افزودن نظر جدید
خشنوتره اهورای مزذار
خشنوتره اهورای مزذار
با درود و ارج
برای هایِش(:تایید) پژوهش و گفتار زیبا و ارج دار شما بگذارید چندین برگفت تاریخی دیگر از سرچشمهای ارجدار اسلامی بیفزایم تا ببینیم این دین فرخنده و خوشایند تازخ امده اسلام در زمان علی ابن ابی طالب و فرزندان پاکنژادش!!!!! چگونه با مردمان ایرانی رفتار کرده است:
علی و کشتار ايرانيان
علی يکی از مشاوران نزديک عمر (خليفه دوم مسلمانان) در هنگام حمله لشکر اسلام به ايران بود. زمانی که عمر می خواست خود شخصا در اين جنگها حاضر شود، علی به او گفت: تو سر اين سپاهی اگر بروی و کشته شوی، سپاه اسلام متلاشی می شود. تو بايد مرکز خلافت را داشته باشی تا اگر سپاه اسلام شکست خورد. ايرانيان بدانند که اين نيرو پشت دارد (تاريخ طبری، جلد ۵، ص ۱۹۴۳و ۱۹۴۵، اخبار الطول ص ۱۴۷ و نهج البلاغه ص ۴۴۳– ۴۴۶).
عمر که داماد علی بود و روی حرفهای وی حساب می کرد پيشنهاد وی را پذيرفت و در دارالخلافه ماند و در راس لشکريان اسلام فرماندهان با تجربه و خونريزی گمارد و به طرف ايران گسيل داشت. پس از شکست ايرانيان و پيروزی لشکريان اسلام، علی خطاب به مردم کوفه گفت: ای مردم کوفه، شما شوکت عجمان را برديد. (تاريخ طبری، جلد ۶ ص ۲۲۰۸)
پس از پايان خلافت ۳ تن از خلفای مسلمانان (ابوبکر،عمر، عثمان) نوبت خلافت علی رسيد که بسيار لرزان و کوتاه بود. اختلافات معاويه و علی بر سر قدرت بالا گرفت و سبب ساز جنگهای طولانی گرديد. علی جهت تامين مخارج اين جنگها مجبور بود که باج و خراج بيشتری از ايرانيان اخذ کند. اين فشارها موجب قيامها و مقاومتهای دليرانه از سوی شهرهای مختلف ايران شد بطوریکه علی بی رحم ترين سرداران خود، از جمله خليد بن طويف و زياد ابن ابيه را بسوی خراسان، فارس، ری، آذربايجان و ساير شهرها و بلاد اعزام داشت.
در زمان خلافت علی، مردم شهر استخر چندين بار قيام کردند. علی در يکی از آن موارد عبدالله بن عباس را در راس لشکری به آنجا گسيل داشت و شورش توده ها را در سيل خون فرونشاند (فارسنامه ابن بلخی، ص ۱۳۶). در مورد ديگر که مردم استخر شوروش کردند، علی زياد بن ابيه را به آنجا گسيل داشت تا به سرکوبی اين قيام بپردازند. در مورد جنايات و کشتار مردم استخر توسط زياد بن ابيه کتابها و روايت زيادی نوشته و نقل شده است (رجوع کنيد به کتاب مروج الذهب، جلد دوم ص۲۹ ).
در سال ۳۹ هجری مردم فارس و کرمان نيز سر به شورش گذاشتند و حکام ستمگر علی را از شهر خود بيرون کردند. علی مجددا زياد بن ابيه را به آنجا گسيل داشت و لشکريان وی از هيچ جنايتی فروگذاری نکردند. (تاريخ طبری، جلد ۶، صفحه ۲۶۵۷ و فارسنامه، ص ۱۳۶)
مردم خراسان نيز در زمان علی چندين بار قيام کردند و چون چيزی نداشتند بعنوان باج و خراج بپردازند، از دين اسلام برگشته و به مقاومت سخت و جانانه ای دست زدند. علی جعده بن هبيره را بسوی خراسان فرستاد. او مردم نيشاپور را محاصره کرد تا مجبور به صلح شدند. ( تاريخ طبری، جلد ۶، ص ۲۵۸۶ و فتوح البلدان ص ۲۹۲)
در زمان خلافت علی مردم شهر ری نيز سر به طغيان برداشتند و از پرداخت خراج خوداری کردند. علی، ابوموسی اشعری را با لشکری فراوان به سرکوب شورش فرستاد و امور آنجا را بحال نخستين برگرداند. ابوموسی پيش از اين طغيان نيز، يکبار ديگر بدستور امام علی به جنگ مردم شهر ری گسيل شده بود. (فتوح البلدان ص ۱۵۰)
