شما اینجا هستید
افزودن نظر جدید
پاسخ اجمالی:
پاسخ اجمالی:
شیعه برای اثبات امامت امام علی(علیهالسلام) نیازی به این حدیث ندارد بلکه احادیث و روایات متعدد دیگری در متون اهل سنت وجود دارد که به وضوح بر امامت آن حضرت دلالت دارد. اگر به این حدیث هم استدلال کرده اند با کمک قرائن و شواهد بوده است.
پاسخ تفصیلی:
قبل از پاسخ به سوال توجه به این مطلب لازم است که نقل حدیث قرطاس اختصاصی به شیخ مفید ندارد بلکه این حدیث در متون معتبر اهل سنت مثل صحیح بخاری و صحیح مسلم و دیگر کتابهای اهل سنت به مناسبتهای مختلفی نقل شده است. پس این حدیث را نباید به شیخ مفید مستند کرد.
اما اینکه ادعا شده که شیعه از همه جا مأیوس شده و به حدیث قرطاس جهت اثبات امامت امام علی(ع) می چسبد، پاسخ آن این است که شیعه برای اثبات امامت امام علی(ع) هیچ نیازی به این حدیث ندارد؛ بلکه احادیث واضح در متون اهل سنت فراوان است که امامت آن حضرت را به اثبات می رساند اگر هم در برخی کتابهای شیعه به این حدیث برای اثبات امامت امام علی(ع) استدلال شده با کمک قرائن و شواهدی است که در این مسئله وجود دارد، بنابراین شیعه ادعا نکرده که علم غیب می داند و شکی در این نیست که علم غیب ذاتا اختصاص به خدا دارد. ولی این اهل سنت است که حتی یک دلیل هم بر حقانیت خلافت ابوبکر، عمر و عثمان ندارند. اهل سنت هرگز نمیتوانند حلقه وصل بین خلافت خلفا و اسلام که قرآن و سنت رسول خدا باشد پیدا کنند. این توجیهات در مورد حدیث قرطاس برای تصحیح رفتار عمر در برابر رسول خدا(ص) است و نجات او در انظار مسلمانان است نه برای اینکه ثابت کنند شیعه برای امامت امام علی دلیلی ندارند.
حدیث قرطاس مربوط به وقایع لحظات آخر زندگی رسول خدا(ص) می¬باشد و به نام حدیث «رزیه الخمیس» نیز معروف است که این اسم توسط ابن عباس، بر آن گذاشته شده است.[۱] حدیث قرطاس ماجرای اسفناک و واقعه تلخ تاریخ اسلام را در بر دارد. در این ماجرا که رسول خدا(ص)در حال مریضی که منتهی به فوت آن حضرت شد، می¬خواست وصیت نامه¬ای بنویسد تا امت اسلامی بعد از او گمراه نشود، عده ای از اصحاب رسول خدا(ص) در برابر آن حضرت قرار گرفته و آشکارا از دستور و فرمان او سرپیچی نموده و نگذاشتند این وصیت نامه نوشته شود و با این کار خود، باعث سردرگمی امت اسلامی و ایجاد اختلاف در بین مسلمین گردیدند. از طرف دیگر سران همین مخالفت کنندگان به عنوان جانشینان آن حضرت ادعای حقانیت کرده و موافقان نوشته شدن وصیت نامه را مخالف حق تلقی و تبلیغ نمودند.
متن حدیث با تفاوت های بسیار جزئی در متون حدیثی اهل سنت نقل شده است که از نظر معنا یک مطلب را می رسانند اما در عین حال در بیشتر نقل ها دستور رسول خدا مبنی بر آوردن قلم و دوات برای نوشتن وصیتنامه، ناشی از شدت مرض بر رسول خدا پنداشته شده و در برخی دیگر سخنان حضرت هذیان و یاوه گویی تلقی گردیده است.
