افزودن نظر جدید

این حقیقتی است که مراد از ذوالقرنین در قرآن احتمال قوی اسکندر بوده و مسلمانان قرون اولیه هم این امر برایشان محرز بوده . مطالب این نوشتار هم به حق دلایل خوبی به این منظور ارایه میکند . اساسا افسانه اسکندر داستانی مشهور در قرن هفتم میلادی ( صدر اسلام ) در خاور میانه بوده که قبلا توسط یک مولف یو نانی در شهر اسکندریه مصر در قرن سوم میلادی نوشته شده . نویسنده افسانه، که به ناروا با نام کالیستِنِس مورخ دربار اسکندر معرفی شده، معمولاً با عنوان کالیستنس دروغین مورد اشاره قرار میگیرد. با آنکه متن یونانی اصلی امروز در دست نیست اما در همان قرون اولیه بعد از نگارش آن، هشت روایت مختلف از آن تهیه شد که به بیست و چهار زبان ترجمه شدند. ترجمه لاتین آن در قرن چهارم و ترجمه ارمنی آن در قرن پنجم میلادی انجام گرفت. ترجمهای سریانی از این متن، در حدود سال 627 یا 631 میلادی و بعد از پیروزی هراکلیوس امپراتور روم ) 647 515 م( بر خسرو پرویز ) 628 571 م( - - - همزمان با اواخر دوران حیات پیامبر اسلام در بین النّهرین تهیه شد که با تغییرات و اضافاتی در متن اصلی - همراه بود، نسخه سریانی این داستان تنها نسخه ایست که داستان اسکندر را به مساله یاجوج و ماجوج با یک تم آخر الزمانی مرتبط میکند . شباهت این قرایت داستان با داستان قران انکار ناپذیر است .... سوال مهم اینجا این است که در صورت یکی دانستن اسکندر و ذوالقرنین با توجه به اینکه میدانیم اسکندر جز یک جهانگشای اغلب خود خواه و بی رحم و بت پرست و می باره نبوده چگونه میتوان وی را فردی صالح دانست . اساسا چرا داستانی از اسکندر که قطعا یک افسانه است باید در قران ظهور یابد .....
CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.