رد کلام طلحه در مقابل احتجاج امیرالمؤمنین (ع) به حدیث غدیرخم در دوران حکومت عثمان
آیا شهادت دادن أميرالمؤمنين (ع) به انتخابشان توسط پيامبر (ص) به عنوان خلیفه مسلمین به اندازه شهادت دادن امثال سالم، ابوعبیده جراح و معاذ بن جبل در تأیید حدیث جعلی «عدم جمع نبوّت و خلافت در یک خاندان» ارزش ندارد؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در اثبات حق خود احتجاجاتی داشتند و فضایل خود را در آن احتجاج ها بیان میکردند. در میان این احتجاجات، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مخاطبین را به خدا سوگند می دادند که آیا در میان شما جز من کسى هست که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) درباره او فرموده باشد (من کنت مولاه فعلى مولاه). یکی از این احتجاجات در دوران حکومت عثمان بود که عدهای در مسجد النبی جمع شده بودند و افتخارات خود را بیان میکردند. از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خواستند ایشان هم فضایل خود را بگوید که حضرت ابتدا فضایل اهل بیت را بیان کردند و اقرار گرفتند که فضایل مهاجرین و انصار، تابع فضایل پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و اهل بیت (علیهمالسلام) است، سپس فضایل خود را بیان کرده و در ضمن این فضایل به حدیث غدیر استناد کردند.(1)
أميرالمؤمنين (عليهالسلام) در این احتجاج فضایل خود را یک به یک برشمرد و در هر مرحله، عده ای از صحابه تصدیق می کردند. در پایان اميرالمؤمنين (عليهالسلام) فرمود: خدایا بر این مردم شاهد باش! در این هنگام حدود بيست نفر از بزرگان دو قبيله گفتند: بله همين طور است و باقى جماعت ساكت ماندند. أميرالمؤمنين (عليهالسلام) به ساكتین فرمود: چرا ساكت هستید؟ گفتند: گروهى كه نزد ما شهادت دادند، از افراد موثّق در گفتار و فضل و سابقهاند. أميرالمؤمنين (عليهالسلام) فرمود: خدايا بر آنان گواه باش!
در گزارش طبرسی آمده است: «در این زمان طلحه سياستمدار قريش، معترضانه گفت: با ادعاى خلافت أبوبكر و تصديق يارانش چه كنيم؛ در آن روز كه شما را با آن شدّت در حالى كه بر گردنتان ريسمانى انداخته و همگى أصحاب، به شما گفتند: بيعت كن و شما در آن مقام حجّت خود را بر ايشان تمام کرديد و أبوبكر مدعى شد كه از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) شنيده است كه فرموده: «خداوند منع مىكند از اينكه نبوّت و خلافت را در ما اهل بيت جمع کند» و آن را عمر و أبوعبيده و سالم و معاذ تصديق كردند! سپس افزود: تمام آنچه شما فرموده و بدان احتجاج کرديد از سابقه و فضل، همه و همه حق است و ما بدان اعتراف مىكنيم ولى اینگونه كه اين چهار نفر نيز روايت گذشته را تصديق کردند، خلافت در خانواده رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) قرار نخواهد گرفت.»(2)
أميرالمؤمنين (عليهالسلام) پس از شنيدن اين كلام طلحه، پرده از رازى برداشت و به بيان گفتار نامفهومى از عمر به هنگام مرگ پرداخت و خطاب به طلحه فرمود: «به خدا سوگند! هيچ صحيفهاى به هنگام ملاقات خداوند در روز قيامت نزد من محبوبتر از صحيفهاى نيست كه در آن چهار نفر از مخالفين پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) در كعبه هم قسم شده و پيمان بستند كه پس از مرگ پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) عليه من با هم متحد شوند تا مانع رسيدن خلافت به من شوند.
