نقد تطابق آیه‌ی القاء روح با رهبران بهائی

  • 1395/03/25 - 23:37
یکی از شبهات قرآنی که بهائیان مطرح می‌کنند، کلمه‌ی «یلقی الروح» در آیه‌ی 15 سوره غافر است. ایشان مدعی‌اند که این آیه دلالت بر آمدن پیامبر جدید دارد. اشکال: 1. فعل مضارع در این آیه، بر زمان آینده دلالت نمی‌کند. 2. شأن نزول آیه با مدعای بهائیان یکی نیست. 3. با توجه به آیات دیگر، اسلام، خاتم ادیان است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از راه‌کارهای تبلیغاتی فرقه‌ی بهائیت، تحریف معنوی و تفسیر به رأی برخی از آیات قرآن کریم به نفع خودشان است، تا بتوانند حقانیت مدعیان پیامبری در بهائیت را برای مسلمانان کم‌اطلاع به دین و قرآن، ثابت کنند. از جمله آیاتی که مبلّغان این فرقه بدان استناد می‌کنند، آیه‌ای از سوره‌ی مبارکه غافر است که خداوند می‌فرماید: «رَفيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلي‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ [غافر/15]؛ او درجات (بندگان صالح) را بالا می‌برد، او صاحب عرش است، روح (مقدّس) را به فرمانش بر هرکس از بندگانش که بخواهد القاء می‌کند تا (مردم را) از روز ملاقات (روز رستاخیز) بیم دهد».
مبلّغ مشهور بهائی، گلپایگانی، در ذیل این آیه می‌گوید: «از جمله‌ی «یلقی الروح» که صیغه‌ی مضارع است، استفاده می‌شود که رسالت و نبوت با آمدن رسول اکرم (صلّی‌ الله علیه و آله) ختم نشده است و در زمان‌های بعد، خدای متعال فرشته‌ی وحی را به شخص دیگری نازل خواهد ساخت».[1] در مقام پاسخ به این شبهه باید دانست که چند اشکال به برداشت گلپایگانی از این آیه وجود دارد.
اشکال اول: آن‌گونه که گلپایگانی ادعا نموده، معنا و وقوع فعل مضارع، منحصر در زمان آینده نیست؛ بلکه فعل مضارع بر زمان حال نیز دلالت دارد و این قرائن موجود در کلام، شأن نزول و تفسیرهای موجودند که می‌توانند مشخص کنند این فعل، بر زمان حال یا آینده دلالت دارد. پس این آیه هیچ صراحتی در مراد ایشان ندارد و نمی‌تواند به عنوان دلیلی برای بهائیان قرار گیرد.
اشکال دوم: در زمان بعثت پیامبر گرامی اسلام، مخالفین و اهل کتاب، نظیر یهود و... در زمینه‌ی رسالت پیامبر اکرم (صلّی‌ الله علیه و آله)، ایرادهای فراوان می‌گرفتند. گاهی می‌گفتند پیامبر باید از طایفه‌ی بنی‌اسرائیل باشد، گاهی اشکال می‌کردند که چرا قرآن مانند انجیل و تورات به یک‌باره نازل نمی‌شود. خداوند در این آیه به ایشان جواب می‌دهد که امر رسالت، به دست خداست و خداوند فرشته‌ی وحی را به هرکس که اراده کند، نازل می‌کند و کسی نمی‌تواند برای خدا، تکلیف مشخص کند. بنابراین، شأن نزول آیه با مدعای گلپایگانی هیچ سنخیتی ندارد.
اشکال سوم: وقتى می‌خواهیم حکمى را از قرآن استنباط کنیم، باید به همه‌ی آیاتى که در آن زمینه نازل شده، توجه نمائیم و آن‌ها را به یکدیگر ارجاع دهیم؛ تنها در این صورت است که مشخص می‌شود، آیات با یکدیگر اختلافى ندارند».[2] در این موضوع نیز بر خلاف ادعای گلپایگانی، آیات صریحی وجود دارد که پیامبر گرامی اسلام را خاتم انبیاء معرفی می‌کند: «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا [احزاب/40]؛ محمّد (صلّی ‌الله علیه و آله)، پدر هيچ‌يک از مردان شما نبود، ولی رسول خدا و خاتم و آخرين پيامبران است و خداوند به هر چيز آگاه است» و بیان می‌دارد هرکس دینی غیر از اسلام اختیار کند، در پیشگاه خداوند از او قبول نخواهد شد: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ [آل‌عمران/85]؛ و هركس جز اسلام، آئينی برای خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت، از زيان‌كاران است».
بنابراین با توجه به ظاهر آیه‌ی 15 سوره‌ی غافر، شأن نزول آن و در نظر گرفتن آیات مشابهه دیگر که در این زمینه نازل شده‌اند، هیچ‌کدام، آمدن پیامبری جدیدی را مژده نمی‌دهند.

پی‌نوشت:

[1]. ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، نسخه‌ی الکترونیکی، ص 136.
[2]. ر.ک: سیدمحمد حسین طباطبایى، قرآن در اسلام‏، تهران: ‏دارالکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1353ش، ص 85 – 100.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.