به روزگا ر خلافت علی بن ابی طالب، چون پايان سال ۳۸ و آغاز سال ۳۹ پس از هجرت بود، حارث بن سره عبدی، به فرمان علی لشکر به خراسان کشيد و پيروز شد، غنيمت بسيار و برده بیشمار بدست آورد. تنها در يک روز، هزار برده ميان يارانش تقسيم کرد. لکن سرانجام خود و يارانش، جز گروهی اندک، در سرزمين قيقان (سرحد خراسان) کشته شد. (فتوح البلدان، بلاذری)
علی بن ابی طالب، عبدالرحمن بنی جز طائی را به سيستان فرستاد. لکن حسکه حبطی وی را بکشت، پس علی فرمود: بيايد که چهار هزار تن از حبطيان را به قتل رسانيم. وی را گفتند: حبطيان پانصد تن هم نشوند. (فتوح البلدان، بلاذری)
علی ولايت آذربايجان را نخست به سعيد بن ساريه خزاعی و سپس به اشعث بن قيس داد. يکی از شيوخ آذربايجان نقل می کند که وليد بن عقبه همراه با اشعث بن قيس به آذربايجان می آيند . و چون وليد آن ديار را ترک کرد، مردم آذربايجان قيام کردند. اشعث از وليد طلب ياری کرد و وليد برای ياری وی سپاهی از کوفه به آنجا گسيل داشت. اشعث، حان به حان (حان= خانه به خانه) فتح کرد و پيش رفت. و پس از فتح آذربايجان گروهی از تازيان اهل عطا را بياورد و در آنجای ساکن ساخت و آنان را فرمان داد که مردم را به اسلام خوانند. (فتوح البلدان، بلاذری)
دشمنی علی ابن ابیطالب با ایرانیان 2
براساس اسناد تاریخی٬ علی در کنار و همپای دیگر خلفای تازی٬ عمر و عثمان٬ در تمام رایزنی ها شرکت داشته و به عنوان یکی از مردان جنگجوی٬ یکی از مشاوران مهم عمر و عثمان بشمار میرفته. در نهج البلاغه چنین آمده:
نهج البلاغه خطبه 146:
« از سخنان آنحضرت علیه السلام است به عمر بن خطاب هنگامی که برای رفتن خود به جنگ با اهل ایران با آن بزرگوار مشورت نمود.
عمر گفت یا علی پس دستور چیست؟ فرمود رای اینست که تو در مدینه مانده مرد دلیری را امیر لشگر اسلام نموده بجنگ ایرانیها بفرستی و اگر هم مغلوب شده شکست بخورند تو در جای خود مانده دوباره لشگر آماده میسازی و برای سرداری لشگر اسلام نعمان ابن مقرن لیاقت دارد٬ عمر این رای را اختیار نموده نامه ای به نعمان که در بصره بود نوشت و او را مامور نمود که به سپهسالاری لشگر اسلام به جنگ ایرانیها برود…..
پس رای خود را برای نرفتن عمر بکارزار از روی برهان چنین بیان فرمود:
مکان زمامدار دین و حکمران مملکت مانند رشته مهره است که آنرا گرد آورده بهم پیوند می نماید٬ پس اگر رشته بگسلد مهره ها از هم جدا شده و پراکنده گردد و هرگز همه آنها گرد نیامده است…….
اگر چه امروز عرب اندکست٬ لیکن بسبب دین اسلام (و غلبه بر سایر ادیان) بسیار است…..
پس تو مانند میخ وسط آسیا(ساکن و برقرار) باش و آسیا(ی جنگ) را بوسیله عرب بگردان (در تجهیز لشگر و آراستگی و انتظام امرایشان بکوش) و آنان را به آتش جنگ در آورده خود بکارزار مرو …..
و دیگر آنکه اگر تو وارد کارزار شوی ایرانیها ترا ببینند میگویند: این پیشوای عرب است٬ که اگر او ار از بین ببرید (بقتل رسانید) آسودگی خواهید یافت٬ و این اندیشه حرص ایشانرا بر (جنگ با) تو و طمعشان را در (نابود کردن) تو سختتر و زیاد تر می گرداند……»
و در تاریخ تبری:
تبری پوشینه 5 برگ 1942- 1943
« چنان بود که عمر آنها را از پیشروی در دیار جبل منع کرده بود….
