ادامه پاسخ به میراحمد: شاهنامه اگر افسانه هم باشد باز هم گویای باورها، آداب، آرزوها، آرمانها و خلاصه، فرهنگ ایران باستان است و از این حیث، اهمیت دارد و خواندن آن سودمند است. برای نمونه در شاهنامه آمده که در حمله رستم به مازندران، او هر چه را که در اردوگاه لشکر مازندران بوده، به غنیمت گرفت. آنگاه فرمان داد تا سر از بدن دیوها جدا کرده؛ سرهای بریده و تنهای بیسر را در راهها رها کنند:
«ز دیوان هر آن كس كه بد ناسپاس، و ز ایشان دل انجمن پر هراس
/
بفرمودشان تا بریدند سر،
فگندند جایى كه بد رهگذر»،
در این داستان، شاهد حضور سه عنصر هستیم: نخست رستم به مثابه بزرگترین پهلوان شاهنامه، عنصر دوم، گنج و ثروتی که به دست رستم، تاراج شد، به غنیمت گرفته شد و عنصر سوم، دیوهایی که سر بریده شدند. در شاهنامه میخوانیم که این دیوها الزاماً موجوداتی عجیبالخلقه و دارای شاخ و دُم نبودند. بلکه مقصود از دیو، همان انسان بد اندیش و بدکردار است. چنانکه در شاهنامه آمده که منظور از دیوها انسانهای زشت سیرتی هستند که در برابر خداوند، ناسپاسی و سرکشی میکنند.
پس ممکن است در بدترین حالت، رستم و آن دیوها، همگی افسانه و اسطوره باشند، لیکن این اسطوره، گویای باورها و آرمانهای ایرانیان باستان است. به این صورت که در اندیشه سرکردگان سیاسی و دینی ایران باستان، تاختن به دیگر سرزمینها و تحمیل حاکمیت به آنان، سر بریدن انسانهای بدکردار و تاراجِ داشتههای آنان، امری مشروع و مطابق با هنجارهای فرهنگی ایرانی شمرده میشد. به عبارتی اگر شخصیتهای شاهنامه و توصیفات وقایع، افسانه و اسطوره باشند، لیکن بنمایه و عصاره داستانها، دروغ و افسانه نیست؛ بلکه همان هنجارهای ایران باستانی است.
saman
1403/05/08 - 00:19
لینک ثابت