تهمت به هاروت و ماروت دو ملک از ملائکه خداوند
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ چندی پیش کتاب امامة و النص نوشته فیصل نور از چاپ خارج شد؛ این کتاب سعی در اثبات تناقض گویی بین کلام علمای شیعه با سنت نبوی و کلام وحی، قرآن مجید را دارد، غافل از آن که با قرار دادن دو مطلب در کنار هم و برداشت دوگانگی از آن، تناقض ثابت نمیشود. به خصوص که وقتی این دو کلام متعلق به ائمه و علمای شیعه و قرآن و سنت نبوی باشد که همه نور واحد هستند، اول چیزی که در تناقضهای ادعا شده نزد صاحبان اندیشه آشکار میشود توهم و پندار غلط بیننده تناقض است.
در طول تاریخ نیز وجود این تاریکی اندیشه سبب شد تا حقانیت امیرالمومنین (علیه السلام) برای گروهی در هالهای از ابهام و تردید فرو رود و در تناقضی آشکار پی به حقانیت یکی به صورت مطلق و محض نبرند و حق را دوگانه بپندارند و برای حق دوگانی قایل شوند همانطور که تاکنون چنین هستند.
در این نوشتار سعی شده است از عصمت ملائکه دفاع شود، به همین دلیل در ابتدای این تحقیق، تعاریف واژه عصمت مورد بررسی قرار گرفته و پس از آوردن نظرات علما در مورد عصمت و ملائکه و کاربرد آن در قرآن، چیستی عصمت ملائكه مورد بررسی قرار گرفته است و ازخود کلام و استدلالهای علمای متکلم و فقیه و فیلسوف و عارف شیعه دلایلی برای عصمت ملائکه آورده شده است.[۱]
حق تعالی میفرماید «و ما انزل علی الملکین ببابل هاروت و ماروت» گفتهاند: مراد آن است که: شیاطین تعلیم میکردند مردم را آنچه فرستاده شده بود از سحر بر دو ملک که در زمین بابل بودند که نام ایشان هاروت و ماروت بود «و ما یعلمان من احد حتی بقولا انما نحن فتنه فلا تکفر» و نمیآموختند سحر را به احدی تا میگفتند به او که: نیستیم ما مگر فتنه و امتحانی برای مردم پس کافر مشو به عمل کردن به سحر، «فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه» پس میآموختند از ایشان آنچه جدائی میافکندند به سبب آن میان آدمی و جفت او.
علی بن ابراهیم و عیاشی رحمهما الله در تفسیرهای خود به سند حسن از امام محمد باقر علیه السلام روایت کردهاند که: ملائکه نازل میشدند هر روز و هر شب برای حفظ اعمال اوساط اهل زمین از فرزندان آدم و اعمال ایشان را مینوشتند و به آسمان بالا میبردند، پس به فریاد آمدند اهل آسمان از گناهان اهل زمین و عیب میکردند در میان خود اهل زمین را به آنچه میشنیدند و میدیدند از ایشان از افترا بستن ایشان بر خدا و جرئت ایشان بر معصیت حق تعالی، پس خدا را تنزیه کردند از آنچه خلق به او نسبت میدهند و به آن وصف میکنند، و گروهی از ملائکه گفتند: پروردگارا! به غضب نمیآئی از آنچه خلق تو در زمین میکنند و از آنچه در حق تو افترا میکنند و به غیر حق به تو نسبت میدهند، و از آنچه نافرمانی تو میکنند بعد از آنکه نهی کردهای ایشان را از آنها و تو حلم میکنی با ایشان و حال آنکه در قبضه قدرت تواند و در نعمت و عافیت تو تعیش میکنند؟
پس حق تعالی خواست بنماید به ملائکه قدرت کامله خود را و جاری بودن امر خود را در خلق خود، و بشناساند به ملائکه نعمت خود را بر ایشان که ایشان را از گناه معصوم گردانیده و خلقت ایشان را از سایر خلقتها امتیاز داده و ایشان را مجبور بر طاعت گردانیده و شهوت معصیت در ایشان قرار نداده است، پس وحی فرمود بهسوی ملائکه که: از میان خود دو ملک اختیار کنید تا ایشان را به زمین بفرستم و ایشان را به طبیعت انسان بگردانم و در ایشان شهوت خوردن و آشامیدن و جماع کردن و حرص و طول امل قرار دهم مثل آنچه در طبیعت بشر قرار دادهام تا ایشان را امتحان کنم به طاعت خود.