…. آنگاه ندای نماز جماعت دادند که مردم فراهم آمدند و سعد بیامد و عمر از نام سعد فال نیک زد و بر منبر به سخن ایستاد و خبر را با مسلمانان بگفت و با آنها مشورت کرد و گفت:
….. آیا صواب است که من با کسانی که پیش منند و آنچه فراهم توانم کرد بروم و در منزلگاهی میان این دو شهر فرود آیم و آنها را برای حرکت دعوت کنم و ذخیر قوم باشم تا خدا ظفرشان دهد و آنچه را خواهد مقرر کند. اگر خدا ظفرشان داد آنها را سوی دیار پارسیان برانم که بر سر ملکشان جنگ آغاز کنند؟
آنگاه علی بن ابیطالب علیه السلام برخاست و گفت:
ای امیر مومنان، جماعت رای صواب آوردند و مکتوبی را که به تو رسیده فهمیدند، ظفر و شکست این کار به بیش و کمی نیست، ….. وضع تو نسبت به مسلمانان چون رشته مهره هاست که آنرا فراهم دارد و نگه دارد و اگر پاره شود مهره ها پراکنده شود و برود و هرگز به تمامی فراهم نیاید. اکنون عربان اگر چه کمند اما بوسیله اسلام بسیارند و نیرومند. بمان و به مردم کوفه که بزرگان و سران عربند و از جمع بیشتر و تواناتر و کوشاتر از اینان باک نداشته اند، بنویس که دو سوم آنها سوی پارسیان روند و یک سوم بمانند و به مردم بصره بنویس که جمعی از سپاه آنجا را به کمک مردم کوفه فرستند. »
ادامه در برگ 1945
« علی برخاست گفت: اما بعد ای امیر مومنان، اگر مردم شام را از شام ببری رومیان سوی زن و فرزندشان بتازند و اگر مردم یمن را از یمن ببری حبشیان سوی زن و فرزندشان تازند، تو اگر از این سرزمین بروی همه اطراف آن آشفته شود تا آنجا که پشت سرت به سبب زنان و نانخوران از آنچه در پیش روی داری مهمتر شود، این کسان را در شهرهایشان به جای گذارد و به مردم بصره بنویس که سه گروه شوند: یک گروه پیش زن و فرزند بمانند و گروهی با ذمیان بمانند که نقض پیمان نکنند و گروهی دیگر به کمک برادران خویش سوی کوفه روند، اگر عجمان فردا ترا ببینند گویند این امیر عرب است و ریشه عرب، و سختتر و مصرانه تر حمله کنند. »
همانطور که می بینید٬ علی شرکت عمر را در سپاه تازیان به سود تازیان نمی دید و با آن مخالفت کرد. چه بسا وجود عمر در میان سپاه عرب٬ باعث برافروخته شدن ایرانیان می شد و عاقبت جنگ به سود ایرانیان خاتمه می یافت.
دقت کنید٬ چقدر ملیت عربِ علی برایش اهمیت داشته که آنرا چند بار تکرار میکند. و با این حال٬ بهانه جویان اسلامی میگویند٬ برای علی ایرانی و یا عرب بودن مهم نبوده بلکه علی برای حق و حقوق ایرانیان تلاش میکرده!!! ما می پرسیم کجا و چگونه و چرا؟
سَتوایش(:اثبات) بودن امام حسن و حسين در تجاوز به ايران
تاریخ طبری پوشینه(:جلد) پنجم برگه ٢١١٦
حضور امامان حسن و حسین در جنگ طبرستان شمال ایران:
عثمان بن عفان سعيد بن عاصى بن سعيد بن عاصى بن اميه را در سال بيست و نه بر كوفه ولايت داد و مرزبان طوس به او و به عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس والى بصره نامه نوشت و ايشان را به خراسان دعوت كرد كه هر يك غالب و پيروز شود خراسان را به تصرف او دهد .بن عامر به قصد آن ديار رهسپار شد و سعيد نيز برفت ولى ابن عامر
بر او پيشى گرفت و سعيد به غزاى طبرستان رفت .گويند كه حسن و حسين دو پسر على بن ابى طالب عليهم السلام در اين جنگ با وى همراه بودند .
c:منبع سوم برای شرکت حسین در جنگ با مردم طبرستان، ترجمه مختصر البلدان نوشته : احمد بن محمد بن اسحاق همداني ابن الفقيه ص ١٥٢ که بیان می کند:
طبررستان را استوارى دژ و نگهبانى مرزبانان، در پيش نيز، همين سان بود كه هم اكنون هست. پادشاهان فارس همواره مردى بر آن به سرپرستى مىگماردند، و او را اسپهبد مى ناميدند. پيوسته همين گونه بود تا اسلام آمد و ولايتهاى پيوسته به طبرستان بگشود.
هتا اقای زین العابدین رهنما نیز این گفتار را هایِسته(تایید کرده)
بنمایه:
زندگانی امام حسین، نوشته: زین العابدین رهنما، جلد دوم، فصل سوم ، صفحه ٣٢٦، چاپ ششم، سال ١٣٤٩
پربنگرید دوستان اين نسک(کتاب)در ايران چاپ شده است و نويسنده آن مسلمان است. پس نه كار يهوديان است و نه كار دشمنان اسلام...
اکنون بازهم دستار بر سران به بنشينند و زند(تفسير) و ویچار(تاويل) ببافند..
کوروش هخامنشی
1399/04/26 - 10:43
لینک ثابت