دیدگاه شیعه و اهل سنت در مورد اصل امامت در اسلام

  • 1394/12/03 - 10:47
موضوع امامت در دین اسلام از مسائلی است که می‌توان گفت: هیچ مسئله‌ای در این دین به آن اندازه مورد بحث و بررسی و نقد قرار نگرفته است و شاید کتاب‌هایی که در این موضوع تالیف و تدوین شده است، اگر کاملاً شمارش شود بیش از کتاب‌ها و مقالاتی باشد که در سایر موضوعات اعتقادی و مسائل متنوعه اسلامی در دسترس عموم مسلمانان قرار گرفته است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بدون شک موضوع امامت در دین اسلام از مسائلی است که می‌توان گفت: هیچ مسئله‌ای در این دین پاک به آن اندازه مورد بحث و بررسی و نقد و جدل قرار نگرفته است و شاید کتاب‌هایی که در این موضوع تالیف و تدوین شده است، اگر کاملاً شمارش شود بیش از کتاب‌ها و مقالاتی باشد که در سایر موضوعات اعتقادی و مسائل متنوعه اسلامی در دسترس عموم مسلمانان قرار گرفته است.
چنان‌چه شهرستانی این عالم بزرگ اهل سنت در کتاب «ملل و نحل» خود می‌نویسد: «واعظم خلاف بین الامّه خلاف الامامه، اذ ما سلّ  سیف فی الاسلامی علی قاعده دینیّه مثل سلّ علی الامام فی کل زمان...[۱] بزرگ‌ترین اختلاف در میان ملت مسلمان، اختلاف در موضوع امامت است، زیرا هیچ‌یک از قواعد دینیه چون موضوع امامت در اسلام مورد بررسی، و کشمکش‌های علمی و بحث و انتقاد قرار نگرفته است».
او در این کتاب از امامیه چنین نقل می‌کند که: «ما کان فی الدین و الاسلام امر اهمّ من تعیین الامام...[۲] در دین اسلام امری مهم‌تر از تعیین امام نمی‌باشد».
لذا شیعه امامیه معتقدند که امامت منصبی است الهی و آسمانی و انتصابی، همانند نبوّت. به این معنا که هر علتی که موجب ارسال پیامبر گردیده و عمل بدان حاکم است، همان علت و سبب، در نصب امام و اوصیای انبیاء (علیهم السلام) بدون هیچ تفاوتی موجود است و چون خداوند از باب قاعده لطف بر بندگان لازم آمده پیامبرانی برای هدایت مردمان بفرستد، و از طرف دیگر از باب عنایت ازلی خودش لازم بوده که برای دوام و بقاء مکتب نبوت، خلفاء و جانشینانی برگزیند تا اساس دین و ریشه احکام آسمانی که به همت عالی پیامبرانش پایه‌گذاری شده محو و نابود نشود، به همین سبب امامت از اصول دین شمرده شده، همان‌طور که نبوت اصل و پایه و اساس دین است.
اما اهل سنت معتقدند و می‌گویند که: امامت از فروع دین است، یعنی بقاء و دوام دین ارتباطی به وجود امام ندارد، بلکه نظام امت وابسته به وجود امام و خلیفه است، و به این دلیل است که در سخنان خود گفته‌اند: تحصیل مقاصد شارع اسلام، و اجراء حدود، و تجهیز سپاه به عهده خلیفه است، و اگر این مقصود، از راه دیگری به‌دست آید نیازی به وجود خلیفه نیز نمی‌باشد.
مثلاً شارح مقاصد در کتاب خود می‌گوید: «لانزاع فی انّ مباحث الامامه بعلم الفروع الیق حیث انّ مقصود الشارع قصد تحصیل امور کلیه... ولاخفاء فی انّ ذلک من الاحکام العلمیه دون الاعتقادیه.[۳] نزاعی نیست در این‌که مباحث امامت به علم فروع، و احکام علمیه سزاوارتر است، زیرا مقصود شارع اسلام به‌دست آمدن اموری است کلی از قبیل اجرای حدود، حفظ مرزهای اسلامی و آماده نمودن سپاهیان جهت دفاع در برابر دشمنان، و خفائی نیست در این‌که این قبیل امور از احکام عملیه فرعیه است نه اعتقادیه.» البته این نظریه بر صاحب تعقل و تفکر صحیح نیست و وهن کلام شارح مقاصد را می‌توان این‌طور جواب داد که با مخالفت شیعه امامیه، و برخی دیگر از فرق اسلامی، تعبیر به -لانزاع- در عبارت متن خالی از تعصب نیست و رجم به غیب می‌باشد.