در این روایت آمده است که رسول خدا(ص)مریض بود و مردم در خانه او جمع شده بودند پیامبر خدا(ص) در این حال فرمود بیاورید تا نامه¬ای برای شما بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید. عمر بی معطلی گفت مریضی بر رسول الله(ص) غلبه نموده است و قرآن در نزد شما[در نزد ما] است و کتاب خدا ما را کافی می¬باشد. بعد از این سخن عمر، کسانی که در خانه بودند دچار اختلاف شدند و با هم دشمنی ورزیدند برخی از آنان می¬گفتند نزدیک شوید تا نامه¬ای برای شما بنویسد که بعد از آن هرگز گمراه نشوید و برخی دیگر همان را می گفتند که عمر گفت، و چون اختلاف و هیاهو در حضور پیامبر(ص) از حد گذشت رسول الله (ص) فرمود از پیش من برخیزید. و بعد از آن ابن عباس مدام می گفت مصیبت بزرگ آن اختلاف و هیاهویی بود که بین رسول خدا(ص) و آن نامه¬ای که برای آنان می خواست بنویسد حایل شد.[۲] صحیح بخاری این حدیث را در باب مرض النبی(ص) و وفاته نیز ذکر نموده منتها «قال عمر» را به «قال بعضهم» تبدیل کرده است.[۳]
اما در نقلی که سخنان رسول خدا (ص) بر هذیان گویی حمل شده است در صحیح بخاری از زبان ابن عباس این گونه آمده که روز پنجشنبه چه روز پنجشنه ای! سپس گریست تا حدی که سنگهای زمین را تر نمود و گفت در روز پنجشنبه مریضی رسول خدا(ص) شدت گرفت و لذا فرمود برایم کتابی بیاورید تا نامه¬ای برایتان بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید ولی آنان منازعه کردند و تنازع در حضور نبی سزاوار نیست پس گفتند رسول الله(ص)هذیان گفت.[۴] همین مطلب در باب «مرض النبی(ص) و وفاته» به گونه ای دیگری نقل شده است.[۵]
حدیث قرطاس بر چند مطلب بسیار مهم، دلالت صریح و غیر قابل خدشه دارد. بحث دلالی این حدیث در کلام رسول خدا از یک طرف و در باره سخن عمر از طرف دیگر قابل توجه میباشد. در اینجا به دلالت سخن پیامبر گرامی اسلام اشاره می شود.
دلالت و لازمه قول رسول الله(ص)
هر انسان عاقلی زمانی که احساس کند مریضی او منتهی به مرگ می¬شود، برای بازماندگان خود وصیت نامه¬ای می¬نویسد و کسی را برای انجام کارهای که باید بعد از مردن او انجام گیرد وصی معین می¬کند و در صورت ننوشتن وصیت نامه بازماندگان او دچار سر درگمی و اختلاف می گردند. بنابراین برای پیامبر اسلام(ص) بیشتر از هرکسی دیگر سزاوار است که وصیت نامه¬ای بنویسد و از این رو زمانی که مریضی بر او شدت گرفته بود و اصحاب هم در منزل آن حضرت جمع شده بودند بهترین فرصت برای نوشتن وصیت نامه بود و بر اساس همین وظیفه شرعی و عقلی همراه با هوش و آگاهی کامل، قلم و کاغذ خواست تا رسما وصیت نامه¬ای بنویسد و امتش از جاده مستقیم اسلام منحرف نشود. بنابراین هیچگونه هذیان گویی و سخن بی فایده در مسئله نوشتن وصیت¬نامه، همانگونه که برای غیر پیامبر(ص) قابل تصور نیست، برای رسول خدا (ص) به طریق اولی قابل تصور نمی باشد.
