افزودن نظر جدید
اسکندر دریافت که بسیاری از
اسکندر دریافت که بسیاری از ساتراپها و فرماندهان نظامیاش در غیاب او با مردم بدرفتاری کردهاند لذا در راه بازگشت به شوش چندین تن از آنان را اعدام کرد تا حساب کار دست سایرین بیاید. او به نشانهٔ قدردانی، بدهیهای سربازان را بدانها بخشید و اعلام کرد که کهنهسربازان مسن و علیل را تحت فرماندهی کراتروس به مقدونیه خواهد فرستاد. سپاهیانش منظور او را درست نفهمیدند و در شهر اوپیس یاغیگری کردند. آنان با فرستاده شدن به مقدونیه مخالفت کرده، از خو گرفتن اسکندر به آداب و سنن ایرانی و پوشیدن جامهٔ ایرانی و افزودن افسران و سربازان ایرانی به یگانهای ارتش مقدونیه انتقاد کردند. سه روز گذشت و اسکندر نتوانست مردانش را متقاعد کند که کوتاه بیایند در نتیجه به ایرانیان جایگاه فرماندهی در ارتش را داد و به مقدونیان سمتهای نظامی فرماندهی بر یگانهای ایرانی را اعطا کرد. مقدونیان بهسرعت تقاضای عفو نمودند و اسکندر آنان را بخشید و ضیافتی ترتیب داد که چندین هزار نفر از سپاهیانش در آن شرکت داشتند. اسکندر در تلاش برای برقراری هماهنگی ماندگار میان رعایای مقدونی و ایرانیاش، ازدواجی دستهجمعی ترتیب داد که در آن مقامات ارشد سپاهش با ایرانیان و دیگر نجیبزادگان در شوش ازدواج کردند اما به نظر میرسد تنها اندکی از آن ازدواجها فراتر از یک سال دوام آورده باشند.
پس از آنکه اسکندر به هگمتانه رفت تا قسمت اعظم خزانهٔ ایران را بردارد، دوست صمیمی و معشوق احتمالیاش، هفستیون، بر اثر بیماری یا مسمومیت درگذشت. مرگ هفستیون، اسکندر را در بهت فرو برد. او دستور داد تا تل بزرگی از هیزم در بابل فراهم آورند و همچنین فرمان عزاداری عمومی صادر کرد. اسکندر در بابل رشتهای از لشکرکشیهای جدید را برنامهریزی کرد که با تهاجم به عربستان آغاز میگشت اما اجل مهلت نداد و نتوانست آنها را به تحقق برساند.
این علت واقعی ستایش اسکندر بود
دوست
1399/07/01 - 13:01
لینک ثابت