رفتار پیامبر درصلح حدیبیه و مقایسه با رفتار بودا و مسیح ؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ صلح حدیبیه چنین بوده است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بنابر مصلحت آنروز جامعه مسلمین آنرا پذیرفت چرا که پذیرش آن به معنای به وجود آمدن دوره آرامشی بود که در آن میشد با تمرکز بر تبلیغ دین و رساندن پیام الهی بر همگان قدمهای مؤثرتری در این راه برداشت اگر چه ظاهر صلح نامه به نفع کفار بود و بعضی از مسلمین نیز از آن راضی نبودند اما با گذشت زمان درستی تصمیم پیامبر بر همگان آشکار گردید و اثرات مثبت آن در جذب مردم به سوی راه حق نمایان شد.
و حتی زهری که از رجال معروف تابعین است در این مورد میگوید، فتحی عظیم تر از صلح حدیبیه صورت نگرفت، چرا که مشرکین با مسلمانان ارتباط یافتند و اسلام در قلوب آنها جایگزین شد و در عرض سه سال گروه عظیمی اسلام آوردند و جمعیت مسلمانان با آنها رو به فزونی گرفت.[1] بنابراین عمل پیامبر و اقدام به صلح در همان راستای هدایت و آگاهی بخشیدن به جامعه آن روز بوده است و نه صرفاً یک عمل مسالمت آمیز و صلح جویانه آن هم در شرایط سخت و همراه با ظلم پذیری.
اما این مطلب که چرا سیره حضرت مسیح یا بودا با پیامبر اسلام متفاوت است. در مورد بودا باید گفت که برخی از دین شناسان معتقدند که اساساً بودا در صدد تدوین و پایه گذاری یک دین و آیین کامل که بتواند جامعه بشری را اداره کند نبوده است تا بتواند ملاک قضاوت ما قرار گیرد.[2]
آیین و مسلک بودا پیش از این که به یک دین شباهت داشته باشد به یک فلسفه شبیه است، ولی پیروان او تدریجاً آیین او را به صورت یک آیین مذهبی در آوردند و خود او را که منکر پرستش خدا بود تا حد معبود بالا بردند، معبد ساختند و مجسمه بودا را در معابد بر پا کردند و گفتههای او را پس از خودش گرد آوردند.[3]
بنابراین از آنجا که او در پی تشکیل جامعه آرمانی و داشتن برنامه کامل زندگی و به همین ترتیب فراهم آوردن سعادت دنیوی و اخروی انسانها نبوده است بلکه آوردهی او بیشتر یک مکتب فلسفی به شمار میرود لذا عملکرد وی نمیتواند ملاک قضاوت صحیح و مقایسه ما قرار گیرد. مضاف بر اینکه بر فرض اگر آموزههای او یک آیین کامل و دارای صَلاح نیز به حساب آید با توجه به مطالب گفته شده در صورت دارا بودن قدرت و نیروی کافی برای مبارزه عملی با طغیان گران و مستکبران و کسانی که به هیچ وجه پذیرای حق نیستند و کوتاهی در آن اشکالات زیادی بر روش وی وارد خواهد بود.
اما در مورد عیسی(علیه السلام) باید گفت آنچه در مورد ایشان در اذهان شکل گرفته است تفکری نادرست و خالی از حقیقت است. عیسی(علیه السلام) نیز مانند پیامبر اسلام مأمور به هدایت و اصلاح جامعه بشری بوده است و در این راه از تمام ابزار و وسایل موجود در حد امکان بهره میگرفته است.
مبارزه عیسای مسیح با طغیانگران بنی اسرائیل، بخشی از رسالت الهی آن حضرت بوده است و چنین نبوده است که مسیح فقط به موعظه بسنده کند... قرآن کریم، پاسخ مثبت حواریون به حضرت مسیح برای نبرد با کافران، و نیز برخورداری آنان از امداد و تأیید الهی در مبارزه پیروزمندانهشان را چنین نقل میکند: یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ کونُواْ أَنصَارَ اللَّهِ کمَا قَالَ عِیسی ابْنُ مَرْیمَ لِلْحَوَارِیِّنَ مَنْ أَنصَارِی إِلی اللَّهِ قَالَ الحَْوَارِیُّونَ نحَْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَامَنَت طَّائفَةٌ مِّن بَنی إِسْرَ ءِیلَ وَ کفَرَت طَّائفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُواْ ظَاهِرِينَ.[4] «ای کسانی که ایمان آوردهاید، یاوران خدا باشید، هم چنان که عیسی بن مریم به حواریان گفت: چه کسانی یاوران من در راه خدایند؟ حواریان گفتند: ما یاوران خدا هستیم. پس گروهی از بنی اسرائیل ایمان آوردند و گروهی کافر شدند. ما کسانی را که ایمان آورده بودند بر ضد دشمنانشان مدد کردیم تا پیروز شدند.».
این آیه بیانگر آن است که اصل نبرد در دین مسیحیت یک اصل مسلم بود، زیرا خدای سبحان به مسلمانان میگوید: ای مومنان در یاری دین خدا و مبارزه با کفر. مانند حواریان عیسی باشید بنابراین مسیحیت در رهبانیت خلاصه نمیشد.[5]
همچنین از نظر کتاب مقدس حضرت عیسی(علیه السلام) شخصیتی انقلابی است که برای نجات محرومان از سلطه ستمکاران ظهور کرده و مبارزه مسلحانه یکی از راهبردهایی است که برای تحقق هدف انقلابیاش برگزیده است[6] که به دو نمونه اشاره میکنیم:
«هر کس که در زمره یاران اوست باید آماده جهاد و شهادت باشد». (انجیل لوقا ـ 26:14)
هنگامی که تعقیب و دستگیری حضرت مسیح(علیه السلام) قطعی و نزدیک شد و دانست که با وی همچون یک مجرم رفتار خواهند کرد، برای دفاع مسلحانه آخرین تلاش خود را کرد، اما پاسخ مساعدی نشنید:[7]
«پس به ایشان گفت: ... کسی که شمشیر ندارد جامه خود را فروخته، آن را بخرد». (لوقا 22:36)
اما اینکه چرا این جنبه در سیره حضرت مسیح برجستگی چندانی ندارد میتواند معلول چند علت باشد: اول اینکه مدت رسالت حضرت عیسی(علیه السلام) کوتاه بوده و فرصت اقدامات عملی مؤثرتری نبود. و دوم اینکه قدرت کافی برای اقدام نظامی مؤثر علیه ظالمان و ستمگران پیدا نشد چنانکه ما این مطلب را در سیره نبوی نیز مییابیم که حضرت 13 سال در مکه در تحت بدترین آزارها و اذیتها قرار گرفتند ولی قدرت کافی برای مبارزه عملی علیه آنها نیافتند لذا صبر پیشه کرده و به یاران خود نیز صبر را توصیه نمودند.
پینوشت:
[1]. مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هشتم، 1387 ش، ص 633
[2]. گروه عقاید، شناخت ادیان، سازمان حوزهها و مدارس خارج از کشور، چاپ دوم، 1383 ش، ص 134
[3]. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1383 ش، ج 14، ص 178
[4]. صف: 14.
[5]. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج 7 و سیره پیامبران در قرآن، قم، انتشارات اسراء، چاپ دوم، 1379 ش، ص 369 و 370.
[6]. آل ادیب، سید محمد، پرسشها و پاسخها درباره مسیحیت، قم، مرکز مدیریت حوزه، چاپ اول، 1385 ش، ص 29
[7]. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، انتشارات سمت، چاپ پنجم، 1381 ش، ص 117
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات
افزودن نظر جدید