به تصریح علمای اهل سنت در این حدیث اختلاف بین رسول الله و عمر در مسئله امامت و منصب خلافت بوده است.[۶] پیامبر اسلام(ص) می¬خواسته اند بر امامت بعد از خودش تصریح کند[۷] و کسی را برای خلافت معین کند تا در تعیین خلیفه بین اصحاب اختلاف پیش نیاید[۸] و در این صورت اختلافات بزرگ مثل جنگ جمل و صفین به وجود نمیآمد و نیز از سفیان بن عیینه نقل شده که رسول خدا(ص)می خواستهاند بر اسامی خلفاء بعد از خودش تصریح کند تا اختلاف بین امت ایجاد نشود.[۹]
اما اینکه برخی گفته اند ممکن است مراد پیامبر نوشتن مهمات احکام بوده تا در آنها اختلاف به وجود نیاید،[۱۰] قابل توجه نیست. زیرا پیامبر می¬خواسته اند برای جلو گیری از اختلاف و گمراهی امت چیزی بنویسد و مهمات احکام و سایر مسائل اعتقادی به نص قرآن که می فرماید: «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْء؛ ما هیچ چیز را در این کتاب، فرو گذار نکردیم» (انعام/۳۸) و آیات دیگر بیان شده بود و نیز جزئیات احکام با سنت رسول خدا بیان گردیده و چیزی که برای امت بعد از بیان همه احکام، سرنوشت ساز و مایه نجات از اختلاف و گمراهی بوده است مسئله تشخیص امام و خلیفه و یا همه امامان بعد از رسول خدا (ص) می¬باشد که توسط آن حضرت باید معرفی می¬گردیدند. و روی همین جهت است که بلافاصله بعد از وفات رسول خدا(ص) مسئله امامت منشا اختلاف در بین مسلمانان گردید[۱۱] و اختلاف مسلمانان برای بار اول در مسئله امامت بوده است، انصار به امامت سعد بن عباده اعتقاد داشته و قریش معتقد بودند که امامت از آن قریش است.[۱۲]
قرائن حالیه ای که وجود داشته نیز دلیل می¬شود بر اینکه مقصود پیامبر از نوشتن نامه، نص بر خلیفه بعد از خودش بوده به خصوص که تمام اختلافات بین مسلمین از مسئله خلافت ناشی شده و اگر پیامبر را میگذاشتند که بر خلافت بعد از خودش تصریح می کرد، هیچ مجال و شکی برای اختلاف باقی نمی¬ماند و مخالفت با نص و تصریح رسول خدا بر امر خلافت، باعث خروج از اسلام می گردید. و اینکه پیامبر(ص) بعد از این حادثه و ممانعت عمر و پیروی بیشتر اصحاب از او، به طور شفاهی یا کتبی نص بر خلیفه خود نکردند، بعید نیست به خاطر این بوده است که بسیاری از مسلمانان بوسیله مخالفت با این نص از اسلام خارج می شدند و مصیبت بر اسلام و مسلمین بزرگتر می گردید.[۱۳] و لذا با توجه به اقتدار عمر و توانایی ممانعت او از نوشتن نامه توسط پیامبر خدا(ص) دیگر هیچ اثر مثبتی بر آن قابل ترتب نبود چون کسی که می تواند با شخص رسول خدا(ص) مخالفت کند و آن حضرت را متهم به یاوه گویی نماید، از بین بردن وصیت نامه و جلوگیری از عمل اصحاب بر طبق مفاد آن، برای او کار بسیار آسان و ساده تر بود و هیچ هزینه ای هم در بر نداشت.
پس تنها شیعه نیست که می گوید پیامبر اسلام(ص) می خواسته اند با این وصیت نامه خلفای بعد از خودش را معرفی کند اما شیعه با قرائن و شواهد و احادیث دیگر می گوید که پیامبر اسلام می خواسته است با این وصیت نامه بر تمام سخنان گذشته خود بر امامت امام علی(ع) مهر تأیید بزند نه اینکه پیامبر خدا از سخنان گذشته خود در مسئله امامت العیاذ بالله اظهار پشیمانی کند. پس اگر علی(ع) در واقعه غدیر امام و جانشین پیامبر اسلام(ص) تعیین شد منافاتی ندارد که پیامبر اسلام همان مطلب را دوباره در این نامه اش بنویسد و مورد تأکید قرار دهد.
[۱] . عاملی، الانتصار، ج ۷ ص۱۳۶ ، لبنان، بیروت، اول، ۱۴۲۲ق؛ کاشف الغطا، محمد حسین، اصل الشیعه و اصولها، ص۴۸ ، موسسه امام علی(ع) اول، ۱۴۱۵ق.
