من کیستم؟ من چیستم؟
بسیاری از رزمندگان عارف و شیدا در میان خاكریزها و سنگرهای خاكی در جستجوی گوهر گران مایهای بودند كه در كوچه پس كوچههای زندگی مادی و حیوانی و در زیر لجنزار تعلّقات و شهوات مدفون گردیده بود؛ یعنی آن « خودحقیقی » انسان.
پرسش و دغدغه اساسی آنها این بود كه « من كیستم »؟ و « من چیستم »؟
آن عارفان و شیفتگان حریم الهی خوب دریافته بودند كه درك و شهود « خودحقیقی » جز از طریق فكر و ذكر و سلوك و مخالفت با هواهای نفسانی میسّر نیست؛ لذا در طول دفاع مقدّس جوانهایی بودند كه با كتابهایی مانند: « لبّ اللّباب » مرحوم علامه طهرانی ( رحمه الله )، « رساله لقاء اللّه » عارف كامل میرزا جوادآقا ملكی تبریزی ( رحمه الله ) و « شرح دعای سحر » حضرت امام ( رحمه الله ) مأنوس و همنشین بوده، براساس دستور العملهای آنان سیر مینمودند. جوانانی بودند كه پس از نماز جماعت صبح با نفس خود « مشارطه » میكردند؛ یعنی با خود شرط مینمودند كه امروز نباید گناهی از من صادر شود.
پس از این مشارطه در طول روز از خود « مراقبه » میكردند كه مبادا در سخن و رفتار و نیتهای خود، از طریق عبودیت و بندگی خداوند منحرف شوند و پس از سپری شدن روز و در هنگام خواب همچون یك بازپرس موشكاف، نفس خویش را « محاسبه » كرده، كارهای آن روز را از نظر میگذراندند. اگر كار خوب و شایستهای انجام داده بودند، شكر و سپاس خداوند را به جا میآوردند، و اگر خطا و لغزشی از آنها سر زده بود، به سجده استغفار و توبه میافتادند و نفس خود را « معاتبه » و نكوهش مینمودند و در پایان برای آنكه نفس امّاره، سركش نشود و دو مرتبه آن اشتباه را تكرار نكند، نفس خود را مجازات و « معاقبه » میكردند.
مراحل پنجگانه مذكور، یعنی: مشارطه، مراقبه، محاسبه، معاتبه و معاقبه كه در بسیاری از كتب اخلاقی و سیر و سلوكی، از جمله: كتاب « شرح چهل حدیث » امام خمینی ( رحمه الله ) و « المراقبات » مرحوم میرزا جوادآقا ملكی تبریزی ( رحمه الله ) مورد تأكید فراوان میباشد، جزء برنامه روزانه بسیجیان عارف و مخلص بود.
از جمله این عارفان مجاهد، نوجوان شانزده سالهای بود كه دارای برنامههای ویژهای برای خودسازی بود. آنچه در ذیل میآید، از زبان همرزم این شهید نوجوان، یعنی شهید «محمد بندرچی» است: « این داستان مربوط به شبهایی است كه در پادگان لشكر ۸ نجف اشرف در كنار شهر شوشتر مستقرّ شده بودیم. گردان حضرت رسول ( صلی الله علیه وآله ) قزوین به عنوان گردان غوّاص انتخاب شده بود؛ گردانی كه در اوایل سال ۱۳۶۵ و با تبلیغات گسترده ایران كه امسال سال تعیین كننده در جنگ خواهد بود، از مخلصترین و عاشقترین نیروها شكل گرفته بود.
سحرها وقتی برای نماز آماده میشدیم و به كنار تانكرها میآمدیم، صدای جانسوزی از اطراف محوطه گردان به گوش میرسید؛ نالههای نیمه شب دلنوازی كه از حنجره عاشقی بیقرار بر میخاست و زمزمههای عاشقانهای كه از فراق یار، بیقراری میكرد. همه دوست داشتند بدانند صاحب صدا كیست؟
از بچههای نگهبان میشنیدیم كه این برنامه خیلی زودتر از اذان صبح هر روز دنبال میشود و خود شاهد بودم كه هر روز جانسوزتر از قبل ادامه مییابد.
