوشیده شده. چشمانی به سیاهی ذغال، موهایی کوتاه و ریش سیاهی به بلندی موهایش دارد.[4]
به‏‌هرحال ربازار تارز، تأثیرات شگرفی بر زندگی و اندیشه‌های پال توئیچل، بنیان‌گذار اکنکار داشته است. پال هیچ علاقه‌ای ندارد آیین خود را متأثر از آیین‌های دیگر بداند. وی ادعا دارد که تمام تعالیم اکنکار، حاصل تجربیات عرفانی است که او در عوالم معنوی کسب کرده است؛ ولی هنگامی که پال دربارۀ ربازار تارز سخن می‌گوید ناخودآگاه به تأثیراتی که از او پذیرفته است اذعان می‌کند. این تأثیرات آن قدر عمیق است که پال برخی از نوشته‌‏هایش را دیکته شدۀ ربازار تارز می‌داند: «ربازار تارز که در این کتاب اغلب در مورد او صحبت کرده‌‏ام، یکی از آن لاماها است که می‏‌تواند خود را هر زمان که بخواهد و در هر نقطۀ هستی جلوه‏‌گر کند. او دفعات زیادی شب دیروقت، در خانۀ من ظاهر شده و به من برخی تعالیم مشخص و دست‌‏نوشته‌ها را دیکته کرده است.[5] هم‌‏چنین وی به‏‌عنوان کسی شناخته می‌شود که دانش اکنکار را به پال تفویض کرده است. پال سفر روح را نیز از این لاماییست به یادگار دارد.[6] گفتنی است پال در بسیاری از مواقع ادعا می‌کند خودش دانش اکنکار را کشف کرده است؛ اما چون می‌خواهد شخصیت‏‌پردازی بی‏‌نقصی از ربازار تارز ارائه دهد، وی را منشأ اکیست بودن خود می‌داند: «ربازار تارز، لامای تبتی است که دانش اکنکار را به من تفویض کرد.»[7]
ناگفته نماند در گذشتۀ آیین لاماییسم، لاما فقط به دالایی لاماها که سرپرستان صومعه‌ها بوده‌اند اطلاق می‌شده است. اگر آن‏‌گونه که اکنکار معتقد است ربازار تارز بیش از پانصد سال عمر داشته و با نام لامای تبتی شناخته می‌شده است، باید از دالایی لاماها باشد؛ درحالی که در سلسلۀ چهارده‏‌گانۀ دالایی لاماها هیچ نامی از او وجود ندارد.
به هرحال، شخصیتی که پال دوست دارد از ربازار تارز ارائه دهد، شخصیت بسیار عجیب و فوق‏‌العاده‌ای است. پال توئیچل، ربازار تارز را مرکز هستی می‌شمرد که تمام زندگی به‌‏وجود او در جریان است.[8] به نظر پال، استادِ حق، ربازار تارز، دارای بزرگ‌ترین شعاع نور الهی در میان کسانی است که در جهان‏‌های پایین زندگی می‌کنند. این نکته که پال خود آیین اکنکار را کشف کرده و یا این‌که ربازار تارز به او تفویض نموده، از تناقض‌های دیگری است که اکنکار را با بحران هویّت خاستگاهی مواجه می‌کند.

پی‌نوشت:

[1]. دفترچه معنوی، توئیچل، ترجمه هوشنگ اهرپور، چ چهارم، تهران، نگارستان کتاب، 1380، ص 246.
[2].  اکنکار کلید جهان‏های اسرار، توئیچل، ترجمه هوشنگ اهرپور، چ دوم، تهران، نگارستان کتاب، 1382، ص 33.
[3]. نسیمی از بهشت، استایگر، براد، 1379، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان کتاب و زرین، ص 94.
[4]. همان، ص 281.
[5]. اکنکار کلید جهان‏های اسرار، توئیچل، ترجمه هوشنگ اهرپور، چ دوم، تهران، نگارستان کتاب، 1382، ص 231.
[6]. همان، ص 80.
[7]. همان، ص  80.
[8]. همان، ص 129.

برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به: سودای دین داری، عبدالحسین مشکانی سبزواری، قم ، نشر صهبای یقین، ص 88.

تولیدی

دیدگاه‌ها

مثل اونایی میمونه که تجربه ای از اعتیاد ندارند وبراش نسخه میپیچند چونکه فکر میکنند به حد کافی درباره اش مطالعه کردند.شرمنده باید توی چالشی باشی درونش بشی واگه بیرون اومدی بدون ایراد حرفت قابل بحث وتامل میشه اونم تازه باید دیگرانی که در این کار قابلند قبول کنند. آنکه بیند همه عیبم نرسیدیست آنجا که هنرها همه عیب و همه عیبی هنر است

سلام بینام. این حرف شما در تضاد با عقل است یعنی شما میگید برای درک یک معتاد باید معتاد شد؟ یا مثلا برای درک یک بیماری خطرناک مثل ایدز، سرطان، اوتیسم و... باید اون بیماری رو باید گرفت تا نسخه بپیچونی؟ نمیشه براساس تجربیات و علوم عقلی به اون نسخه پیچی رسید؟ البته طبیعیه توی این دوره زمونه خیلیا رو میبینم که عقل رو گذاشتن کنار و دل به احساسات بستن.

عرفان و شناخت حقیقت وجه مشترک تمام انسانهاست وبه نظر من همه انسانها بدور از مذهب،نژاد،قوم و ملیتی این پتانسیل را دارند مطمئنا انسانهایی در طول تاریخ توانسته اند با مذاهب و روشهایی که با جغرافیا،تاریخ و فرهنگ آنان سازگاراست به این کمال انسانی دست یابند واشتباه است اگر فکر کنیم حقیقت فقط در دست ما مسلمانان است هر چندمن خودم معتقدم شریعت اسلام جامعترین راه به سوی حقیقت میتواند باشد اگر از خرافه ها و زوائد جداشده و به صورت عادت وار دنبال نشود.

سلام پرویز. نظر شما قابل احترام است. ولی خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: "َأَنَّ هَذَا صرَطِی مُستَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصاک‏م بِهِ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ" "این راه مستقیم من است، از آن پیروی کنید! و از راه‏های پراکنده (و انحرافی) پیروی نکنید، که شما را از طریق حق، دور می‏سازد! این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می‏کند، شاید پرهیزگاری پیشه کنید." بله ممکن است در آن‌ها جزئیاتی از حقیقت باشد ولی دلیل بر حقیقی بودن کل آن نمی‌شود

واقعا شرم آوره که ما همه آیین ها ، و دریافتهای معنوی دیگران را مردود می شماریم و تنها به اسناد و ایات و احادیثی می چسبیم که اگر کسی خارج از دین ما بخواد اونها رو بررسی کنه کلی ایراد و تناقض در اونها پیدا می کنه که البته پیدا کرده و اگر گشتی در نت بزنیم اونها رو به راحتی می تونید بخونید. من کتابهای زیادی خوندم از ایین هندوها از عارفان تبتی، صوفیان ایرانی، کتابهای اکنکار و حتی آیین های سرخپوستی همه یه چیز رو گفتن ولی هر کسی از ظن خود اونها رو بازگو کرده

سلام خانم سما. احسنت من هم همین رو میگم عارفان اسلامی یک کشف شهود دارد، عارفان تبتی یک کشف شهود، صوفیان نیز همچین، اکنکار، کابالا، یوگی‌ها، سرخ‌پوست‌ها، هندوها و... همه مدعیان کشف هستند و هرکدام در تضاد یکدیگرند. حال کدوم یک حق است؟ شاخصه ی نشان دادن حق در این بین چیست؟ غیر از شریعت است که از چشمه لایزال الهی گرفته شده است؟ شما به آیات قرآن ایراد گرفتید؟ یا به روایات صحیح ایراد گرفتید؟ بفرمایید؟ هر ایرادی هم در نت گرفته شده جواب های قاطع عقلانی وجود دارد. بفرمایید شما اگر سوال یا شبهه ای است جواب خواهم داد

