چه کسانی، شیعه واقعی هستند؟
پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب_ داستان حضرت نوح و فرزندش یکی از داستانهای است که میتوان به آن استدلال کرد و بیان کرد تنها ادعای تشیع نشانگر پیروی از سلوک اهلبیت نیست، بلکه شخص تا وقتی که طبق معیارهای اهلبیت زندگی نکند، نمیتوان به او شیعه گفت. زیرا زمانی که طوفان، عالم را گرفت و آب بر سر کوهها بالا آمد و پسر نوح حاضر نشد در کشتی بنشیند و تمرد نمود، همین که نزدیک بود غرق شود، نوح به درگاه خدا فریاد کرد و فرمود: «ای خدای من، این فرزند من از اهل بیت من است که وعده دادی آنها را از عذاب نجات دهی و البته وعده تو حق است و تو راستینترین حکم کنندگانی و البته طبق وعده خود فرزند مرا از غرق رهایی ده»، خداوند خطاب به نوح فرمود: «ای نوح این فرزند تو، از اهل بیت تو نیست بلکه او عملی ناشایسته است». از این مطلب میتوان استدلال کرد که بدون شک چون فرزند نوح توافق روحی با پدر نداشت با وجود قرابت و پیوند متصل، او را از اهل او خارج شمرده و بیگانه تلقی کرده است!
در این نوشته بر آنیم تا طبق احادیث اهلبیت خصوصیات شیعیان واقعی را بیان کنیم.
امام کاظم (علیه السلام) فرمودند: «حقا که شیعیان ما فقط کسانی هستند که از ما پیروی کنند و گام خود را به جای گام ما گذارند، و از آثار و اخلاق ما متابعت کنند، و اقتدا به کردار ما بنمایند».[۱] امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «شیعیان ما را در اول وقتهای نماز امتحان کنید که چگونه است مراقبت و محافظت آنها بر آن اوقات، و دیگر آنکه چگونه اسرار ما را در نزد دشمنان ما حفظ میکنند، و نیز آنکه مواساتشان در اموال خود با برادران دینی آنها چگونه است».[۲]
جابر گوید: «حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) به من فرمود که ای جابر! آیا برای تشیع همین بس است که کسی ادعا کند محبت ما اهل بیت را؟ سوگند به خدا که شیعیان ما نیستند مگر افرادی که تقوای خدا پیشه گیرند و او را اطاعت کنند. شیعیان ما شناخته نمیشوند مگر به تواضع و خشوع دل، و نگاهداری امانت، و به زیاد یاد خدا کردن، و به زیاد روزه گرفتن، و نماز خواندن، و احسان به پدر و مادر نمودن، و مراعات فقرای از همسایگان را نمودن، و از حال آنها با خبر بودن، و از حال مسکینان و قرض داران و یتیمان با اطلاع بودن، و به آنها رسیدگی کردن، و در گفتار از راستی تجاوز نکردن، و تلاوت قرآن کردن و زبان را از گفتگوی با مردم (مگر چیزهایی که راجع به خیر آنها است،) بازداشتن، و افراد امین و مورد اعتماد اقوام خود بودن در همه امور». جابر گوید: «عرض کردم ای فرزند رسول خدا ما در امروز کسی را به این صفت که بیان میفرمایی نمیشناسیم». حضرت فرمود: «ای جابر! آراء و مذاهب فکر تو را خراب نکند و تو را در شک در نیاورد. آیا برای انسان همینقدر کافی است که بگوید: من علی را دوست دارم و ولایت امر او را قبول دارم و در عین حال عمل به دستورات او نکند؟ و اگر کسی بگوید که من رسول خدا را دوست دارم، در صورتی که عمل به سنت رسول خدا نکند این محبت و دوستی برای او فائدهای ندارد. بنابراین تقوای خدا را پیشه سازید، و به آنچه خدا فرموده عمل نمایید. بین خدا و کسی قرابت و خویشاوندی نیست، محبوبترین بندگان در نزد خدا پرهیزکارترین آنهاست، و عاملترین آنها به دستورات خدا. ای جابر سوگند به خدا بندهای نمیتواند به خدا نزدیک گردد مگر به فرمانبرداری از اوامر او، و با ما چنین قدرت و اختیاری نیست که کسی را از آتش بری سازیم، و هیچ بندهای بر خدا نمیتواند حجتی اقامه کند. کسی که مطیع خدا باشد او دوست ماست، و کسی که گناه کند او دشمن ماست، و کسی را قدرتی نیست که به ولایت ما برسد مگر به عمل صالح و اجتناب از افعال ناپسند».[۳]