[۲] . بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۵ص۲۱۴۶، باب قول المریض قوموا عنی؛ و ج۶ص۲۶۸۰ باب کراهیه الاختلاف، بیروت، دار ابن کثیر الیمامه سوم، ۱۴۰۷ق – ۱۹۸۷م. ؛ نیشابوری، مسلم بن حجاج ابوالحسین قشیری، صحیح مسلم، باب ترک الوصیه لمن لیس له شئ، ج۳ص۱۲۵۹، بیروت، دار احیاء التراث العربی(محقق: محمد فؤاد عبدالباقی). ؛ بستی، محمد ابن حبان، .صحیح ابن حبان، ج۱۴ص۵۶۳، باب ذکر اراده المصطفی کتبه الکتاب لئلا یضلوا بعده، بیروت، موسسه الرساله، دوم، ۱۴۱۳ق- ۱۹۹۳م ؛ ، نسایی، احمد بن شعیب، سنن نسایی، ج۳ص۴۳۳، باب کتابه العلم ؛ و ج۴ص۳۶۰، باب صلاه المریض بالعائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، اول، ۱۴۱۱ق- ۱۹۹۱م، (محقق: عبدالغفار سلیمان البنداری) ؛ ابو عبدالله شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱ص۳۳۶؛ فضائل القرآن، ص۳۲، باب اذا اختلفتم فقوموا، ، مصر، موسسه قرطبه، بیتا.
[۳] . صحیح بخاری، ج۴ ص۱۶۱۲
[۴] . صحیح بخاری، ج۳ ص۱۱۱۱، باب یقاتل اهل الذمه و لو یسترقون
[۵] . صحیح بخاری، ج۴ص۱۶۱۲
[۶] . هیثمی، احمد بن حجر،الصواعق المحرقه، مقدمه، ص ﻫ، مصر، مکتبه القاهره، بی تا
[۷] . العینی، بدرالدین محمود بن احمد، عمده القاری، ج۲ ص۱۷۱، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
[۸] . نووی، ابو ذکریا یحی بن شرف، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۱۱ص۹۰، بیروت، دارالکتب العربی، ۱۴۰۷ق-۱۹۸۷م.
[۹] . عمده القاری، ج۲، ص۱۷۱
[۱۰] . عمده القاری ج۲ص۱۷۱ و شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۱۱ص۹۰٫
[۱۱] . اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ج۱ص۲و۳ ، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، سوم، بیتا.
[۱۲] . ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، ص۱۳، بیروت، دارالوفاق الجدیده، دوم، ۱۹۷۷م
[۱۳] . مظفر، شیخ محمد رضا، السقیفه، ص۹۳ ، قم، موسسه انصاریان، دوم، ۱۴۱۵ق.
اما در رابطه با این قسمت از سوال جنابعالی که فرموده بودید:
در حدیث قرطاس فرموده عمر رضی الله عنه [حَسبُنَا کِتابُ اللهِ] ناشی از قوه فهم و نظر دقیق وی می باشد، چون او می ترسید که اموری نوشته شود که از انجامش عاجز و به همین خاطر مستحق عقوبت گردند، چون امر رسول الله – صلی الله علیه و سلم- نص قطعی است. و اینکه رسول الله ص، عمر رضی الله عنه را انکار نکرد به تصویب رأی ایشان اشاره دارد و اینکه فرمود:[حَسبُنَا کِتابُ اللهِ] فرموده الله تعالی را به یاد می آورد که فرمود: «مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَیْءٍ»[ انعام ۳۸] «ما در این کتاب هیچ چیز را فرو نگذارده ایم.»
پس امتناع حضرت عمر رضی الله عنه به خاطر این است که رسول اللّه را در حالت شدت و ناراحتی و مرگ می دید و می ترسید منافقان راهی برای ایرادگیری در آنچه می نویسد پیدا کنند و این نوشته را حمل بر آن حالاتی بنمایند که عادتاً چیزهای خلاف عادت در آن حالت روی می دهد و همین امر سبب توقف وی می گردد.
در حدیث می آورد که عمر -رضی الله عنه- فرمود:[غَلَبَهُ الْوَجَعُ] (شدت و درد بر او غالب شد). آری او اینگونه فهم کرد که املا کردن آن نوشتار، طولانی خواهد بود و وضع و حال رسول الله رضی الله عنه نیز مناسب نیست.
پاسخ اجمالی:
این توجیهات در حقیقت فرار از واقعیت است ، تمرد عمر از دستور پیامبر اسلام و ممانعت او از نوشتن وصیت نامه با هیچ دلیلی قابل توجیه نیست بلکه کار را بر عمر و طرفداران او سخت تر می کند.
