تاریخچه
بعضی از سرسپردگان فرقه اهل حق با استناد به برخی از ابیات در متون کهن کلامی اهل حق، سعی در ایجاد ارتباط بین اهل حق و آیین زوران، دارند تا هر چه بیشتر بتوانند پیشینه اهل حق را طولانی نشان دهند و حال آنکه بنا بر متون اهل حق این رابطه بر اساس دونادون است.
اهل حق علیرغم اینکه معتقد است که همه ادیان در مسیر خدا زندگی میکنند، رستگاری، وصول بهحق، رسیدن کمال و سعادت را مشروط به گرویدن به آیین یارسان میدانند و سیاست جذب افراد غیر یارسانی برای برقراری تشکیلات اهل حق موردتوجه بزرگان و بنیانگذاران این فرقه بوده است.
جریان یارسانیزم در فرقه اهل حق که داعیه دین یارسان رادارند برخلاف اکثریت اهل حق که سیادت سلطان اسحاق را هاشمی میدانند، در ادعایی سطحی معتقدند که باید سیادت سادات اهل حق را به سلطان اسحاق دانست نه سادات هاشمی.
در فرقه اهل حق چهار اصل اخلاقی راستی، پاکی، نیستی و ردا وجود دارد که از آنها به "ارکان یاری" تعبیر میشوند. برخی از نویسندگان اهل حق با توجه به وجود سه اصل" گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک" در دین زرتشت، سعی در مرتبط دانستن اهل حق به زرتشت دارند و حال آنکه این اصول اخلاقی در همه ادیان آسمانی وجود دارد.
برخی از پیروان فرقه اهل حق پیدایش آیین یارسان را مربوط به عالم الست میدانند و طبق این اعتقاد آیین یارسان را کهنتر و مقدم بر همه ادیان قلمداد میکنند و برای ادعای خود به آیه شریفه 172 سوره مبارکه اعراف استناد میکنند.
نعمتالله جیحونآبادی که از سرسپردگان خاندان شاه حیاسی در فرقه اهل حق بود توانست با اعمال و رفتاری های خاص عدهای را دور خود جمع کند که به دراویش صاحبالزمانی معروف بودند، او معتقد است که همانطور که حضرت صاحبالزمان (عج) ختم امامان است شاه حیاس هم ختم خاندانهای حقیقت است بنابراین به دراویش پیرو او دراویش صاحب الزمانی گفته میشود.
عدم توانایی متون کلامی و پایین بودن سطح آگاهی سادات و بزرگان فرقه اهل حق که توسط سرسپردگان اطاعت بیچون و چرا میشدند منجر به ایجاد جریانی تحت عنوان یارسانیزم در این فرقه شده است که بهشدت سادات و بزرگان اهل حق را مورد حمله قرار داده و به آنها اتهامات بیسابقهای زده است.
در سالهای اخیر جریانی در فرقه اهل حق تحت عنوان"یارسانیزم" به وجود آمده است که برخلاف اکثریت سرسپردگان به این فرقه که خود را مسلمان و شیعه معرفی میکنند، داعیه دین مستقل اهل حق دارند و برای ادعای خود تمسک به تناسخ که در اسلام باطل است،کردهاند.
بهرام الهی مسند نشین فعلی جریان مکتب، نه تنها پایبندی به آدابورسوم فرقه اهل حق ندارد، بلکه با تفکرهای خاص پدر خود نیز که منجر به ایجاد جریان مکتب در فرقه اهل حق شد فاصله فراوانی گرفته است. او در اوایل دهه شصت و در پی آشوبهایی که توسط مریدان او به پا شد به کشور فرانسه رفت وهم اکنون در آنجا مستقر است.
بعد از مرگ نورعلی الهی دراویش و پیروان جریان مکتب به خواهر او که پیرزنی سالخورده و نابینا به نام " ملک جان نعمتی" مشهور به "شیخ جانی" و "حضرت شیخ" روی آورده و او را واسطه فیض و راهنمای خود قراردادند. شیخ جانی در اواخر عمر خود توسط برادرزادهاش به کشور فرانسه رفت و در آنجا درگذشت.
نورعلی الهی بعد از چند سال ریاضت، با کنار گذاشتن یکباره آن، به مسائل اجتماعی واداری روی آورد، الهی علت روی آوردن خود به مسائل اجتماعی را دستور سلطان اسحاق میداند. نورعلی الهی در طول مدت فعالیت اجتماعی واداری خود در اداره ثبتاحوال و امور قضائی در سمتها گوناگون و شهرهای مختلف کشور فعالیت نموده است.
برخی از نویسندگان اهل حق که بر طبل استقلال اهل حق از سایر ادیان میکوبند وجود اسم بزرگان ادیان دیگر را در کلامهای خود بر اساس تناسخ میدانند در حالیکه بسیاری از بزرگان این فرقه دارای تحصیلات اسلامی بودهاند و خود را مسلمان معرفی کردهاند.
طرفداران استقلال اهل حق از ادیان الهی دیگر مخصوصاً اسلام، میگویند که اهل حق قبل از اسلام وجود داشته است و حالآنکه هیچ شاهدی بر این ادعا در کتبهای ملل و نحل از آن یافت نمیشود و لوازم آن آیین، اعم از کتاب و منابع آیینی وجود ندارد.
نورعلی الهی بنیانگذار جریان مکتب دو دوره متضاد در زندگی خود داشته است. یکی از این دوران دوره ریاضت کشیدن اوست که دوازده سال به طول انجامید. وی در این دوران بنابر ادعای خود ریاضتهای مختلف کشیده و همراه با تعدادی از دراویش به تهران می آید و گیسوان خود را بلند میکند و شروع به ریاضت میکند.