4- مرزهاى توحيد و شرك در عبادت
آفرينش انسان و جهان، فعل حكيمانه ايزد داناست كه ـ همچون هر كار حكيمانه ـ براى خود هدفى را تعقيب مى نمايد; هدفى كه نتيجه آن به خود مخلوقات باز مى گردد، نه به آفريدگار بى نياز. اين حقيقت با در نظر گرفتن دو اصل مسلم زير، كاملاً روشن مى گردد:
1. خدا غنى مطلق است و احتياج و نياز، به ساحت قدس او راه ندارد.
2. خدا آفريدگار حكيمى است كه طبعاً بايستى اثر حكمت در فعل وى تجلى كند، يعنى كار او بايد دور از عبث و بيهودگى باشد.
با در نظر گرفتن اين دو اصل، به اين نتيجه مى رسيم كه آفرينش جهان وانسان، بيهوده نبوده وبراى هدفى كه نتيجه آن به خود آفريدگان باز مى گردد، انجام پذيرفته است.
قرآن مجيد به اين دو اصل فوق و نتيجه آن چنين اشاره مى كند:
(أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَانَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُون).(1)
«آيا گمان مى كنيد كه شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما باز نخواهيد گشت؟».
اكنون اين سؤال مطرح مى شود كه هدف از آفرينش انسان چيست؟
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1 . مؤمنون/115.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در پاسخ به طور اجمال مى گوييم:شناخت خدا و صفات جلال و جمال او، و سپس آراستن روح و روان به اين صفات ـ كه همان فضايل و سجاياى والاى اخلاقى بوده و كمال انسان در آن نهفته است ـ ترسيم گر هدف خلقت او مى باشد.
زيرا معرفت خدا (در حد امكان) نوعى برقرارى ارتباط با كانون كمال است، همچنانكه آراستن نفس به فضايل، جلوگاه انسانيت و نشانه دستيابى او به قله كمال ممكن است.
انسان براى تحصيل كمال، ابزارهايى در اختيار دارد كه مى تواند از آنها بهره بگيرد، به اين ابزارها اشاره مى كنيم:
الف. پرورش احساسات پاك درونى
حس خداجويى و گرايش به فضايل و انزجار از رذايل، به صورت نهادينه تار و پود وجود انسان را فرا گرفته، و پيوسته به كفه معنويت سنگينى مى بخشد، و دانشهاى روز، از وجود گرايش هايى به نام «حس مذهبى» كه پديد آورنده توجه به ماوراى طبيعت است، و «حس نيكى» كه سرچشمه اخلاق مى باشد، گزارش مى دهند. در حقيقت، اين گرايشهاى پاك، نخستين سرمايه انسان است كه با پرورش آنها، به سوى كمال گام برمى دارد و با سركوب آنها، از حركت به قلّه كمال، باز مى ماند.
ب. عقل و خرد
عقل و خرد چراغ فروزانى است كه مسير كمال را روشن مى سازد و با بهره گيرى از روشن گرى عقل، مى توان بخشى از مسير كمال را يافت و پيمود.
ج. پيامبران و آموزگاران الهى
پيامبران و آموزگاران الهى، كه با برنامه هاى جامع براى هدايت بشر به سوى كمال آمده اند، سومين سرمايه اى هستند كه در اختيار بشر قرار دارد، و بخشى از برنامه آنان مربوط به پرورش استعدادهاى نهفته و گرايش هاى ياد شده است. تو گويى آنان بسان مهندسى كه با ابزار و ا دوات خاص خود ذخاير ارضى را استخراج مى كند، توانهاى نهفته در درون انسان را، با دستورات و برنامه هاى آسمانى خود، به بروز و ظهور مى رسانند.
اميرمؤمنان على (عليه السلام)به اين حقيقت تصريح مى كند كه خدا پيامبران را فرستاده است تا از مردم بخواهند به پيمانهايى كه با خدا بسته اند عمل كنند، و نعمت هاى فراموش شده را بياد آورند، و انديشه هاى مستور و پنهان را برانگيزند.(1)
اين پيمانها همان امور فطرى و گرايشهاى درونى است كه در آفرينش هر انسان به صورت نهادينه موجود است. آفرينش انسان همراه با اين فطريات، نوعى پيمان بستن به پيروى از آنهاست.
