کتاب، روشی برای القاء ایده

  • 1393/05/07 - 16:31
منابع مکتوب از آن جا که در نگاه اول، خود را حامل اندیشه و فکر نشان می‌دهند و اندیشه و تفکر هیچ‌گاه خود را به لباس دشمن نیاراسته و چهرۀ آسیب‌زا از خود به نمایش نمی‌گذارد، معمولا از طرف متولیان فرهنگی و مربیان، به عنوان لغزش‌گاه شناخته نمی‌شوند. از قضا مخاطبان این دسته از محصولات هیچ‌گاه به محتوا و درون مایۀ کتاب‌ها با چشم بد نگاه نمی‌کنند و تصور می‌کنند ...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_  منابع مکتوب از آن جا که در نگاه اول، خود را حامل اندیشه و فکر نشان می‌دهند و اندیشه و تفکر هیچ‌گاه خود را به لباس دشمن نیاراسته و چهرۀ آسیب‌زا از خود به نمایش نمی‌گذارد، معمولا از طرف متولیان فرهنگی و مربیان، به عنوان لغزش‌گاه شناخته نمی‌شوند. از قضا مخاطبان این دسته از محصولات هیچ‌گاه به محتوا و درون مایۀ کتاب‌ها با چشم بد نگاه نمی‌کنند و تصور می‌کنند که هر چه در اوراق کتاب یافت شود، همه از جنس اندیشه ناب است نه افکار مسموم و غیر سالم. خوانندگان کتاب اغلب خیال می‌کنند که اندیشه، جنس تقلبی نداشته و به تعبیر استاد مطهری بعضی‌ها دستگاه چاپ را جزو  « مطهرات شرعی  » پاک کننده‌ها می‌دانند! [1]

پی‌بردن به نقش کتاب در ترویج جریان‌های معنویت‌گرا مستلزم توجه به چند مطلب است:
الف) مطلب اول بسیار مهم و در خور دقت این‌که، خواننده‌های کتاب غالبا به عنوان پیش فرض پذیرفته‌اند، کسی قادر به تألیف کتاب است که غیر از مهارت نویسندگی، از دانش بسیار بالا و سودمندی برخوردار باشد و به عبارت دیگر پذیرفته‌اند که « تنها دانشمندان می‌توانند کتاب بنویسند »؛ به همین علت این احتمال را نمی‌دهند که کجی‌ها و انحرافات اندیشه‌ای در لابلای متن وجود داشته باشد.
گذشته از این که در موضوع معنویت و عرفان ویژگی دیگری را هم به نویسنده نسبت می‌دهند و آن‌هم وارستگی است. بسیاری از خوانندگان کتاب معمولا نگاه نقادانه به متن ندارند و تلاشی برای تجزیه و تحلیل انتقادی به خرج نمی‌دهند. چنین افرادی از آن‌جا که احتمال تناقض‌گویی یا احتمال وجود نارسایی در اندیشه ی نویسنده را نمی‌دهند، اگر تناقض و یا کاستی در متن احساس کنند، توان ذهنی و فکری خویش را صرف حل متن می‌نمایند و با برداشت مثبت از مفاهیم و اصطلاحات، آن‌ها را به صورت دیگری فهم کرده و چنین گمان می‌کنند که متن را فهمیده‌اند؛ در حالی که آن‌ها در حقیقت به نویسنده کمک کرده‌اند که متن به صورت استوار و غیر قابل خدشه در کتاب دیده شود.