پاسخ تفصیلی
این توجیهات در حقیقت فرار از واقعیت است، تمرد عمر از دستور پیامبر اسلام(ص) و ممانعت او از نوشتن وصیت نامه با هیچ دلیلی قابل توجیه نیست بلکه کار را بر عمر و طرفداران او سخت تر میکند.
این توجیه هم از فتح الباری گرفته شده است آنجا که میگوید: «مع استحضارهم قوله تعالى ما فرطنا فی الکتاب من شیء وقوله تعالى تبیانا لکل شیء ولهذا قال عمر حسبنا کتاب الله… قال الخطابی إنما ذهب عمر إلى أنه لو نص بما یزیل الخلاف لبطلت فضیله العلماء وعدم الاجتهاد و تعقبه ابن الجوزی بأنه لو نص على شیء أو أشیاء لم یبطل الاجتهاد لأن الحوادث لا یمکن حصرها قال وإنما خاف عمر أن یکون ما یکتبه فی حاله غلبه المرض فیجد بذلک المنافقون سبیلا إلى الطعن فی ذلک المکتوب … قوله ولا ینبغی عندی التنازع فیه اشعار بان الأولى کان المبادره إلى امتثال الأمر و أن کان ما اختاره عمر صوابا إذ لم یتدارک ذلک النبی(ص)».[۱] یعنی مردم استحضار داشتند که در قرآن کریم همه چیز بیان شده است و به همین دلیل عمر گفت: «حسبنا کتاب الله» خطابی[یکی از علمای اهل سنت] گفته است که عمر به این خیال بود که اگر پیامبر اسلام نصی بنویسد که مایه اختلاف بین مسلمانان را از بین ببرد، فضیلت علما باطل می گردید و اجتهاد از بین می رفت اما ابن جوزی می گوید که اگر پیامبر نصی هم می نوشت اجتهاد باطل نمی گردید؛ زیرا حصر حوادث ممکن نیست بلکه عمر از این ترسید که چیزی را که پیامبر در حال مریضی می خواست بنویسد، منافقین راهی برای طعن نسبت به آن نوشته پیدا میکردند هر چند این سخن پیامبر که فرمود لا ینبغی عندی تنازع اشعار بر این دارد که مبادرت به امتثال امر سزاوارتر بود ولی کاری را که عمر اختیار کرد نیز صواب بود.
به هر حال در مخالفت عمر با رسول گرامی اسلام(ص) هیچ شکی وجود ندارد اما از این توجیهات به دست میآید که علت مخالفت عمر با رسول خدا(ص) برای علمای اهل سنت معلوم نیست، از این رو هر کسی به میل خود توجیهی برای دفاع از عمر ارائه داده است و همین اختلاف توجیهات دلیل بر این است که عمل و برخورد عمر در برابر پیامبر اسلام توجیه روشنی ندارد. بلکه هر توجیهی مشکل بیشتری را متوجه عمر کرده و در تمام این توجیهات پیامبر خدا(ص) زیر سوال رفته است.
عمر با این مخالفت صریح با رسول خدا(ص) در حقیقت با آیه شریفه«ماآتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْه فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقاب[۲]؛آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهى کرده خوددارى نمایید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است» اگر کسی این آیه شریفه را خوانده باشد جرأت مخالفت با رسول خدا برای او پیدا نمی شود. اگر کسی به آیه«مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبینا [۳]؛ هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند، به گمراهى آشکارى گرفتار شده است!» ایمان داشته باشد هرگز با رسول خدا مخالفت نمیکند. اگر کسی آیه «مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أَبَدا[۴]؛ هر کس نافرمانى خدا و رسولش کند، آتش دوزخ از آن اوست و جاودانه در آن مىمانند!»، را پذیرفته باشد، هیچگاه در برابر رسول خدا عصیان نکرده و خود و سخنان خود را برتر از پیامبر اسلام(ص) و سخنان آن حضرت قلمداد نمیکند.