پس ملائکه هاروت و ماروت را در میان خود اختیار کردند و ایشان زیاده از سایر ملائکه عیب میکردند فرزندان آدم را و طلب نزول عذاب بر ایشان بیش از سایرین میکردند، پس حق تعالی وحی فرمود بهسوی ایشان که: در شما شهوت خوردن و آشامیدن و جماع کردن و حرص و طول امل قرار دادم چنانچه در بنی آدم، پس چیزی در پرستیدن شریک من مگردانید و مکشید کسی را که من حرام کردهام کشتن او را و زنا مکنید و شراب مخورید. پس حجابهای آسمانها را گشود تا قدرت خود را به ملائکه بنماید و ایشان را به صورت و لباس انسان به زمین فرستاد.
پس فرمود: آمدند در ناحیه شهر بابل، چون به زمین رسیدند بنائی به نظر ایشان درآمد و رفتند به جانب آن بنا، چون به قصر رسیدند زنی را دیدند جمیله و خوشرو و خوشبو که به انواع زینتها خود را آراسته و با روی باز بهسوی ایشان میآید، چون نظر کردند بهسوی او و با او سخن گفتند و نیک در او نگریستند به جهت آن شهوتی که در ایشان مقرر شده بود عاشق آن زن شدند و با یکدیگر در آن باب مشورت کردند و نهی خدا را به یاد خود آوردند و از او گذشتند، چون اندکی راه رفتند شهوت بر ایشان غالب شد و ایشان را برگردانید، پس بهسوی آن زن برگشتند در نهایت بیتابی و بیقراری و او را به زنا خواندند.
آن زن گفت: من دینی دارم که به آن اعتقاد دارم. و موافق دین خود مرا روا نیست با شما نزدیکی کنم تا به دین من درنیائید. گفتند: دین تو چیست؟ گفت: من خدائی دارم که هر که او را میپرستد و سجده برای او میکند، من میتوانم اجابت او کرد به هر چه از من بطلبد.
گفتند: خدای تو چیست؟ گفت: این بت. پس به یکدیگر نظر کردند و گفتند: اکنون دو گناه از گناهانی که خدا ما را نهی فرمود رو داد: یکی شرک و دیگری زنا، پس با یکدیگر مشورت کردند و آخر شهوت بر ایشان غالب شد و گفتند: قبول کردیم
پس گفت: اگر راضی شدید که بت را سجده کنید آن قربانی دارد، تا شراب نخورید سجده بت از شما مقبول نیست، و موافق دین من آن است که اول شراب بخورید و آخر سجده بت بکنید.
پس با یکدیگر مشورت کردند و گفتند: اکنون سه گناه از آنها که خدا نهی فرموده بود پیش آمد: شراب خوردن و زنا کردن و بت پرستیدن؛ پس گفتند به آن زن که: چه بلای عظیم بودی تو برای ما، آنچه گفتی قبول کردیم
پس شراب خوردند و بت را سجده کردند، چون متوجه مقاربت با او شدند و ایشان برای او و او برای ایشان مهیا شدند، ناگاه سائلی از در آمد که سؤال بکند، چون ایشان او را دیدند ترسیدند، آن سائل گفت: وضع شما آدمی را به شک میاندازد که چنین خائف و ترسان زن جمیله خوشبوئی را به چنین جای خلوتی آوردهاید، شما بد مردمی هستید؛ این را گفت و بیرون رفت.
آن زن گفت: به خدای خود سوگند میخورم که نمیگذارم نزدیک من آئید و حال آنکه این مرد مطلع شد بر حال من و شما و جای شما را دانست و الحال میرود و من و شما را رسوا میکند، اول او را بکشید که ما را رسوا نکند و بعد از آن با اطمینان خاطر بیائید و آنچه خواهید بکنید.