با كنجكاوی كه داشتم، او را پیدا كردم. او شانزده سال بیشتر نداشت. با قد و قوارهای كوچك، همیشه لبخند ملیح بر لب داشت و چهره استوار و مصمّمش حكایت از روحی بلند داشت. پیشتر در دوران راهنمایی او را دیده بودم و حدود یك سال از من كوچكتر بود. بسیار مؤدّب، موقّر و پاكیزه بود و الآن در رشته ریاضی - فیزیك درس میخواند و از تیزهوشان دبیرستان بود. پایبندی عجیبی به انجام واجبات و حتّی مستحبات داشت و در مكروهات و مباحات هم اهل احتیاط بود.
هر چه به او نزدیكتر میشدم، خود را حقیرتر میدیدم. گویا دریایی موّاج از معنویات بود كه با همه جوش و خروش عاشقانهاش، آرامش عجیبی در برخوردها و برنامههای فردی و اجتماعی داشت. هر چه جلوتر میرفتم، حالات معنوی او فزونی مییافت؛ به گونهای كه در شبهای سرد زمستان ۱۳۶۵ و قبل از عملیات كربلای ۴ در اروندكنار، میدیدم كه برنامههای شبانهاش ادامه داشت.
برنامهریزی و نظم در عبادتهای مستمرّ و دلنشین، مطالعات عمیق دینی و تفكّر، ادب در برخوردها و مهرورزی و كمك به دیگران بر جاذبهاش میافزود و همگان را مجذوب خود میكرد؛ اما با این حال، خلوت را دوست میداشت.
وقتی كتاب « رساله لقاء اللّه » مرحوم ملكی تبریزی را در كتابهایم دید، پیشنهاد مطالعه و مباحثه آن را به من داد و من مشتاقانه پذیرفتم.
اصرار داشت كه من كتاب را بخوانم و توضیح دهم. بارها میشد كه من میخواندم، ولی مطلب را نمیفهمیدم و او با ادبی خاص، مطلب را آنچنان باز میكرد كه گویا بارها آنها را تدریس كرده و در فلسفه و عرفان صاحب نظر است. با این حال، با حالتی سؤال گونه میپرسید كه آیا درست گفته است؟
بعد از شهادتش در جزیرهام الرصاص، نوشتهای از برنامههای روزانهاش به دستم رسید كه البته خود از نزدیك شاهد اجرای آنها بودم و بعدها فهمیدم كه گویا با مرحوم سعادت پرور ( پهلوانی ) هم در ارتباط بوده است.
در ذیل به برنامههای روزانه آن شهید عارف و سالكِ الی اللّه كه عین عبارات و نوشتههای اوست، اشاره میكنم:
۱. تمام مواظبت بر ادای واجبات و ترك محرّمات با كمال دقّت؛
۲. كمال مراقبت در همه روز؛
۳. محاسبه هنگام خواب؛
۴. تدارك وتنبیه و مجازات؛
۵. ساعتی خلوت با خدا یا گریه و زاری و خضوع و خشوع؛
۶. چون از ذكر خسته شدی، سر به گریبان فكر فرو بری؛
۷. هفتاد مرتبه استغفار صباحاً و مساءً؛
۸. هر شب و عصر جمعه صد مرتبه سوره قدر؛
۹. مواظبت بر تهجّد و برخواستن لیل و قرائت قرآن تا طلوع آفتاب؛
۱۰. تمام مواظبت بر دوام توجّه به حضرت حجّت ( علیه السّلام ) و بعد از هر نماز دعای غیبت، سه مرتبه توحید و دعای فرج؛
۱۱. تسبیح حضرت فاطمه زهرا ( علیها السّلام ) بعد از هر نماز واجب و قرائت آیة الكرسی قبل از خواب؛
۱۲. سجده شكر بعد از بیداری از خواب و خواندن آیات آخر سوره آل عمران با توجه در معنا؛
۱۳. دعای صحیفه بعد از نماز واجب ترك نشود ». [1]
این برنامه مراقبت ویژهای بود كه یك نوجوان شانزده ساله به آن عمل میكرد و پس از شهادت او در جیب لباسش پیدا شد.
