جمع بندى مباحث گذشته

1. مشركان عصر رسالت و پيش از آن، معتقد به معبودها و خدايان كوچكى بودند كه بخشى از افعال الهى به آنان تفويض شده بود و آنها، در عين مخلوق بودن، كارهاى مهمى بر عهده داشتند; در حقيقت،«ربوبيت» الهى را تصرف كرده و مالك افعال او شده بودند.و به خاطر همين انگيزه در برابر آنها خضوع مى كردند.

ربوبيت بتها و سيطره آنها بر جهان، معيار و حد معيّنى نداشت. گاه جز خلقت جهان وانسان،تدبير همه امور را از آنِ آلهه مى دانستند، چنانكه بت پرستان عصر ابراهيم(عليه السلام)تا اين حد پيش رفته بودند. چون گاه معتقد بودند كه قسمتى از كارهاى خدا به بتها تفويض شده است، مانند فرستادن باران، شفاى بيماران، مغفرت و آمرزش گناهان، و شفاعت در درگاه خدا; و مشركان عصر رسالت داراى چنين عقايدى بودند.

«ابن هشام» مى نويسد: نخستين كسى كه بت پرستى را وارد مكه وحومه آن كرد «عمرو بن لُحَىّ» بود. او هنگام بازگشت از سفر شام، در منطقه اى به نام «بلقاء» مردمى را ديد كه به پرستش بتها مشغولند و زمانى كه رمز پرستش بت ها را از آنان پرسيد، در پاسخ گفتند: اينان بتهايى هستند كه آنها را مى پرستيم. از آنها باران مى خواهيم بر ما باران مى فرستند، و از آنها پيروزى مى طلبيم ما را پيروز مى كنند.

عمرو بن لُحىّ به آنان گفت: آيا بتى به من مى دهيد، به سرزمين عرب ببرم تا آن را بپرستند؟

بدين ترتيب« عمرو» مرام آنان را پذيرفت و با خود بت بزرگى، به نام «هُبل» به مكه آورد و آن را در بالاى خانه كعبه قرار داد و مردم را به پرستش آن دعوت كرد.(1)

2. گاهى تصور مى شود در نظر مشركان، الهه آنان، شأنى جز شفاعت مقبول در درگاه الهى نداشته اند،ولى اين انديشه، با آيات پيشين كاملاً مخالف است. زيرا آيات ياد شده حاكى از اين است كه مشركان، عزّت و ذلّت، پيروزى و شكست،و شفاعت ومغفرت را در دست بتها مى دانستند و گمان مى كردند كه خدايان ساختگى آنان، دژ «ربوبيت» را تسخير كرده و بخشى از افعال خدا را بر عهده گرفته اند.

اعتقاد به اينكه شفاعت بتان در محضر الهى پذيرفته و مقبول است، هر چند اعتقادى خطاست، ولى امتيازى نيست كه آنها را همتاى خدا قرار دهد، تا آنجا كه مشركان در روز رستاخيز از كردار خود اظهار پشيمانى كنند و بگويند (إِذْ نسويكُمْ بِرَبِّ العالَمين) : «ما شما را با خداوند جهانيان يكسان مى شمرديم».

3. انگيزه مشركان در پرستش بتها، از اعتقاد قلبى آنان به مقاماتى ناشى مى شد كه براى بتها در اداره جهان قائل بودند. و با چنين عقيده اى ، در برابر بتها خضوع مى كردند و به اصطلاح آنهارا «آلهه» و ارباب و مقام شفاعت و هدايت و... مى دانستند.

4. با توجه به مطالب ياد شده مى توان به مفهوم دقيق و جامع عبادت دست يافت و در تعريف آن چنين گفت: عبادت،خضوع و تذلّلى است جوشيده از عقيده خاص درباره معبود; خواه اين معبود خدا باشد يا مخلوق او كه( به عقيده شخص پرستشگر) كارهاى الهى به او واگذار شده است .

وبه تعبير ديگر: عبادت، خضوع دربرابر موجودى است كه وى را «اله» و «ربّ» مى انگاريم، خواه الوهيت و ربوبيت او صحيح باشد يا باطل.

حضرت امام خمينى (قدس سره) عبادت را چنين تعريف مى كنند:
عبادت در عربى، و پرستش در فارسى، عبارت است از آن كه كسى را به عنوان خدا،ستايش كنند، خواه به عنوان خداى بزرگ، خواه به عنوان خداى كوچك.(2)

5. هر نوع خضوع و اظهار فروتنى و تذلل، مادام كه از چنين انگيزه اى سرچشمه نگيرد، «عبادت» نيست ـ هرچند از نظر تذلّل به بالاترين درجه برسد. بنابر اين خضوع عاشق دلداده در برابر معشوق، احترام فرزندان صالح به والدين، و كرنش انسانهاى مؤمن نسبت به انبيا و اوليا،عبادت و پرستش نيست، بلكه هر يك براى خود نام خاصى دارد كه مى توان همه را تحت عنوان «تكريم وتعظيم» قرار داد.

زائران بيت اللّه الحرام دست بر حجر الأسود مى مالند، پرده كعبه را مى بوسند و بر ديوار كعبه صورت نهاده و اشك مى ريزند، و كسى هم آنان را عابدان سنگ و گِل تلقى نمى كند، زيرا به الوهيت و ربوبيت اين اشيا معتقد نيستند.

بحث ما درباره مفهوم عبادت و تحديد منطقى آن به پايان رسيد. اكنون فرصت آن رسيده است كه درباره پديده «بدعت» و حد و مرز منطقى آن سخن بگوييم. چه، اين دو بحث، از جمله بحثهاى كليدى است كه مى تواند رهگشاى ما در مباحث آينده باشد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1 . سيره نبوى ابن هشام:1/76ـ 77.

2 . كشف اسرار:29،براى آگاهى از تعريف هاى منطقى عبادت به كتاب «منهج الرشاد» ، شيخ جعفر كاشف الغطاء، و« آلا الرحمن» ، علامه بلاغى:1/57 و« البيان» ، آية اللّه خويى:503 مراجعه بفرماييد.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------