سلیمان بن مهران اعمش گوید: «من بر حضرت جعفر بن محمد امام صادق (علیه السلام) وارد شدم و در نزد آن حضرت جماعتی از شیعیان بودند و آن حضرت به آنها میفرمود که ای جماعتشیعه! شما همیشه با کردار پسندیده و افعال شایسته زینت ما باشید به طوری که هر کس شما را ببیند و اخلاق ستوده شما را مشاهده کند به ما نزدیک گردد، و تحسین و تمجید نماید. و هیچگاه موجب بدنامی ما نشوید که به کردار زشتخود، مردم، ما را هم که معلم شما هستیم بد بدانند، و از دین خدا منحرف شوند. زبانهای خود را از گفتار بیجا و بیفائده حفظ کنید، و از افشای سرّ خودداری نمایید، و از زیادهگویی و کلام زشت و طعن و سب و شتم و لمز و همز جلوگیری کنید».[۴]
مهزم میگوید: «بر حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) وارد شدم و سخن از شیعه به میان آوردم حضرت فرمود: ای مهزم! شیعه آن کسی است که صدایش از گوشش تجاوز نکند (کنایه از آنکه با مردم به تندی و خشونتسخن نگوید)، و غصه و تعب او از بدنش نگذرد (کنایه از آنکه بار و اندوه خود را بر دیگران تحمیل نکند)، و دشمن ما را دوست و دوست ما را دشمن نگیرد، و با افرادی که درباره ما غلو میکنند مجالست ننماید، و مانند سگ صدای خود را بلند نکند، و مانند کلاغ در جمعآوری مال طمع نورزد، و از مردم چیزی نطلبد گرچه از گرسنگی بمیرد، و از مردم غافل و دنیاپسند دوری کند، از دنیا خارج شوند و حاجتهای آنان در سینههاشان باشد، اگر با مؤمنی برخورد کنند او را گرامی دارند، و اگر با کافری ملاقات کنند از او دوری گزینند، و اگر حاجتمندی بدانها روی آورد او را مورد رحمتخود قرار دهند، و در اموال خود بین برادران ایمانی خود مواسات کنند. سپس حضرت فرمود: ای مهزم جد من رسول خدا به علی بن ابی طالب (علیه السلام) فرمود: ای علی دروغ میگوید کسی که میپندارد مرا دوست دارد و تو را دوست نداشته باشد. من شهر علم هستم و تو در آن شهری، و از کجا میتوان داخل در شهر شد بدون ورود از در آن؟!»[۵]
مفضل میگوید: «حضرت صادق علیه السلام به من فرمودند: با مردم پست و رذل منشین، شیعه علی کسی است که شکم و فرج خود را حفظ کند و از عفتخارج نشود، و جهادش در راه خدا شدید باشد، و کارهای خود را برای خدا انجام دهد، و به ثواب او امیدوار، و از عذاب او ترسان باشد. اگر جماعتی را دیدی که این صفات در آنها بود بدان که آنها شیعه جعفر بن محمد هستند».[۶]
حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) در اتاق خود نشسته بودند که ناگهان جماعتی در خانه را زدند، حضرت به کنیز خود فرمودند: «ای جاریه ببین در پشت در کیست؟» آن جماعت گفتند: «طایفهای از شیعیان تو هستیم»، حضرت با عجله و سرعتبرای باز کردن در از جای خود برخاستند که نزدیک بود به زمین پرت شوند. چون حضرت در را باز کردند و به آنها نظر نمودند برگشتند و گفتند: «این جماعت دروغ میگویند، چرا علائم تشیع در صورت آنها نیست؟ آثار عبادت کجاست؟ و آن علامت و نشانه عبودیت در چهرههای آنان کجاست؟ شیعیان ما به عبادتشان شناخته میشوند، و به تغییر رنگ صورت، بینیهای آنان در اثر سجده و اشک قرحهدار شده، و صورتهای آنان کهنه و خراب گشته، و پیشانیهای آنها نیز از حال و وضع اصلی خارج شده، شکمهای آنان به پشت چسبیده، لبانشان خشکیده، آثار عبادت صورتهای آنها را متغیر کرده، و آثار کهنگی و فتور بدن در اثر شبزندهداری و پیمودن روزهای گرم (به روزهداری و عبادت) در آنان پدیدار گشته، آنها مشغول تسبیحاند زمانی که مردم ساکت باشند، و نمازگزارند وقتی که مردم در خواب باشند، و در دل غم و غصه دارند وقتی که مردم خوشحالاند».[۷]
منبع:
[۱]. «بحارالانوار» طبع کمپانی، ترجمه علی یونسی، جلد ۷ صفحه ۳۵۵
[۲]. همان، جلد ۳، صفحه ۳۹۴
[۳]. همان، جلد ۱۵، کتاب الایمان، صفحه ۱۴۱
[۴]. همان، جلد ۱۵، کتاب الاخلاق، صفحه ۱۴۸
[۵]. همان، جلد ۱۵، کتاب الایمان، صفحه ۱۴۲
[۶]. همان، جلد ۱۵، کتاب الایمان، صفحه ۱۵۲
[۷]. همان، جلد ۱۵، کتاب الاخلاق، صفحه ۱۶۴
افزودن نظر جدید