اسلام، دست در دست مکلف تا رستگاری
اسلام عزیز در مقایسه با سایر مکاتب و ادیان که تنها اسمی از معارف و آموزههای آن مانده است، دین جامعی است و شرعیات اسلام تنها منحصر به حرف و صرف گفتن نیست، بلکه برای هر کدام از آموزهها راه و روش خاصی دارد. اسلام دینی است که به بیان کلیات اکتفا نکرده و پیروان خود را با نحوهی اجرای حکم رها نساخته است. خداوند متعال و برگزیدگان او جزئیات احکام را به خوبی تعریف نموده و آن را از گنگی و نامفهومی خارج کردهاند. برای مثال اگر شرع مقدس اسلام به افعال و کارهای خوب دعوت میکند، کارهای نیک را بر میشمارد و مکلف را در برزخی از توهمات و تصورات خودش از نیکیها تنها نمیگذارد؛ یا اگر از تفکرات و اندیشههای نیک یاد میکند، موارد آن را یادکرده و مشخص نمودهاست. با نگاهی به این نکته در مییابیم، هر مکتبی که دم از خوبیها اعم از افعال، کردار و یا پندار و اندیشهی نیک زد، دلیل برکامل بودن آن نبوده و این طور نیست که آن مکتب مسیرِ به سوی رستگاری را تماماً بیان داشته باشد.
تفاوت دین کامل اسلام باسایر ادیان الهی و نحلههای مدعی در این است که اسلام به عنوان آخرین برنامهی سعادت بشری، جامعترین و کاربردیترن راهکارهای مورد نیاز در این مسیر را بیان داشته و همواره همراه و دست در دست مکلف است، تا اورا به مقصد برساند. مانند کسی که آدرس مکانی را از شخصی بخواهد و او به جای توضیح لسانی، دست وی را گرفته و تا مقصد همراهی کند و در این طریق راه را از چاه به او نشان بدهد. برای مثال؛ اسلام عزیز بنابر فطرت انسان، صداقت و راستگویی را اجر نهاده و برآن پای میفشارد. قرآن کریم صفت صداقت را از جمله صفات خداوند متعال ذکر کرده و در مدح و معرفی بسیاری از انبیاء علیهم السلام نیز ایشان را صدیق و راستگو خطاب نموده که خود نشان دهندهی عظمت راستی و راستگویی در اسلام است. قرآن میفرماید: وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَّبِیّاً[1] ابراهیم را در کتاب (قرآن) بیان کن که او بسیار راستگو و نبی بود.
یا در رابطه با اسماعیل صادق الوعد فرموده: وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً[2] اسماعیل را در کتاب(قرآن) بیان کن که او در وعدههایش صادق و راست بود و رسول و نبی بود. قرآن کریم همچنین مؤمنین را به تقوا و پیروی از انبیاء فراخوانده میفرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ[3] ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بترسید و همگان با راستگویان باشید.
روایات کثیری نیز در ابعاد مختلف راستی و راستگویی و راستگویان را مدح کرده و نجات انسان را در داشتن و به کار بستن همین صفت دانستهاند. مولی امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: اَلصّادِقُ عَلى شَفا مَنجاةٍ وَكَرامَةٍ وَالكاذِبُ عَلى شُرُفِ مَهواةٍ وَمَهانَةٍ[4] راستگو در آستانه نجات و بزرگوارى است و دروغگو در لبه پرتگاه و خوارى. یا فرموده است: تَحَرِّى الصِّدْقِ وَ تَجَنُّبُ الْكَذِبِ اَجْمَلُ شيمَةٍ وَ اَفْضَلُ اَدَبٍ[5] راستگو بودن و پرهيز نمودن از دروغ، زيباترين اخلاق و بهترين ادب است.
اما آیا همه جا واجب است که راست گفت؟ حتی اگر جان عزیزی در خطر باشد؟ حتی اگر حفظ آبروی محترمی به اظهار ما مترتب باشد؟ حتی اگر اصلاح بین دو نفر با سخنی که ما میگوییم، ممکن باشد؟ با وجود همهی این سفارشات در مقولهی صدق و راستگویی، همین اسلام در بعضی موارد که ذکر شد، صداقت را به گونهای متفاوت تعریف میکند. مثلاً اگر بین دو دوست صمیمی اختلافی ایجاد شد و حرفی زده شد که اگر طرف مقابل از آن مطلع گردد، فتنهی این اختلاف دامنهدارتر می شود، اسلام اجازهی انتقال آن حرف را نمیدهد، بلکه میگوید خلاف آن چه را که گفته شده، باید انتقال داد و به گوش طرف رساند. امام علی علیه السلام میفرمایند: اَلْكَلامُ ثَلاثَةٌ: صِدْقٌ وَكِذْبٌ وَ إِصْلاحٌ بَيْنَ النّاسِ قالَ: قيلَ لَهُ: جُعِلْتُ فِداكَ مَا الاِْصْلاحُ بَيْنَ النّاسِ؟ قالَ: تَسْمَعُ مِنَ الرَّجُلِ كَلاما يَبْلُغُهُ فَتَخْبُثُ نَفْسُهُ، فَتَلْقاهُ فَتَقولُ: سَمِعْتُ مِنْ فُلانٍ قالَ فيكَ مِنَ الْخَيْرِ كَذا وَ كَذا، خِلافَ ما سَمِعْتَ مِنْهُ[6] سخن سه گونه است: راست و دروغ و اصلاح ميان مردم به آن حضرت عرض شد: قربانت اصلاح ميان مردم چيست؟ فرمودند: از كسى سخنى درباره ديگرى مىشنوى كه اگر سخن به گوش او برسد، ناراحت مىشود. پس تو آن ديگرى را مى بينى و بر خلاف آنچه شنيدهاى، به او مىگويى: از فلانى شنيدم كه در خوبى تو چنين و چنان مىگفت.
این دید وسیع و پهناور بزرگان و راهبران اسلام عزیز است که این چنین انس و الفت را بین مسلمانان برقرار میکردند و همین رفتار ایشان است که دین اسلام را یک دین کامل و جامع معرفی کرده است. اگر صداقت بطور مطلق در اسلام بیان شده بود و مانند سایر نحلههای مدعی، تفسیر آن بر عهدهی مکلف میبود، در همین مثال، آتش فتنه و اختلاف شعله ور میگشت و مهر و محبت در جامعه رنگ میباخت.
پی نوشت:
1- سوره مریم/ 41
2- سوره مریم/ 54
3- سوره توبه/ 119
4- نهج البلاغه، خطبه 86
5- كافى، ج 8 ، ص 150، ح 132
6- كافى، ج2، ص 341، ح 16
افزودن نظر جدید