در ميان امور فطرى و جبلّى و احساسات پاك، مسأله يكتاپرستى از اهميت خاصى برخوردار مى باشد، و در حقيقت برنامه تمام پيامبران در دعوت به توحيد و يكتاپرستى خلاصه مى شود، چنانكه مى فرمايد:
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1 . فَبعثَ فيهم رُسُلَه، وواتَر إليهم أنبيائَه، لِيَسْتأدُوهُمْ ميثاقَ فطرتهِ، ويذكّروهم منسىَّ نعمتهِ، ويحتّجُوا عليهم بالتبليغ، ويُثيروا لهم دفائنَ العقول.(نهج البلاغه: خطبه 1).
پيامبران را در ميان آنان برانگيخت، و آنان را پياپى فرستاد تا به پيمانى كه با خدا بسته اند عمل نمايند، نعمتهاى فراموش شده را بياد آورند، خردهاى پنهان گشته را بكار اندازند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
(وَلَقَدْ بَعَثْنا فِى كُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّه وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوت).(1)
«در ميان هر امتى پيامبرى را برانگيختيم تا خدا را بپرستند و از پرستش طاغوت اجتناب ورزند».
اين آيه و نظاير آن به روشنى گواهى مى دهند كه «توحيد در عبادت» و پرستيدن خدا و نفى پرستش غير او، عصاره دعوت انبيا و يا گل سر سبد برنامه هاى آنان مى باشد. از اين رو كليّه شرايع ابراهيمى بر اين اصل تأكيد كرده و يكتاپرستى را در سرلوحه برنامه خود قرار داده اند.
در طول تاريخ هر چند تحريفهايى در اين اصل رخ داده و چه بسا بشرى مانند حضرت مسيح، معبود مسيحيان قرار گرفته است، ولى بزرگان روشن ضمير و واقع بينِ تمام شرايع آسمانى،توحيد در پرستش را يك اصل مسلّم تلقى مى كنندتا آنجا كه خداوند به پيامبر خاتم دستور مى دهد كه در مقام مناظره، مسيحيان و كليميان را به اين اصل مشترك دعوت كند و بگويد:
(قُلْ يا أَهْلَ الكِتاب تعالَوا إِلى كَلِمَة سَواء بَيْنَنا وَبَيْنَكُمْ أَنْ لا نَعبد إِلاّ إِيّاهُ وَلا نشركَ بِهِ شَيْئاً وَلا يَتَّخِذ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَو فَقُولُوا اشْهدوا بانَّا مُسْلِمُون) .(2)
«بگو بياييد از كلمه «توحيد»كه ميان ما و شما يكسان است پيروى كنيم، و آن اينكه: جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و برخى از ما، برخى ديگر را به خدايى نگيرد. اگر آنان از قبول اين سخن سر، باز زدند بگوييد شاهد باشيد كه ما در برابر حقيقت، سر تسليم فرود آورديم».
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1 . نحل/36.
2 . آل عمران/64.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مراتب توحيد
توحيد براى خود مراتب گوناگونى دارد و «توحيد در پرستش»، كه همه پيامبران براى دعوت به آن آمده اند، يكى از شاخه هاى «اصل توحيد» است. ذيلاً برخى از شاخه هاى توحيد را به صورت فشرده بيان مى كنيم:
الف. توحيد در ذات: خدا يكى است و براى آن مانندى نيست; يگانه است و به ذات او تركيب راه ندارد.
ب. توحيد در خالقيت: آفريدگار هستى يكى است و جز او خالقى وجود ندارد و تأثير و يا آفرينشگرى ديگر عوامل، پرتوى از آفريدگارى اوست.
ج. توحيد در تدبير: كارگردان جهان، خداست و آفريدگارى و كردگارى از آنِ او مى باشد. اوست كه انسان و جهان را آفريد و تدبير و سرپرستى هستى را به عهده گرفت; كارآيى و فعاليت علل و اسباب در پهنه هستى به اذن و فرمان او است.