جبهههای نبرد، از این شهیدان عارف و عارفان شهید بسیار به خود دیده است. با مراجعه به برخی از وصیت نامههای شهیدان عارف و سالكان دلسوخته، برای دستیابی به درجه « خودسازی و خودشناسی » سفارشها و راهكارهای ارزندهای به چشم میخورد كه در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
۱. توجه به فقر وجودی و نیاز ذاتی به خداوند
قرآن كریم میفرماید: « یأَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ »؛ [ فاطر ۱۵ ] « ای مردم! شما همگی فقیر و نیازمند به خدایید و تنها خداست كه بینیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است ».
شهید چمران در مناجاتی میگوید: « خدایا! به من آن قدر توان ده كه كوچكی و بیچارگی خویش را فراموش نكنم و در برابر عظمت تو خود را نبینم ». [2]
آری، تا انسان خود را عین فقر و ربط وتعلّق به خداوند، مشاهده نكند، به حریم دوست ره نتواند یافت.
۲. اهمیت دادن به فكر و ذكر
شهید جواد حسنی سفارش میكردند: « فكر كنید! فكر كردن صحیح، پایه و اساس رسیدن به معبود است ». [3]
سالك واصل مرحوم ملكی تبریزی ( رحمه الله ) در دستور العملی كه به مرحوم حاج شیخ محمدحسین كمپانی ( رحمه الله ) مینویسند، در مورد اهمیت و كیفیت ذكر و فكر چنین میفرمایند:
» [ سالك این راه ] تا میتواند ذكر و فكر را ترك نكند كه ایندو، جناح سیر آسمان معرفت است. در ذكر، عمده سفارش، اذكار صبح و شام است كه در اخبار وارد شده و اهمّ تعقیبات صلوات است و عمدهتر، ذكر وقت خواب میباشد كه در اخبار مأثور است؛ لا سِیما مُتَطَهِّراً [4] در حال ذكر به خواب رود. در سجده ذكر یونسیه « لا اِلهَ اِلَّا اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنِّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ » [ انبیاء ۸۷ ] « [ خداوندا! ] جز تو معبودی نیست، منزهی تو، من از ستمكاران بودم ».ترك نشود. همچنین در طول شبانه روز این ذكر یونسیه را هر چه زیادتر بگویید، اثرش بیشتر است. اقّل اقلّ آن در شبانه روز چهارصد مرتبه است. بنده خود در این ذكر اثرها دیده و تجربه كردهام چند نفرهم مدّعی تجربهاند.
دیگر اینكه قرآن كه خوانده میشود، به قصد هدیه به حضرت ختمی مرتبت محمد ( صلی الله علیه وآله )، خوانده شود. اما در مورد فكر، به مبتدی میفرمودند: در مرگ فكر بكن! ». [5]
۳. سحرخیزی و شب زنده داری
شهید چمران میفرماید: « خوش دارم كه در نیمههای شب در سكوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم، با ستارگان نجوا كنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق كهكشانها صعود نمایم، محو عالم بینهایت شوم. از مرزهای عالم وجود درگذرم و در وادی فنا غوطهور شوم و جز خدا چیزی را احساس نكنم ». [6]
قرآن كریم میفرماید: « تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا »؛ [ سجده ۱۶ ] « پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور میشود [ و به پا میخیزند و رو به درگاه خدا میآورند] و پروردگار خود را با بیم و امید میخوانند ».
۴. انس با نیایش
سالكان راه خودشناسی و خودسازی، نیایش با خداوند را بهترین وسیله برای رسیدن به مقصود خویش كه همان قرب الهی است، میدانستند.