سلام شما فقط کافیه یک دلیل عقلانی و صحیح در مورد آیه ۳۴ سوره النساء بیاورید که میگه زنها رو کتک بزنید ( البته با توجه به حرفهای قبل و بعدش) که اون هم فکر نکنم تاثیری در معنیش داشته باشه و حتی اگر بخواهیم ارجاع بدیم به تفاسیر ( که اکثرا برای من حداقل قابل قبول نیست) و باز سوالی باقی میمونه که اصلا چرا سوره النساء داریم و الرجال نداریم! و این ثابت کننده اینه که سوره النساء به عنوان کاتالوگ و به اصطلاح دفترچه استفاده از موجودی به نام زن هست! و برابری وجود نداره و فعلا بقیه تناقضها بماند برای بعد

همه در تضاد با همن؟؟؟مثه این ک شما درست مطالعه نکردین ک همچین حرفی میزنین

سلام مریم؛ سوالتون واضح نیست

نرود میخ اهنین در سنگ،وقتی اسلام میگه حق مطالعه مکتب دیگه ای جز اسلام ندارین،تو خود حدیث مفصل بخوان

سلام. منبع حرفتون کجاست؟ شما یک جا بیاورید که اسلام بگوید حق مطالعه کتب دیگر ادیان رو نداریم. فقط یک جا.

قاعده سی و پنجم از چهل قاعده شمس تبریزی در این زندگی فقط با تضادهاست که می‌توانیم پیش برویم. مومن با منکر درونش آشنا شود، ملحد با مومن درونش. شخص تا هنگامی که به مرتبه انسان کامل برسد پله پله پیش می‌رود. و فقط تا حدی که تضادها را ، بالغ می‌شود.

ذات انسان با ذات الهی در یک راستا است. هر انسانی بر روی کره زمین از میزانی از آگاهی نسبت به خداوند بهرمند است و برای همین ما تعدد ادیان و فرقه ها رو داریم چون آگاهی افراد متفاوت است و به اندازه ی تعداد موهای سرتون راه برای رسیدن به خدا هست. نوشته ی شما نشان دهنده ی اینه که شما هیچ درکی از اکنکار ندارین و فقط کتاب خوندید!! مسیر اک یه مسیر شخصی است و ارتباط با استاد درون... تمام ادیان و فرقه های الهی قابل احترام هستن و حرفشون یکیه تنها میزان پیشرفتشون متفاوتخ

سلام نرگس؛ من از شما یک سوال دارم اگر استاد درون شما گفت فلان کار زشت رو مثلا زنا رو بکن؛ میکنید؟ (این یک مثال بود و در مثال مناقشه نیست) ببینید ما میگیم نه درون گرای محض نه عقل گرای محض. حد تعادل. که ظاهرا غالب ادیان و فرقه هایی که شما مد نظرتون هست با این حساب دارای اشکالاتی هستند.

تمامی انسانهایی که با دین و مذاهب برای خود خدا ساختند و از خدای درون پیروی نمیکنند برای خارج کردن اشغالهای خود به سلول شکنجه سیاه چال اکتاوس در خارج از منظومه برده خواهند شد به زودی شخص در آن وضعیت به خدای خود مینالد و خدایش هم به او دانشی درونی داریم که الهی است و نباید به آن فکر کرد باید عمل کرد با تمرینات معنوی شخص خودش تجربه میکند و هیچ زبانی نمی یابد که آن را به مردم بتواند بگوید و کارهای زندگی به مرادش میشود در پاکترین وضعیت و حتی اگر بخواهد بعد استادی تا دلش بخواهد میتواند زندگی کرده و نامیرا شود و وضیفه الهی به خود بگیرد دین مذاهب اعتقادات ساختگی از گذشته های پادشاهان و جادوگران است که از زندگی های گذشته به صورتی خود را برای شخص و اعمالش برای استحلاک کارما نشان میدهد بهترین مذهب مذهب حیوانات است که غریزی حیوان زمان ترس به آن پناه میبرد حیوانات از دین برای خود نمیگویند تا شایعاتی به وجود آید یک سیستم دفاعی است همه اصیلشو دارند اما مذهب جدا خدا جدا به خدا نامی نباید نهاد این دانش اکنکار از بین رود همیشه در تمامی اشخاص هست و زندگی میبخشد آن نور درخشان زندگی را اک ننامیدند بلکه در تمرینات به آن کلمه نمایان میشود و متعلق به فرقه ای نیست برکت باشد سجاد رحیمی هستم از ارومیه کاپیتان سفینه مرکز زمین .