یکی از علت‌های این مسئله، این است که بسیاری از این افراد، شاکله فکری مستحکمی نداشته و قدرت تفکیک بین مغالطه از برهان منطقی را ندارند و نو بودن را دلیل بر درستی دانسته و مأموریت خویش را در فهم متون خلاصه می‌کنند. این افراد همین قدر که از پس درک واژه‌ها و گفته‌های جدید برآیند، آن را برای خود یک موفقیت دانسته و از ادامه عملیات فکری که همان حلاجی، تجزیه، تحلیل و تشخیص سره از ناسره است، صرف نظر می‌کنند.
کار جایی مشکل‌تر می‌شود که نویسنده در متن کتاب به امور مثبت بپردازد؛ مثلا از خدا سخن گفته و از تعالیم باطنی دم بزند و یا خود را مدافع معنویت و حقیقت نشان دهد، مخاطب به چنین شعارهایی دل‌خوش کرده و همه مطالب کتاب را از همین سنخ پنداشته و بر خوبی حمل می‌کند. این افراد فراموش می‌کنند که همیشه احتمال دارد نویسنده ( حتی اگر نیت سالم هم داشته باشد ) حق را با امور موهوم بیامیزد و در فهم حقیقت، به خطا برود.
هیچ‌گاه نویسنده، از اول کتاب تا انتهای آن را مطالب سخیف نمی‌نویسد و به بیان مطالبی که سستی و نادرستی آن محرز است دست نمی‌زند. اساسا خصلت باطل همیشه این بوده که خود را در ضمن حق عرضه کرده و لباسی از جنس حق به خود بپوشد، تا بتواند خود را منطقی و موجه جلوه دهد. اگر نویسنده‌ای مانند کوئلیو همه گفته‌هایش یاوه و بی‌اساس می‌بود، هیچ‌کس جذب آثار او نمی‌شد. اساسا همه نویسنده‌ها مطالبی نیکو و قابل دفاع در کتاب‌های خویش آورده‌اند که از آن جهت قابل تمجید و ستایش‌اند؛ اما اشکال کار این جاست که خوانندگان کتاب، معمولا توان تفکیک بین این محاسن و خطاهای فکری نویسنده را نداشته و همه کتاب را از جنس همان محاسن ارزیابی می‌کنند و نمره‌ای که باید تنها به محاسن کار نویسنده داده شود به کل اندیشه می‌دهند.
بگذریم که محاسن، مربوط به اخلاقیات فردی است و ایرادها و انحرافات در حوزۀ نظام معرفتی و فکری نویسنده است که جهان‌بینی وی را شکل می‌دهد. مخدوش بودن باورهای بنیادین در یک کتاب با هیچ نقطه قوتی جبران نمی‌شود.

ب) مطلب دیگر آن‌که همه جریان‌های معنویت‌گرا از این کانال بهره برده‌اند و همۀ مکاتب، کار خویش را با کتاب آغاز کرده‌اند. ممکن است جریانی باشد که محصول هنری برای تبلیغ خود طراحی و تولید نکند؛ اما همه‌گی منابع مکتوب داشته و از این ابزار به خوبی کمک گرفته‌اند.

ج) نکته دیگر قابل ذکر در باب کتاب‌های جریان‌های معنویت‌گرا این‌که، برخلاف منابع عرفان اسلامی که برای خواص نوشته شده و یا دست‌کم برای خواص قابل استفاده‌اند، کتاب‌های عرفان‌های نوظهور برای ارتباط‌گیری با مخاطب عام نوشته شده‌اند. این مطلب، هم از عناوین کتاب‌ها مشهود است و هم از شیوۀ نگارش و ادبیات بکار رفته در متن.
مثلا در کتاب‌های وین دایر که تا کرسی استادی دانشگاه هم پیش رفته و با اصطلاحات فنی و تخصصی روانشناسی جدید کاملا آشناست، کمتر با این اصطلاحات فنی و پیچیده برخورد می‌کنیم و اگر گاهی این واژه‌ها را بکار گرفته، با ادبیات معنوی و عرفانی، آن را توضیح داده و با عباراتی ساده و روان، آنها را تبیین کرده است. به علاوه تنها جاهایی از این واژه‌ها استفاده می‌کند که قصد مفهوم سازی معنوی داشته و در پی جا انداختن مفاهیم نمادین است. کارکرد نمادسازی در فضای مفاهیم معنوی، کم‌تر از نمادهای تصویری و شکلی نیست.

د) برنامه عملی در کتاب‌ها، ( غیر از قالب داستانی ) که امروزه بسیاری از رهبران معنویت‌های نوین، با هدف ارتباط بیشتر با مخاطبان خویش، اقدام به ارائه برنامه معنوی و روحی در کتاب‌هایشان نموده‌اند یعنی کتاب‌هایی را که شامل عبادات روزانه اعضاست منتشر کرده‌اند. [2] [3]

 

پی‌نوشت:

[1]. به نقل از حجت الاسلام سید عبدالله فاطمی نیا در سخنرانی ایشان.
[2]. پاندر، قانون توانگری و چشم دل بگشا.
[3]. کتاب عرفان‌های کاذب راه‌های نفوذ و راه‌کارهای مقابله، ص 83

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.