آیا صحابه بین قرآن و حدیث تمییز نمی‌دادند ؟

  • 1395/08/18 - 23:42

بحث منع حدیث ریشه تاریخی دارد و برای تبیین آن باید به کتب تاریخی و روایی متعددی رجوع کرد. با مراجعه به این کتب به موارد فراوانی از اقدامات خلفای اول و دوم در منع تدوین و نقل و نشر حدیث بر می‌خوریم. این روایات در منابع معتبر اهل سنت وارد شده است و نشان از راستی و صحت این عمل از سوی خلفا دارد و قابل انکار و توجیه نیست.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بعد از رحلت نبی مکرم اسلام، اتفاقات ناخوشایندی در بدنه نظام اسلامی اتفاق افتاد. یکی از مهم‌ترین آن‌ها، ماجرای منع نشر و تدوین حدیث بود. در این مختصر اشاره‌ای به مسئله منع نشر و نقل حدیث، در زمان خلیفه اول و دوم و علل آن اشاره می‌کنیم.
دوران خلیفه اول
بررسی نگرش و رویکرد ابابکر در مورد احادیث واصله از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، دارای اهمیت بسیاری است. چرا که اولین گام در منع نگارش و نقل حدیث، در زمان خلافت او برداشته شد و به‌طور رسمی و به دستور وی کلید از بین بردن احادیث نبوی زده شد.
مع الاسف خلیفه رسول خدا به جای این‌که در حفظ رهنمون‌های ایشان کوشا باشد، دستور به از بین بردن احادیث می‌دهد.
ابوبکر برای این کار خود به دلایل پوچ و واهی استناد می‌کرد. دلایلی هم‌چون عدم اعتماد به راویان حدیث و یا ترس از به‌وجود آمدن اختلاف و دو دستگی بین مسلمانان. لذا دست به آتش زدن روایاتی نمود که در نزد خودش بود.
در این رابطه عائشه می‌گوید: «جمع أبي الحديث عن رسول الله و کانت خمسمائة حديث. فبات ليلته يتقلب کثيرا قالت فغمني فقلت أتتقلب لشکوى أو لشيء بلغک فلما أصبح قال أي بنية هلمي الأحاديث التي عندک فجئته بها فدعا بنار فحرقها.[1] عايشه می‌گويد: پدرم احاديثی از پيامبر‌ را جمع کرده بود، که به پانصد حديث رسيده بود، تا اين‌که شبی در بستر خود به فکر فرو رفته و خوابش نمی‌برد عايشه می‌گويد من که از اين موضوع ناراحت شده بودم، گفتم آيا موضوعی باعث ناراحتی شما شده است؟ صبح‌گاهان پدرم مرا صدا زد و گفت: دخترکم! بشتاب و احاديثی را که نزدت گذارده‌ام بياور. من هم آوردم و او هم آتشی طلب کرد و آن‌ها را آتش زد.»
در خصوص عمل‌کرد ابوبکر نسبت به احادیث واصله از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایتی دیگر نیز نقل شده است: «إن الصديق جمع الناس بعد وفاة نبيهم، فقال: إنكم تحدثون عن رسول الله أحاديث تختلفون فيها، و الناس بعدكم أشد اختلافاً، فلا تحدثوا عن رسول الله شيئاً، فمن سألكم فقولوا: بيننا و بينكم كتاب الله، فاستحلوا حلاله و حرموا حرامه.[2] ابوبكر بعد از وفات نبی اكرم مردم را جمع نمود و گفت: شما از رسول خدا رواياتی نقل می‌كنيد كه مورد اختلاف است و مردمی كه بعد از شما بيايند در اين‌باره بيشتر به اختلاف خواهند افتاد؛ از اين‌رو از آن حضرت روايتی نقل نكنيد و اگر در اين رابطه كسی از شما سؤال كرد، بگوييد ميان ما و شما قرآن كه كتاب خداست، حاكم است؛ هرآن‌چه قرآن حلال دانسته حلال، و هر چه را حرام دانسته، حرام بشماريد.»
بنابراین ابوبکر با این بهانه که ممکن است احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مورد تحریف قرار گرفته شده باشد، از اشاعه و نشر آن‌ها جلوگیری می‌کرد.
دوران خلیفه دوم
این روند در زمان خلیفه دوم با شدت بیشتری ادامه پیدا کرد و عمر بن خطاب اقدامات گسترده‌تری در منع تدوین و نشر روایات انجام داد که به چند نمونه از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