د. توحيد در عبادت: پرستش از آن خداست، و غير او (هرچه و هر كه هست) بنده ناتوان اوست و همگى بايد پيشانى بر آستان قدس الهى بسايند.
همه بندگانيمو ايزد يكى است *** پرستش جز او را سزاوار نيست
در ميان مراحل گوناگون توحيد، مرحله اخير رشته واقعى سخن ما را تشكيل مى دهد، هر چند بحث در مراحل پيشين نيز از اهميت بالايى برخوردار است.
اينكه گفتيم توحيد در عبادت، محور گفتار ماست نه به اين معناست كه در كلّيّت اين اصل و يا اساس آن شك و ترديدى وجود دارد تا به زدودن آن بپردازيم. زيرا همان طور كه يادآور شديم كليت اين اصل خدشه بردار نبوده و پيروان تمامى شرايع آسمانى در «اساس آن» اتفاق نظر دارند و شعار همگان شعار قرآنى است كه دستور مى دهد كه همگان بگويند: (إِيّاكَ نَعْبُدُ ) : «فقط تو را مى پرستيم».
اصولاً نام كسى را نمى توان مسلمان نهاد مگر اين كه اين اصل را بپذيرد، و انكار اين اصل با انكار اسلام يكسان است.
صرف نظر از اتفاق مسلمين بر توحيد در «عبادت» و اينكه اين اصل، نقطه مشترك در ميان همگان است، جواز و مشروعيّت موضوعاتى مانند «شفاعت خواهى» از پيامبر يا «بزرگداشت روز تولد او» و مانند آنها،موردبحث و گفتگو واقع شده وبرخى تصور كرده اند شفاعت خواهى از پيامبر يا اجتماع در روز ولادت او، نوعى عبادت و پرستش وى مى باشد.
از اين جهت بحث ما بايد بر تشخيص موارد، انجام گيرد تا روشن شود واقعيت اين نوع درخواستها و بزرگداشتها چيست؟«عبادت» پيامبر است(پس شرك و نارواست) يا صرفاً تكريم و احترام اوست(پس جايز بلكه مستحب مى باشد).
حل ّمسئله در گرو اين است كه عبادت به صورت منطقى وعلمى تعريف شود تا در سايه آن، موارد مشكوك و مشتبه را باز شناخته، و «تكريم» را از «پرستش» جدا سازيم .زيرا چنانچه عبادت به صورت دقيق، تعريف نشود نمى توان درباره اين نوع موارد داورى كرد.
تعريف منطقى عبادت
تعريف منطقى هر چيز ،بايد در عين «ايجاز» و اختصار، «جامع» و «مانع» باشد. يعنى در عين فراگيرى همه افراد و مصاديق شىء تعريف شده، مانع از ورود مصاديق بيگانه در آن شود. در نتيجه ضابطه اى به دست آيد كه بتوان در پرتو آن،موارد «واقعى» عبادت را از موارد غير آن تميز داد و از خلط و اشتباه آنها با هم جلوگيرى كرد. طبعاً اگر ما به چنين تعريفى دست يابيم، بسيارى از مشكلات برطرف شده و اختلاف در داورى از ميان مى رود.
در تعريف مفهوم «عبادت و پرستش»، از سه راه مى توان بهره گرفت:
الف. مراجعه به فرهنگها.
ب. بررسى مواردى كه لفظ عبادت در آن به كار مى رود.
ج. تحليل ويژگى هاى عبادت هاى قطعى، مانند پرستش موحدان يا بت پرستان.
يادآور مى شويم دو راه نخست ما را به نتيجه مطلوب كه همان اعطاى يك ضابطه دقيق و مشخص در شناخت مصاديق «عبادت» است نمى رساند،و تنها راه سوم است كه پيمودن آن افق را روشن مى سازد. اينك درباره هر يك سخن مى گوييم:
الف. مراجعه به فرهنگها و كتابهاى لغت
يكى از راه هاى تفسير عبادت، مراجعه به معجم ها و فرهنگ ها است.