طبق گفته یکی از علمای اهل سنت از این آیات کریمه به دست میآید که علامت محبت راستین با خدا و رسول او همان متابعت از رسول خدا(ص) است و کسی که با آن حضرت مخالفت میکند و سپس ادعا میکند که او را دوست دارد او دروغگو و مفتری است زیرا اگر او را دوست میداشت همانا از او اطاعت میکرد و در نزد عامه مردم روشن است که محبت، اطاعت را جلب میکند.[۵]
اما این سخن عمر که گفت «حسبنا کتاب الله» با واقع قابل انطباق نیست؛ زیرا این تفکر اولا با حدیث صحیح ثقلین[۶] و احادیث دیگر منافات دارد؛ زیرا در این حدیث قرآن به تنهایی برای هدایت مردم کافی دانسته نشده بلکه اهل بیت در کنار قرآن مایه نجات از گمراهی قرار داده شده است. افزون بر آن همگان میدانند که تمام جزئیات احکام دین مثل رکعات نماز و کیفیت اعمال حج، موضوعات زکات و خمس و سایر احکام اسلامی و جزئیات آنها در قرآن نیامده و بسیاری از آنها در احادیث رسول خدا بیان گردیده اند. از اینرو استفاده علمی و عملی توسط علمای اسلامی و متشرعین از احادیث رسول خدا در کنار قرآن غیر قابل انکار است و این سیره مسلمانان سخن عمر را تکذیب میکند.
ثانیا این سخن عمر که گفت «حسبنا کتاب الله» انکار سنت رسول خدا(ص) است و انکار سنت مساوی انکار شخص رسول خدا است. رسول خدا (ص) فرمود: «إن القرآن صعب مستصعب على من کرهه یسیر میسر على من یتبعه و إن حدیثی صعب مستصعب على من کرهه و هو الحکم فمن استمسک بحدیثی و فهمه وحفظه جامع القرآن ومن تهاون بالقرآن وحدیثی خسر الدنیا و الآخره أمرت أمتی أن یأخذوا بقولى ویطیعوا أمری ویتبعوا سنتی فمن رضی بقولی فقد رضى بالقرآن ومن استهزأ بقولی فقد استهزأ بالقرآن قال الله تعالى ما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا.[۷] یعنی همانا قرآن بر کسی که آن را دوست ندارد سخت و سنگین است و همانا حدیث من بر کسی که از آن تنفر دارد سنگین و سخت است پس کسی که به حدیث من و فهم و حفظ آن تمسک جوید قرآن را جمع کرده است و کسی که قرآن و حدیث من را سبک شمارد به خسران دنیا و آخرت گرفتار میشود. من امتم را امر کردم که سخنان مرا بگیرند و از امر من اطاعت کنند و از سنتم متابعت کنند. پس کسی که قول من را بپسندد قرآن را پسندیده است و کسی که سخن مرا به استهزا گیرد قرآن را به استهزا گرفته است. خداوند متعال فرمود ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا.
عمر با این مخالفت خود با رسول خدا(ص) بر طبق حدیث فوق در حقیقت سخنان او را به استهزا گرفته و در نتیجه قرآن را به استهزا گرفته و آن را سبک شمرده است.
اینکه گفته شده عمر برای جلوگیری طعن منافقین در نوشته رسول خدا، نگذاشت که پیامبر نامه اش را بنویسد، توهین بدتر و شرم آورتر از طعنه منافقین است. قبل از اینکه نوشته پیامبر اسلام از طرف منافقین مورد طعن قرار بگیرد، عمر شخص رسول خدا(ص) را در حضور اصحاب و مسلمانان مورد طعن و توهین قرار داد و با او مخالفت کرد.
ثانیا هیچ وجدانی این را نمیپذیرد که پیامبر اسلام(ص) ممکن بود چیزی بنویسد که موجب طعن منافقین نسبت به آن شود. پیامبر اسلام سخنی بسیار روشن و واضح فرموده و گفته است قلم و کاغذ بیاورید که چیزی برایتان بنویسم که مایه نجات شما از گمراهی شود. کجای این سخن موجب توهم عمر شده که ممکن است العیاذ بالله پیامبر چیزهای نادرست و مسخره آمیزی بنویسد. پیامبر اسلام در هنگام مریضی که از نبوتش خلع نشده بود تا وظیفه اش را نداند یا امتثال از دستور او بر کسی واجب نباشد. اگر این واقعه و برخورد عمر با پیامبر اسلام(ص) برای یک انسان خالی الذهن تعریف شود، قطعا عمر را موردنکوهش قرار می دهد بلکه او را فرد متمرد از دستور پیامبر اسلام معرفی میکند.