پس از پی آن مرد رفتند و او را کشتند و برگشتند، چون به آن موضع آمدند آن زن را ندیدند و جامهها از بدنشان فرو ریخت و عریان ماندند و انگشت حسرت به دندان گزیدند! پس حق تعالی وحی نمود بهسوی ایشان که: من شما را یک ساعت به زمین فرستادم که با خلق من باشید، پس در یک ساعت چهار معصیت که شما را از آن نهی کرده بودم مرتکب شدید و از من شرم نکردید و حال آنکه شما بیش از سایر ملائکه عیب میکردید اهل زمین را بر معصیت من و سعی میکردید در نزول عذاب من بر ایشان به سبب آنکه شما را خلقتی آفریده بودم که خواهش گناهان در شما نبود و شما را از معاصی نگاه میداشتم، اکنون که عصمت خود را از شما بازداشتم و شما را به خود گذاشتم چنین کردید، الحال یا عذاب دنیا را اختیار کنید یا عذاب آخرت را.
پس یکی از ایشان گفت: متمتع میشویم از شهوتهای خود در دنیا چون به دنیا آمدهایم تا برسیم به عذاب آخرت، و دیگری گفت: عذاب دنیا مدتی دارد و آخر شدن دارد و عذاب آخرت دائمی است و منقطع نمیشود، پس اختیار نمیکنیم عذاب آخرت را که سختتر و ابدی است بر عذاب دنیای فانی منقطع.
پس عذاب دنیا را اختیار کردند و تعلیم سحر میکردند مدتی در زمین بابل، چون سحر را به مردم تعلیم کردند ایشان را خدا از زمین بالا برد، و در میان هوا سرنگون آویختهاند و معذبند تا روز قیامت.
عیاشی به سند دیگر روایت کرده است که: روزی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بر منبر بود در مسجد کوفه، پس عبدالله بن الکوا از آن حضرت پرسید: مرا خبر ده از احوال این ستاره سرخ - یعنی زهره
فرمود: روزی خدا ملائکه را مطلع گردانید بر احوال فرزندان آدم و ایشان مشغول معصیت بودند، پس هاروت و ماروت از میان ملائکه گفتند: این جماعتند که پدر ایشان را به دست قدرت خود آفریدی و ملائکه را به سجده او امر فرمودی، به این نحو معصیت تو میکنند؟!
حق تعالی فرمود: شاید اگر شما را نیز مبتلا گردانم به مثل آنچه آنها را به آن مبتلا کردهام شما نیز مرا معصیت کنید چنانچه ایشان میکنند.
گفتند: نه به عزت تو سوگند که معصیت تو نخواهیم کرد.
پس خدا ایشان را به شهوتها مبتلا نمود مثل بنی آدم و امر کرد ایشان را که: چیزی را با من شریک مگردانید و مکشید نفسی را که من حرام کردهام کشتن او را و زنا مکنید و شراب مخورید. پس ایشان را به زمین فرستاد و هر یک در ناحیهای حکم میکردند در میان مردم، پس این ستاره به نزد یکی از آنها آمد به مخاصمه و در نهایت حسن و جمال بود، چون او را دید مفتون عشق او شد و گفت: حق به جانب توست اما حکم نمیکنم برای تو تا به من دست ندهی؛ پس او را وعده کرد به یک روزی و برگشت و به نزد دیگری رفت به مرافعه و او نیز مفتون شد و او را به زنا تکلیف کرد، او را نیز به همان ساعت وعده داد که رفیقش را وعده داده بود.
چون روز وعده شد هر دو نزد او حاضر شدند پس هر یک از دیگری شرم کردند و سرها به زیر افکندند، پس پرده حیا را دریدند و یکی از ایشان به دیگری گفت: آنچه تو را به اینجا آورده است مرا هم همان آورده است، پس هر دو او را به زنا تکلیف کردند و او ابا نمود و گفت: تا بت مرا سجده نکنید و شراب نخورید من راضی نمیشوم، و ایشان ابا کردند و او مبالغه نمود تا آنکه راضی شدند و شراب خوردند و از برای بت نماز کردند، پس گدائی داخل شد و ایشان را در آنجا دید پس آن زن گفت: این مرد بیرون میرود و خبر شما را نقل میکند و شما را رسوا میکند، پس برخاستند و او را کشتند.