ابن منظور در «لسان العرب» مى گويد: عبوديت به معنى خضوع و تذلل است.
راغب در «مفردات» آن را اظهار تذلّل معنى نموده واضافه مى كند كه لفظ «عبادت» از لفظ «عبوديت» بليغ تر است، زيرا عبادت به نهايت تذلل مى گويند.
فيروز آبادى در «قاموس» آن را به طاعت، و ابن فارس نيز در «مقاييس» به نرمش و ذلت معنى مى كنند.(1)
اين نوع تعريفها نمى تواند ترسيمگر معنى دقيق عبادت باشد، زيرا اظهار ذلت حتى به صورت بى نهايت عبادت نيست; عبادتى كه اگر انسان آن را در باره غير خدا انجام دهد مشرك مى شود. اظهار كوچكى و فروتنى در برابر پدر و مادر امرى پسنديده و مورد دستور شرع انور بوده ولى پرستش آنان نيست، چنان كه مى فرمايد:
(وَاخْفِضْ لَهُما جناحَ الذُلِّ مِنَ الرَّحْمَة).(2)
«بالهاى فروتنى را در برابرشان (پدر و مادر) از محبت و لطف فرود آر».
نيز به گفته قرآن كريم:خداوند به فرشتگان فرمان داد كه آدم(عليه السلام)را سجده كنند(3) و حتى يعقوب پيامبر (عليه السلام)با فرزندانش در برابر يوسف(عليه السلام)به سجده افتادند.(4)
هرگاه مفهوم عبادت در صِرفِ اظهار تذلل و كوچكى خلاصه شود،بايد گفت فرشتگان و يعقوب و فرزندانش، آدم و يوسف را پرستش كردند و در نتيجه (نعوذ باللّه) غير خدا را پرستيده و در جرگه مشركان قرار گرفتند، و خدا هم به پرستش غير خود فرمان داده!!!
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1 . به كتابهاى لسان العرب، مفردات راغب، قاموس اللغة، مقاييس ماده «عبد» مراجعه بفرماييد.
2 . اسراء/24.
3 . (وَإِذ قُلنا للملائكة اسجدوا لآدم) (بقره/36).
4 . (ورفع أيويه على العرش وخروا له سجداً) (يوسف/100).
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بايد گفت فرشتگان و يعقوب و فرزندانش، آدم و يوسف را پرستش كردند و در نتيجه (نعوذ باللّه) غير خدا را پرستيده و در جرگه مشركان قرار گرفتند، و خدا هم به پرستش غير خود فرمان داده!!!
بديهى است اين سخن را هيچ موحدى به زبان نمى آورد. بنابراين بايد گفت تفسير عبادت به «تذلل و اظهار فروتنى» تفسيرى غير دقيق و به اصطلاح «تفسير به اعم» است.
ممكن است تصور شود كه آدم، نقش قبله را داشته و سجده براى خدا بوده است، ولى اين انديشه كاملاً بر خلاف آيه هاى قرآنى است زيرا در اين صورت، وجهى براى اعتراض ابليس و سرپيچى او وجود نداشت، آنجا كه مى گويد:
(ءَأَسْجد لِمَنْ خَلقت طِيناً) .(1)
«آيا بر كسى كه او را از گل آفريده اى سجده كنم؟».
آنچه گفتيم به معنى بى ارزش بودن كار فرهنگ نويسان نيست، زيرا هدف آنان نوعاً تفسير اجمالى كلمه است، نه تعريف و تحديد واقعى آن به صورت ضابطه اى منطقى و علمى.
