انگيزه «عامّ» مردم از عبادت حق
انگيزه فراگير همان است كه اكثريت موحّدان را به پرستش خداى يگانه وادار مى سازد و ناشى از احساس وجود دو خصوصيت در معبود است:
الف. احساس اينكه خدا آفريدگار جهان وا نسان بوده و سرچشمه هستى به شمار مى رود.
ب. احساس اينكه او، علاوه بر آفريدگار جهان، «ربّ» و «مدبّر» و «كارگردان» عالم هستى است، و چنين نيست كه خدا جهان را آفريده و تدبير آن را به ديگرى واگذار كرده باشد. بلكه او تدبير هستى را نيز بر عهده دارد و سرنوشت جهان و انسان و شخص عبادت گر، در دنيا وآخرت، در دست اوست. هر نوع نيازى كه به او روى آورد، جز به وسيله او برطرف نمى شود و او حلاّل و فريادرس تمام گرفتارهاست.
قرآن مجيد نيز بر اين مطلب گواهى مى دهد. زيرا در مواردى كه بر خالقيت خداوند تأكيد مى كند به دنبال آن مدبّر بودن او را مطرح مى كند، سپس دستور عبادت مى دهد. از تسلسل اين سه مطلب مى توان نتيجه گرفت كه پرستش خدا، معلول وجود دو احساس در انسان است: احساس آفريدگارى خدا و ربوبيّت او. چنان كه مى فرمايد:
(إِنَّ ربّكُمُ اللّه الَّذِى خَلَقَ السَّماوات وَالأَرض فى سِتَّة ايّام ثُمَّ اسْتَوى عَلى العَرْش يُدبِّر الأَمْر ما مِنْ شَفيع إِلاّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللّه رَبّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلا تَذَكَّرُون).(2)
«پروردگار شما خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (دوره) آفريد، سپس بر سرير قدرت قرار گرفت و به تدبير كار(جهان) پرداخت. هيچ شفاعت گرى، جز به اذن او، كارآ و كارساز نيست. اين است خداوند و پروردگار شما، پس تنها او را پرستش كنيد، آيا متذكر نمى شويد».
در اين آيه چهار موضوع پشت سر هم آمده است:
الف. (انَّ ربّكم اللّه الّذى خَلَقَ السَّمواتِ والأرْض) «او است خالق زمين و آسمان».
ب. (يُدَبِّر الأَمر ) «او است مدبر و كارگردان جهان».
ج. (ما مِنْ شفِيع إِلاّ مِنْ بعدِ إذنِه)«هيچ مؤثرى در جهان بدون اذن او تأثير گذار نيست».
د. (ذلِكُمُ اللّهُ رَبّكم فاعْبُدُوه) «اكنون كه خدا آفريدگار و مدبر شما بوده و تأثير هر موجودى به اذن اوست، پس آن غنىّ مطلق را پرستش كنيد نه موجود ديگر را كه سرتا پا فقر و نياز است.(3)
انسانهاى موحد كه در مكتب پيامبران پرورش يافته اند،به شناخت هاى گام به گام خود سرعت بخشيده و خدا را به عنوان خالق مدبِّر، كه تأثير هر موجودى به اذن اوست، مى شناسند و به خاطر آن سر بر آستان او فرود آورده و با راز و نياز با او در صدد رفع نياز از خود برمى آيند، و از طريق امتثال فرمان هاى او، رضاى او را به دست مى آورند، و به غير او كه هيچ گونه نقشى در زندگى انسان ندارد سر فرود نمى آورند، و هر موجودى جز خدا، پيوسته مى گويد:
(لا أَمْلِكُ لنفسى ضَرّاً ولا نَفْعاً إِلاّ ما شاءَ اللّه) .(4)
«براى خود مالك هيچ زيان و سودى نيستم مگر آنچه كه خدا بخواهد».
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1 . وسائل الشيعة: 1/55، باب 9، از ابواب مقدمات عبادات، حديث 1.
2 . يونس/3.
3 . ممكن است سؤال شود چرا در اين آيه، مؤثرهاى ديگر «شفيع» ناميده شده اند.
پاسخ آن روشن است :«شفيع» از «شَفْع» به معنى جفت در مقابل فرد است و چون علل طبيعى و يا هر مؤثرى در جهان هستى بدون ضميمه اذن الهى تأثير گذار نمى باشد از اين نظر «شفيع» ناميده شده است . تو گويى بايد فعاليت و اثر گذارى هر مؤثرى، با مشيت الهى جفت و همراه گردد، تا مؤثر واقع شود، مثلاً اگر خورشيدْ فروزنده است و نور و ماهْ تابنده و آبْ سيراب كننده و همگى به حيات گياهان و جانداران جلوه مى بخشند، همگى از مظاهر مشيت خداى بزرگ بوده و تمام تأثيرها به فرمان او صورت مى گيرد. از اين جهت او شايستگى عبادت را دارد نه ديگر مؤثران تعلّقى جهان آفرينش.
4 . يونس/49.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------