سپس خطاب به طلحه فرمودند: «دليل بر بطلان شهادت آنان و آنچه تو گفتى، به خدا سوگند همان فرمايش پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) در روز غدير خم است كه فرمود: «هر كه من از خودش به او برترم، على نيز از نفس او به خودش برتر است» پس چگونه مىشود كسانى كه من از ايشان برترم، بر من أمير و حاكم باشند؟ و نيز اين فرمايش پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) كه «جايگاه تو نزد من همچون منزلت هارون است نزد موسى جز نبوّت» و چنانچه استثنايى غير از نبوّت بود، فرموده بود و نيز اين فرمايش: «من در ميان شما دو چيز به وديعه مىگذارم، كتاب خدا و عترت خودم كه اهل بيت منند، پس اگر شما دست تمسّك به آن دو زنيد، دچار ضلالت و گمراهى نگرديد و ايشان را تعليم مدهيد و هيچ كس را بر آنان مقدّم مداريد و از ايشان جا نمانيد و تخلف مورزيد، زيرا ايشان از شما داناترند» و شايسته است كه خليفه داناترين ايشان به قرآن و سنّت باشد. ... و از جمله حجّت هاى بر ايشان و بر تو به طور خاصّ و بر اينكه با تو است يعنى زبير و بر امّت و بر سعد ابن ابىوقاص و ابن عوف و بر خليفه شما يعنى عثمان اين است كه اى گروه شورا! ما و شما همه زندهايم و مىبينيد كه عمر مرا در جمع شورا قرار داد و اين خلاف و رد حديث «عدم جمع نبوّت و خلافت در اهل بيت» است و اگر شورا براى تعيين خليفه بود، پس براى چه مرا ميان شما داخل کرد؟ بلكه بايد مرا بنا بر حدیث (جعلی خود) اخراج مىكرد.»(3)
از سخنان طلحه مشخص است که حدیث جعلی بیان شده در دوران خلیفه اول را پذیرفته است و به استناد به همان حدیث درصدد است حق أميرالمؤمنين (عليهالسلام) برای خلافت را به رسمیت نشناسد. او گرچه منکر فضایل أميرالمؤمنين (عليهالسلام) نیست، ولی این فضایل را کافی به استحقاق حضرت برای خلافت نمیداند، بلکه معتقد است ایشان حق خلافت ندارد.
باید از طلحه پرسید آیا شهادت دادن أميرالمؤمنين (عليهالسلام) به انتخاب او توسط پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) به عنوان خلیفه مسلمین به اندازه شهادت دادن امثال سالم، ابوعبیده جراح و معاذ بن جبل ارزش ندارد؟ به راستی چرا حدیث «جمع نشدن نبوت و خلافت» این همه مورد توجه عدهای قرار گرفته و آینده مسلمین را به آن گره زدند، در حالی که فقط با چهار شاهد طرفدار حکومت اثبات شد و دیگران از پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) آن را نشنیدند، ولی صدها حدیث در فضایل أميرالمؤمنين (عليهالسلام) را که برخی از آن فضایل، نصب به خلافت و جانشینی را میرساند، با نقل متواتر در حاشیه قرار میگیرد؟
چرا طلحه زمانی که اميرالمؤمنين (عليهالسلام) توسط خلیفه دوم، در شورای شش نفره قرار گرفت، به عمر اعتراض نکرد و این حدیث را که خود خلیفه از شاهدان آن بود، به یاد خلیفه نیاورد؟! چرا طلحه بعد از قتل عثمان توسط صحابه، به عنوان اولین نفر با اميرالمؤمنين (عليهالسلام) بیعت کرد؟ آیا این حدیث را فراموش کرده بود؟! چرا طلحه در طول جنگ جمل، برای اعتراض به انتخاب اميرالمؤمنين (عليهالسلام) به خلافت، به این روایت جعلی هیچ اشارهای نکرد تا بهتر بتواند مردم را برای جنگ علیه خلیفه برحق مسلمین آماده کند؟!
پینوشت:
1. «احتجاج امیرالمؤمنین (ع) به حدیث غدیرخم در دوران حکومت عثمان»
2. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، نشر مرتضى، مشهد، 1403 ق، ج1، ص150.
3. همان، ص151.
افزودن نظر جدید