1) ابن‌ماجه قزوینی در کتاب خود می‌نویسد: «قال: عن قرظة بن کعب، بعثنا عمر بن الخطاب إلى الکوفة وشیّعنا فمشى معنا إلى موضع صرار، فقال: أتدرون لم مشیت معکم؟ قال: قلنا لحقّ صحبة رسول الله، ولحقِّ الأنصار، قال: لکنّی مشیت معکم لحدیث أردت أن أحدّثکم به، فأردت أن تحفظوه لممشای معکم، إنّکم تقدمون على قوم للقرآن فی صدورهم هزیز کهزیز المرجل، فإذا رأوکم مدّوا إلیکم أعناقهم، وقالوا أصحاب محمّد!. فأقلّوا الروایة عن رسول الله صلّى الله علیه وآله وسلّم ثم أنا شریککم. فلما قدم قرظة بن کعب قالوا: حدّثنا، قال: نهانا عمر [3] قرظه پسر کعب که یکی از اصحاب و انصار است، می‌گوید عمر بن خطاب مرا به سوی کوفه اعزام کرد، موقع حرکت ما را مشایعت نمود، تا جایی به نام «صرار» پس گفت می‌دانید برای چه شما را مشایعت نمودم؟ ما گفتیم: به‌خاطر این‌که ما از اصحاب و انصار پیغمبر هستیم. جواب داد: چیز دیگریست و آن اینست: اهل کوفه کسانی هستند که صدای قرآن در سینه‌های آنان مانند صدای دیگ جوشان است، هنگامی‌که شماها را ببینند، گردن‌هایشان را به‌سوی شما دراز کرده، می‌گویند اصحاب پیغمبر آمدند؛ شماها از پیغمبر کم‌تر حدیث نقل کنید، قرظه می‌گوید: هنگامی‌که ما به کوفه رسیدیم، دور ما را گرفتند و گفتند برای ما حدیث بگویید. من گفتم عمر ما را از این کار نهی کرده است.
2) ابن سعد در کتاب الطبقات الکبری می‌گوید: «فَقد خَطَب (عمر) الناس یَوماً قائِلاً: اَیها الناس اِنه قَد بَلغنی اَنه قَد ظَهرَت فی اَیدیکُم کَتُب فَاَحِبها اِلَی اللهِ اُعَدلها وَ اُقوّمها فَلا یَبقِیَن اَحَدٌ عِندَه کِتاباً اِلاّ اتَانی بِه فَاری فیه رَأیی فَظَنوا اَنّه یُریدُ النَظَرَ فیها لِیُقوّمِها عَلی اَمرِ لایَکُونُ فیه اِخْتِلاف فَاَتوه بِکُتُبِهِم فَاحرَقَها بالنّارِ.[4] روزی عمر خطابه‌ای خواند، گفت: ای مردم! خبر به من رسیده کتاب‌هایی در میان شما پیدا شده، محبوب‌ترین آن‌ها نزد خداوند آن کتابیست که از همه مستقیم‌تر و استوارتر باشد. کسی حق ندارد، آن‌ها را نزد خود نگهدارد. بایستی آن‌ها را برای من بیاورد، مردم گمان کرند، عمر می‌خواهد در آن‌ها نظر کند. چنان‌چه در آن‌ها اختلافی باشد، آن را برطرف نماید. مردم کتاب‌هایشان را نزد عمر بردند، او همه آن‌ها را به آتش سوزانید.
با نگاه به احادیث، به دو نکته مهم پی می‌بریم که خلیفه دوم به استناد به دو دلیل روایات رسول خدا را از بین برده است. یکی این‌که احادیث نقل شده، تماماً صحیح نیستند و دیگر این‌که نقل احادیث منجر به ترک و فراموشی قرآن می‌شود.
سؤالی از برادران اهل سنت دارم و آن این‌که آیا صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که اکثراً جزو حافظین قرآن کریم بودند و با آیات قرآن حشر و نشر داشتند، آن‌قدر نسبت به قرآن جاهل بودند، که فرق بین احادیث و قرآن را تشخیص نمی‌دادند؟
صحابه‌ای که طبق نظر شما عزیزان، متصف به صفت عدالت هستند. اگر آن‌ها نتوانند بین قرآن و حدیث فرقی بگذارند، به چه کاری می‌آیند؟ حال که خلفاء مذکورتا این اندازه به صحابه اعتماد ندارند، پس چرا آن‌ها را عادل می‌دانید؟
و دیگر سؤال این‌که با وجود شواهد مذکور آیا مصادیق روایت اریکه مشخص نیستند و نمی‌توان گفت که روی سخن رسول‌خدا با چه کسانی است؟ حدیثی که در منظر شما نزدیک به تواتر است، و آن حدیث این است که پيامبر اکرم (صلی الله عليه و آله و سلم) فرمود: «الا يوشِک رَجُلٌ ينثنی شَبعَاناً على أَرِيکتِهِ يقول عَلَيکم بِالقُرآنِ فما وَجَدتُم فيه من حَلاَلٍ فَأَحِلُّوهُ و ما وَجَدتُم فيه من حَرَامٍ فَحَرِّمُوهُ.[5] به‌زودی شخصی شکم‌باره بر تخت خود تکيه می‌زند و می‌گويد: بر شما باد روی آوردن به قرآن کريم، هر آن‌چه در آن حلال يافتيد، حلال و هر آن‌چه حرام يافتيد حرام بدانيد.»

پی‌نوشت:

[1]. تذکرة الحفاظ، ذهبی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص5
[2]. تذکرة الحفاظ، ذهبی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص3
[3]. سنن ابن ماجه، ابن ماجه قزوینی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص16
[4]. الطبقات الکبری، ابن سعد، دارالکتب العلمیة، بیروت:ج5، ص188
[5]. المسند، أحمد بن حنبل، مؤسسة قرطبه، قاهره: ج4، ص130،
سنن ترمذي، ترمذی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج4، ص145
السنن الکبرى، بيهقي، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج9، ص331

نویسنده: محمد یاسر بیانی

تولیدی

دیدگاه‌ها

سلام. حدیث شماره 5 بسیار به کارم آمد، ممنون از شما.

ممنون از عنایت شما. ان‌شاءالله مورد قبول حضرت حق

ممنون از عنایت شما. ان‌شاءالله مورد قبول حضرت حق

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.