شهید عارف، مصطفی چمران، چنان از حقیقت نیایش سخن میگوید كه گویی طعم لذیذ آن را با تمام وجود چشیده است. وی در توصیف نیایش چنین میگوید:
« آیا هیچگاه در دل شب، دور از هیاهوی زندگی به آسمان پرستاره نگاه كردهاید و روح شما به عظمت و زیبایی آن مجذوب شده است؟
این احساس احترام و ستایش به عظمت و زیبایی و اظهار خضوع و تسلیم در برابر خالق آن، نیایش نامیده میشود. نیایش ارتباط قلبی انسان است با ذات عالم هستی؛
نیایش راز و نیاز درونی انسان است با كمال مطلق؛
نیایش كشش روح است به سوی كانون غیر مادّی جهان؛
نیایش پرواز انسان است به سوی پروردگار عالم؛
نیایش منحصر به انسانها نیست و تمام موجودات عالم در نیایشی بزرگ شركت دارند و هر یك به زبان خود خدا را تسبیح میكنند؛
شعله شمع، خود نیایشی است و سوختن پروانه نیایشی دیگر؛
خنده معصوم كودك نیایشی است و مهر پاك مادر نیایشی دیگر؛
نیایش یك مسیر روحانی و مكاشفه درونی است كه در آن عصاره وجود آدمی میجوشد، میسوزد، به روح مبدّل میشود، به فراخنای عالم هستی بالا میرود و در وجد كلّ حلّ میگردد.
آدمی قلب دارد كه مركز احساس عرفانی و ارتباط با كانون نامرئی حیات و درك زیبایی است.
این قلب با محصولات عقل سیراب نمیشود؛ نیایش لطیفترین و عمیقترین نیاز فطری قلب است.
هنگام نیایش پردههای ضخیم عالم محسوسات از روی قلب به كناری میرود و مشعل فروزان روح آدمی نورافشانی میكند.
نیایش آرامش ضمیر میآورد، نفس را تصفیه میكند و روح را انبساط میدهد، ایجاد نشاط میكند و ظرفیت وجود انسان را از كمال مطلق لبریز مینماید.
در میان نیایشها، نیایش عُشّاق شوری دیگر دارد. در میان عاشقان عالم نیز علی ( علیه السلام ) جایگاهی خاص دارد. علی ( علیه السلام ) مظهر كمال و عشق و انسانیت، آن چنان عاشقانه راز و نیاز میكند كه دل آدمی آب میشود. آن همه قدرت و شجاعت با آن همه خضوع و بندگی، آنهمه شور و عشق با آنهمه ترس از فراق، راستی كه مافوق طاقت بشری است. اگر پیرزنی ضعیف كه قدم به دروازه مرگ نهاده است، از ترس و وحشت در مقابل خدا تضرّع كند، چندان تعجب آور نیست یا بیچاره مضطرّی كه جبر زمان بیرحمانه خُردش كرده است، « أَمَّنْ یجِیبُ... » بگوید، باز هم قابل درك است؛ ولی آنجا كه قدرتمندترین و بینیازترین مرد روزگار از شب تا به صبح خاضعانه راز و نیاز میكند و میگرید، قابل فهم بشری نیست. علی ( علیه السلام ) فریاد میزند: خدایا! من به خاطر ترس از جهنّمت تو را نمیپرستم، به بهشت تو نیز طمعی ندارم؛ تو شایسته پرستشی و محرّك من فقط عشق به توست.
علی ( علیه السلام ) تاجرپیشه نبود كه با خدای خود معامله كند و در ازای عشق پاداشی بخواهد؛ عشق شیرازه حیات و هستی او بود و بدون عشق نمیتوانست زنده بماند. دعای كمیل شرارههای آتشی است كه از قلب و روح علی ( علیه السلام ) برخاسته است ». [7]
[1]. برگرفته از خاطرات همرزم شهید، حجّة الاسلام والمسلمین غلامحسین الهی مهر.
[2]. زمزم عشق، دكتر اسماعیل منصوری لاریجانی، ص ۳۷.
[3]. آخرین حرف اوّل، حسین رضایی و رسول اخوی، ص ۳۳.
[4]. با وضو.
[5]. رساله لقاء اللّه، ملكی تبریزی، قم، ص ۲۷۰ - ۲۷۱.
[6]. زمزم عشق، ص ۷۴.
[7]. دعای كمیل با ترجمه شهید دكتر چمران، ص ۷ - ۱۲.
افزودن نظر جدید