اكنون به تحليل راه دوم مى پردازيم:
ب. بررسى مواردى كه لفظ عبادت به كار مى رود
بررسى مواردى نيز كه لفظ عبادت در آنها به كار رفته است، مقصود ما را تأمين نمى كند، يعنى نمى توان از بررسى آن موارد، ضابطه دقيق را به دست آورد. زيرا واژه عبادت، به علت صناعت ادبى «مجاز» و«استعاره»، در مواردى استعمال شده كه قطعاً مصداق عبادت (كه مايه شرك باشد) نيست، مثلاً به انسان پرخور و جاه طلب، شكم پرست و مقام پرست مى گويند. فردوسى مى گويد:
پرستنده آز و جويـاى كيـن *** ز گيتى ز كس نشنود آفرين
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1 . اسراء/61.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ولى همگى مى دانيم زياده روى اين گونه افراد در خوردن و كسب مقام و مال، مايه شرك به معناى اصطلاحى نيست، ولى چون اين گونه انسانها زمام زندگى را به دست چنين غرايزى سپرده اند، در نظر مردم پرستنده شكم يا مقام به شمار مى روند. حتى قرآن نيزبه صورت مجاز اين واژه را در مشابه اين موارد به كار مى برد، آنجا كه مى فرمايد:
(أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِى آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطان انَّهُ لَكُمْ عَدُوٌ مُبين).(1)
«اى فرزندان آدم آيا با شما پيمان نبستيم كه شيطان را نپرستيد; او دشمن آشكار شما است؟!».
انسانهاى فرو رفته در شهوت و غضب مطيع شيطان اند، ولى به كار بردن لفظ پرستش در حق آنان نوعى استعاره و مجاز است تا از اين طريق علاقه مفرط آنان به مقاصد مادى، گوشزد شود، ولى هيچ گاه يك انسان دورغگو يا شهوت ران، عابد و پرستشگر شيطان(به اين معنى كه او را در جرگه مشركان قرار دهد) قلمداد نمى شود.
بنابراين، پيمودن اين دو راه هر چند خالى از فايده نيست، ما را به نقطه مقصود كه «تحديد منطقى» عبادت است رهنمون نمى شود، بلكه بايد راه سوم را بپيماييم كه هم اكنون به توضيح آن مى پردازيم:
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1 . يس/60.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ج. بررسى ويژگى هاى عبادت هاى قطعى
در كالبد شكافى عبادت موحدان يا بت پرستان، كه همگى عمل آنها را «عبادت» مى ناميم، به دو ويژگى بر مى خوريم كه يكى ظاهرى و برونى است و ديگرى باطنى و درونى، و اين دو ويژگى بسان دو عنصر «اكسيژن» و «هيدروژن» كه تشكيل دهنده واقعيت آب اند، ملاك تحقق پرستش و معيار شناسايى افراد حقيقى آن واژه به شمار مى روند.
ويژگى نخست كه آن را در تمام مصاديق عبادت به روشنى لمس مى كنيم، همان «خضوع و فروتنى» يا «تذلّل و خاكسارى» است كه وسيله زبان يا ديگر اعضا ابراز مى شود. در اين ويژگى، البته «عبادت» يا «تكريم» و «پرستش» با «بزرگداشت» يكسانند. از اين رو بايد به دنبال ويژگى دوم رفت كه مى تواند نقش مميّز و جداسازى «مصاديق واقعى» عبادت را از «مصداق نما» و «شبه عبادت»ها بر عهده بگيرد و شناسايى آن، ما را به مقصد رهبرى مى كند.
ويژگى دوم همان انگيزه درونى است كه پرستشگر را به خضوع و خاكسارى وادار مى سازد و به ديگر تعبير: انسانهاى متكبر و خودخواه، لحظاتى انانيّت و كبر خود را كنار نهاده و بر آستان معبود سر مى گذارند و با زبان يا اعضاى ديگر به اظهار تذلل و كوچكى مى پردازند.
آگاهى دقيق از واقعيت انگيزه و راه شناسايى آن، در گرو تحليل انگيزه موحّدان و مشركان است. اگر انگيزه هر دو گروه در قالب خاصى ريخته شود، در جداسازى «عبادت» از «عبادت نما» موفق خواهيم بود.
انگيزه موحدان و پيروان آيين توحيد، به مراتب اخلاص و شناخت آنان از معبود خويش بستگى دارد. و انگيزه درونى آنان را مى توان به دو صورت خصوصى و عمومى تقسيم كرد: