بینیازی خدا از تعریف
پایگاه جامع فرق، ادیان، مذاهب - بعضی از مسترهای حلقه (متأثر از مؤسس این جریان) گاهی میپرسند که خدا را برایمان تعریف کنید! هدفشان این است که دست آخر اثبات کنند چون خداوند را نتوانستید تعریف کنید پس نمیتوان عاشق خدا شد. میخواهند بگویند اینکه آقای طاهری گفته «نمیتوان عاشق خدا شد» حرف درستی است. برای پاسخ لازم است چند لغزشگاه را با دقت بشناسیم. در کنار هر لغزشگاه یک پرتگاه بزرگ وجود دارد و افراد کجاندیش با اندک انحرافی از جاده خداپرستی، به درۀ شرک و بیخدایی سقوط میکنند. اگر این لغزشگاهها نادیده گرفته شوند، همچون عرفان حلقه دچار کجاندیشی درباره خدا شده و از نگاه توحیدی قرآن فاصله میگیریم.
بینیازی خدا از تعریف: خداوند، مشمول تعریف منطقی (جامع و مانع بودن) واقع نمیشود و اساساً خداوند برای معرفی خویش نیازی هم به ارائه چنین تعریفی ندارد. علت این است که تعریف جامع و مانع جایی امکانپذیر است که امکان احاطه کامل به یک شیء و امکان ورود به کنه ذات یک شی وجود داشته باشد تا بتوان از آن تعریف منطقی ارائه نمود. به همین علت عالمان مسلمان، بعضی از راههای شناخت را در مورد خداوند (مانند درک خداوند با حس) محال اعلام کردهاند و پارهای از راهها را ممکن اعلام نمودهاند. یا بعضی از راهها را در درجه اول معرفی کردهاند؛ و بعضی از راهها را درجه دوم و ثانوی شمردهاند. مثلا شناخت نشانههای خداوند در جهان هستی را (که به آن «شناخت آفاقی» میگویند) نسبت به «شناخت انفسی» درجه دوم به حساب آوردهاند چرا که در شناخت انفسی، انسان با شهود و چشم دل و با ابزار فطرت خویش، خداوند را مییابد و چنین شناختی هیچگاه تردید بردار نیست. آنچه که عرفان حلقه را به اشتباه انداخته، جملهای است که در روایات آمده و عرفان حلقه نتوانسته تفسیر صحیح این روایت را بفهمد. مضمون آن جمله این است که ورود به کنه ذات خداوند و حاق وجودش محال است. خوشبختانه عالمان دینی با مددگرفتن از روایات معصومین با ژرف اندیشی از این پرتگاه عبور کردند و بین «شناخت کنه» و «شناخت اجمال» تفاوت قائل شدهاند و گفتهاند «شناخت کنه» دربارۀ خداوند، نشدنی و محال است و لکن «شناخت اجمالی» هم ممکن و شدنی است و هم لازم. (نام دیگر شناخت اجمالی، شناخت به وجه است). بهتر است که ما اساسا قسم اول (شناخت کنه) را شناخت ننامیم و نامش را «احاطه» بگذاریم؛ چون آنچه مانع این نوع شناخت است، عدم احاطه وجودی انسان به خداست.
شناخت به کنه، شناخت حقیقت خداوند است آنگونه که حق اوست (کما هو حَقُّه)؛ یعنی شناختی که به قدر خداوند است و طبیعی است که چنین شناختی محال است. اما شناخت به وجه یعنی آن میزان از شناختی که به قدر و اندازه آدمی است و روشن است که چنین شناختی، هم امکانپذیر است و هم مطلوب و لازم. به عبارت دیگر وقتی از دانشمندان مسلمان بپرسیم چرا شناخت به کنه درباره خدا محال است؟ پاسخ میدهند: چون آدمی وجود محدود دارد و خداوند وجودش نامحدود و مطلق است؛ در نتیجه امکان احاطه وجود محدود به نامحدود محال است (محال ذاتی). مشکل عرفان حلقه این است که شناخت خدا را از ریشه منکر شده است و تفاوتی بین شناخت اجمالی و شناخت به کنه قائل نشده است. چون پایهگذار این جریان صریحا گفته که انسان از هیچ طریقی قادر به فهم خدا نیست عین جمله وی این است: «انسان نمیتواند عاشق خدا شود، چون انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست».[1] دقت شود که وی دقیقا از کلمه «هیچ طریقی» استفاده کرده است.
بهتر است خیالتان را راحت کنیم که اگر تعریف منطقی هم اتفاق بیفتد ما شناختمان به خداوند از مرتبه شناخت حصولی و اکتسابی فراتر نمیرود و یادمان باشد که قرآن، دنبال شناخت شهودی و قلبی انسانها نسبت به خداوند است و صد البته، یگانه راهش را هم بندگی و حرف شنوی از پیامبرا ن الهی دانسته است، نه اتصال با شبکه شعور کیهانی و...!!!
از این رو، سخن صحیح آن است که بگوییم نفوذ به کنه ذات الهی محال است؛ اما شناخت اجمالی و معرفت به خداوند (به قدر وجودی انسان) هم شایسته است و هم بایسته. چنانکه نفوذ به کنه دماوند و احاطه کامل به همه اجزاء دماوند برای ما ممکن نیست، اما علم پیدا کردن نسبت به دماوند، دیدن و تماشای آن، توصیف آن و بالا رفتن از آن و حتی فتح قله دماوند (شناخت به وجه) برایمان امکانپذیر است پس، شناخت پیدا کردن به خداوند، اگر با نامحدود بودن خداوند سنجیده شود، چنین شناختی ناقص و محدود است، اما اگر با ظرفیتها واندازه وجودی انسان سنجیده شود، اتفاقا این شناخت، خود شناخت کاملی است، چون ظرف وجودی انسان را پر کرده و انسان به آن اندازه که جا داشته، از معرفت خداوند سیراب گشته است. (آب دریا اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید) جالب این است که قرآن هم برای محال بودن «شناخت به کنه»، از کلمه «احاطه» استفاده کرده است و فرموده که علم شما به خداوند احاطه پیدا نخواهد کرد «لا یُحیطونَ بِهِ عِلماً [طه/110] و آنها به حالات خود و علم خداوند احاطه ندارند».
حال اگر همچون عرفان حلقه قائل شویم که شناخت خداوند از اساس منتفی است، باید پرسید پس خدایی را که اصلا نمیتوان به او علم پیدا کرد چطور باید با او ارتباط گرفت؟ اصلا خدا که خود میدانسته هیچگونه نمیتوان او را شناخت، چرا به ما دستور داده او را بپرستیم؟ اگر چنین ابهامی بر خدا سایه افکنده، اساسا ما چرا باید بپرستیم؟ البته این سوالات برای کسانی که با روایات و متون دینی آشنایند، حل شده است و به هیچ روی، مطرح نیست چرا که متون دینی پر است از راههای کسب معرفت و شناخت بیشتر خداوند. اساسا دین آمده که راههای شناخت خداوند را به انسان تعلیم دهد و بر معرفت انسان نسبت به خدای خوش بیفزاید و به همین جهت امیرالمؤمنین (علیه السلام) صریحاً فرموده که خداوند، بندگانش را از شناخت خویش (خداوند) محروم نکرده است « ولَمْ یَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفِتِهِ [2] و آنها را از شناختن خویش به قدر واجب باز نداشته».[3]
پینوشت:
[1]. عرفان کیهانی، محمدعلی طاهری، انتشارات اندیشهی ماندگار، 1386، ص 124.
[2]. نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، قم: نشر مشهور، ١٣٧٩، خطبه 49.
[3]. بیخدایی در عرفان حلقه، حمزه شریفی دوست، فقم: نشر نجم الهدی، 1393.
افزودن نظر جدید