این سخن که عمر فهمیده بود نوشته پیامبر اسلام طولانی خواهد بود و با ممانعتش نگذاشته آن حضرت به زحمت بیافتد، بسیار سخن غیر معقولی است؛ زیرا اولا عمر از کجا فهمید که ممکن است نامه طولانی باشد. ثانیا به فرض اینکه این نامه طولانی بوده یا کوتاه دلیل نمیشود که کسی دیگر مثل عمر در اینجا قضاوت کند که نوشتن نامه بر پیامبر سخت و مشقت بار است؛ زیرا خود پیامبر اسلام(ص) میدانسته است که اولا چه چیزی مینویسد و چقدر می نویسد و آیا نوشتن نامه بر او سخت است یا نه و خودش هم تصمیم بر نوشتن نامه گرفته است و کسی او را مجبور نکرده است تا جلو این جبر را بگیرد. ثانیا به فرض اینکه نوشتن نامه بر پیامبر و یا املای آن برای او مشقت داشته است، وظیفه آن حضرت بوده است که با تحمل مشقت و زحمت آن را بنویسد و یا املا کند؛ زیرا رسالت الهی او ایجاب میکرد که در آخرین روزهای عمرش نیز دست از هدایت امتش بر ندارد و این نامه به قدری ارزشمند بوده که حضرت در زمان مریضی خود خواسته است آن را بنویسد و برای امتش بگذارد ولی دلسوزی عمر به فرض اینکه دلسوزی کرده باشد، دلسوزی نابجا بوده است و معنای این توجیه تقدیم نظر عمر بر پیامبر است.
از آنچه بیان شد این نتیجه بدست می آید که برخورد عمر با رسول خدا(ص) هیچ گونه توجیهی را برنمی¬تابد و تبعات آن عمر و کسانی را که او را در این امر مورد تایید قرار می دهند در بر می¬گیرد. و نیز او باعث شده که با این عمل خود در حضور رسول خدا در میان اصحاب اولین اختلاف را به وجود آورد و اصحاب را به دو دسته تقسیم نماید و با اینکه نگذاشت پیامبر نامهاش را بنویسد، مانع روشن شدن مسئله امامت و خلافت گردید و در نتیجه مایه اختلافات مختلف در میان مسلمین شده و امت اسلامی را به راههای گوناگون سوق داده است و بر طبق حدیث مورد بحث باعث گمراهی امت اسلامی گردیده است.گمراه شدن مردم هم به گمراهی همه مردم نیست بلکه اکثریت یا جمع زیادی اگر گمراه شوند، صدق می کند.
[۱] . احمد بن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۱، ص۲۰۹، بیروت، دار المعرفه ، محب الدین الخطیب.
[۲] . حشر، ۷٫
[۳] . احزاب، ۳۶٫
[۴] . جن، ۲۳٫
[۵] . محمد الأمین بن محمد بن المختار الجکنی الشنقیطی، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، ج۱ص۱۹۹ ، دار الفکر للطباعه والنشر. – بیروت. – ۱۴۱۵هـ – ۱۹۹۵م. ، تحقیق: مکتب البحوث والدراسات.
[۶] . حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدک علی الصحیحین، ج۳ص۱۱۸، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول،۱۴۱۱ق؛ رازی شافعی، فخرالدین محمد بن عمر، التفسیر الکبیر(مفاتیح الغیب)، ج۸ص۱۴۲، بیروت، دارالکتب العلمیه، اول، ۱۴۲۱ق ؛ آلوسی، شهاب الدین سید محمود بغدادی، روح المعانی، ج۴ص۱۸، بیروت، دار احیاءالتراث العربی؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱ص۲۹۴، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۲ش.
[۷] . أبو عبد الرحمن محمد بن الحسین بن موسى الأزدی السلمی، تفسیر السلمی، ج۲ص۳۱۸، دار الکتب العلمیه – لبنان/ بیروت – ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۱م، الطبعه: الأولى، تحقیق: سید عمران
منبع سایت حسینیه چهارده معصوم
tahamohsen
1394/10/15 - 13:44
لینک ثابت