هم‌چنین باز از قاضی روزبهان یکی دیگر از بزرگان اهل سنت که به ناصبی معروف می‌باشد، نقل شده که می‌گوید: «مبحث الامامه عند الاشاعره لیس من اصول الدّیانات بل من الفروع المتعلقه بافعال المکلفین.[۴] مبحث امامت نزد اشعریان از اصول دین نمی‌باشد، بلکه از قبیل احکامی است که مربوط به اعمال مکلفین است».
و از طرف دیگر غزالی یکی دیگر از بزرگان اهل سنت در کتاب «الاقتصاد فی الاعتقاد» می‌گوید: «نظام امر الدیّن مقصود لصاحب الشرع علیه الصلوه والسلام قطعاً و هذه مقدمه قطعیه لایتصور النزاع فیها... و هی انه لایحصل نظام الدیّن الاّ بامام مطاع فیحصل من المتقدمتین صحه الدعوی و هو وجوب نصب الامام...[۵] نظام امر دین، مقصود صاحب شرع است، و این مقدمه‌ای است قطعی، که نزاعی در آن تصور نمی‌شود، و مقدمه‌ای دیگر بر آن می‌افزاییم و آن این‌که نظام دین بستگی به امامی دارد که اطاعتش، لازم و واجب می‌باشد و با این دو مقدمه سخن ما که لزوم نصب امام است ثابت می‌گردد».
این نمونه‌ای از عقائد و نظرات بزرگان اهل سنت در موضوع امامت بود.
البته شایان ذکر است که هر چند امامت را جزء فروع دین شمرده‌اند، اما منکرین به آن را کافر و خارج از دین نمی‌دانند، چرا که عقیده دارند که هر قومی در عقیده خویش و راهی که برای ایصال به احکام شرع انتخاب نموده مصاب می‌باشد، لذا سؤالی که مطرح می‌شود این است که به چه مجوز دینی و اسلامی، شیعه را به جرم این‌که خلافت خلفا را نپذیرفته، به حسب مبانی مسلّم که در دست دارند و ایشان را غاصب می‌دانند، کافر و نجس و حتی مشرک و یهود و پلید و پست می‌شمرند و هرگونه لعن و سب و... را نثار آن‌ها می‌کنند،
از باب نمونه مثلاً همین ابن حجر مکی در کتاب صواعق المحرقه پس از نقل احادیث جعلی و... در لزوم دوستی با خلفا به عقیده شیعه اشاره می‌کند و تحت تاثیر تعصب و بغض شدید نسبت به پیروان اهل بیت پیامبر این‌طور می‌نویسد: «و زعم الرافضه لعنهم الله انّ ذلک تقیّه...[۶] شیعه... گمان نموده است که این احادیث از جهت تقیّه صادر شده». و این در حالی است که هم نسبت دروغ داده است و هم در جسارتش به شیعه امامیه نظری جز عناد و بغض و کینه نداشته است.

پی‌نوشت:
[۱]. ملل و نحل، شهرستانی، مکتبه الانجلو المصریه، قاهره، مصر، تخریج محمد بن فتح الله بدران، ص۲۴.
[۲]. همان، ص۱۶۲.
[۳]. شرح مقاصد، تفتازانی، الشریف الرضی، قم، چاپ اول، (۱۴۰۹ق)، تحقیق عبدالرحمن عمیره، ص۹۴.
[۴]. شرح منهج، قاضی روزبهان، دار الاضواء، بیروت، لبنان، (۱۴۱۳ق)، ص۱۳۸.
[۵]. الاقتصاد فی الاعتقاد، ابوحامد غزالی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، منشورات محمد علی بیضون، ص۱۳.
[۶]. صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، موسسه الرساله، بیروت، تحقیق بن عبدالله ترکی، ص۴.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.