جناب کاپیتان! خدایی که هر کس برای خودش بسازد (و اینکه هر کس از جنس تخیلات برای خود، خدا بتراشد) نامش بت است. بتی از جنس خیال و وهم. خدا خودش زنده و منشأ وجود هست. خدای زنده از طریق وحی، خودش را به بشر معرفی کرده است. این خدای زنده برای ارتباط با بشر، کانال‌هایی دارد که همان انبیا و پیشوایان هستند.

سلام آقای رحیمی از ارومیه. اساسا کسانی که از اک پیروی میکنند آدم های متوهم و تخیلی هستند یا بعد از پیوستن میشوند. همین چند وقت پیش کسانی در ارومیه که پیروان اک بودند ادعا کردند که روح امام زمان در آنان حلول کرده است یا ادعا داشتند خدا در آن ها حلول کرده است.

حالا کجای سخنان و تعلیمات اکنکار بد بود؟ همش که کریمه هدف رسیدن به خدا هست. مگر نمیگیم هدف از آفرینش انسان قرب الی الله هست، خب چه فرقی دارد از چه روشی یا مذهبی به خدا برسیم مهم اینه که آدم برسد و اخلاقیات را رعایت کند. تو مذهب اکنکار چیز بدی را یاد نداده

مکاتب معنوی نوظهور مثل اکنکار وظیفه دارند انسان رو تسلیم قدرتهای شیطانی کنند. سران اکنکار چه مبارزه ای علیه ظلم و ستم در عرصه جهانی کردند؟ میتونید برام توضیح بدید؟ اینها به اسم عرفان و معرفت، انسان رو به بردگی شیطان درمیارن.

داعش مثل صهیونیستها ادعای رسیدن به خدا رو دارند. اتفاقا کارهای خودشونو اخلاقی هم میدونن. نمیگن ما ضد اخلاقیم. با سخن شما اونها حق دارند به راهی که میخان برن

سلام SA. اتفاقا اشتباه شما همین جاست . مگر خدا کار بیهوده انجام می‌دهد؟ چرا پس خدا این همه پیامبر را فرستاد؟ میگفت تلاش کنید به من برسید اخلاقیات را رعایت کنید والسلام. نه خدا برای مخلوقاتش افرادی را فرستاد تا طی طریق را یاد دهند و به مطلوب برسانند. او میگوید کوره راه است. شیطان و شیادان دکان دار هستند شما را فریب می‌دهند باید در این چهارچوب باشد والسلام. ضمنا در اکنکار انحراف است نه یکی بیش از اونی که فکر می‌کنی هست. اعتقاد به تناسخ، حلول، عدم معاد باوری و... باشد که همین اخلاقیات هم رعایت نمی شود و صرفا بر اساس شهوت گاها میگذرانند. شما سرگذشت همسر رهبر اکنکار را بخوان.

سلام وقت بخیر در شر گذشت زنان هیچ یک از رهلران اسلامی و رو حانیت هیچ چیز خلاف انسانیت ندیدید که الان در مورد سرگذشت همسر مکتب اکنکار جستجو میکنید

سلام سعید. موضوع بحث اینجا اکنکار و اشخاصی است که در پدید آوردن و هدایت آن نقش داشتند نه چیز دیگر

وحدت کلمه ای است که فقط از آن ظاهری مانده و شکل کلمه،صفت آن در طی زمانها و اعصار مختلف بازیچه ای شده برای افرادی که در پی جدا کردن و تفرقه بین انسانها هستند.دوستان و بزرگواران همه ما انسانها با رو الهی در وحدت کامل بسر میبریم.بدون هیچ تعصبی نسبت به همزبانان و همرنگان و هم آیینان خود،همه در یک جایگاه هستیم.سه در یک،یک در هر سه

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.