چون او را تکلیف کردند که به نزدیک ایشان آید گفت: راضی نمیشوم مگر آنکه تعلیم من کنید آن چیزی را که به سبب آن به آسمان بالا میروید - زیرا ایشان روزها میان مردم حکم میکردند و شبها به آسمان میرفتند - پس ایشان ابا کردند و او نیز ابا کرد تا آنکه راضی شدند و تعلیم او کردند، پس آن زن تکلم نمود به آن سخن که تجربه کند که ایشان راست گفتهاند به او، پس همین که تکلم نمود به آسمان بالا رفت و ایشان به حسرت در او نظر میکردند، و در این احوال اهل آسمان نظر میکردند بهسوی ایشان و از اوضاع ایشان عبرت میگرفتند.
چون آن زن به آسمان رسید خدا او را مسخ کرد به صورت این کوکب که میبینید.
مؤلف گوید: عامه نیز مثل این قصه را در احادیث خود روایت کردهاند و اکثر علمای خاصه و عامه این قصه را انکار کردهاند به سبب آنکه آنچه در این قصه مذکور است منافات دارد با عصمت ملائکه که به آیات و اخبار متواتره ثابت شده است، بلکه ایشان دو ملک بودند که خدا ایشان را برای امتحان مردم به زمین فرستاده بود که به مردم تعلیم سحر بکنند برای آنکه فرق کنند میان سحر و معجزه و برای آنکه سحر را بشناساند که از آن احتراز نمایند و به ایشان میگفتند: این تعلیم کردن ما امتحانی است برای شما مبادا این را وسیله دنیای خود کنید و سحر بکنید و کافر شوید، و از ایشان گناهی صادر نشد و مدتی در زمین بودند بعد از آن به آسمان رفتند.
بعضی گفتهاند ایشان ملک نبودند بلکه دو شخص بودند از اهل بابل و به صلاح مشهور بودند، به این سبب ایشان را ملک میگفتند؛ و بعضی گفتهاند این قصه منافات با عصمت ملائکه ندارد، زیرا که ملائکه تا به وصف ملک بودن باقی باشند معصومند، و هرگاه حق تعالی ایشان را به صورت و حالت بشر بگرداند ملک نخواهند بود و عصمت از ایشان ممکن است که زائل شود، و این سخن اگر چه خالی از قوتی نیست ولیکن چون بعضی از احادیث بر رد این حدیث وارد شده است و اینها موافق روایات عامه است و تواریخ یهود خلاف مذهب مشهور میان علمای شیعه است، و در این باب توقف نمودن اولی است.
چنانچه در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام در تاءویل این آیه وارد شده است که حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون بعد از نوح علیه السلام ساحران و ارباب حیل در زمین بسیار شدند، حق تعالی دو ملک فرستاد بهسوی پیغمبر آن زمان که بیان نمایند سحر ساحران را و بیان کنند چیزی چند را که سحر ایشان را به آن توان کرد و مکر ایشان را به آن رد توان کرد، و نهی کردند از ایشان را از آنکه سحر کنند به سبب آنچه میآموزند از برای مردم، چنانچه طیبی گوید: فلان چیز زهر است و دفع ضرر آن به فلان دوا میتوان کرد، چنانچه حق تعالی فرموده است و ما یعلمان من احد حتی یقولا انما نحن فتنه فلا تکفر فرمود: یعنی آن پیغمبر امر کرد آن دو ملک را که ظاهر شوند برای فرزندان آدم به صورت دو انسان و تعلیم نمایند به مردم آنچه خدا تعلیم ایشان نموده است، پس ایشان به هر که تعلیم میکردند طریق سحر و باطل گردانیدن سحر را میگفتند به آن کسی که از ایشان یاد میگرفت که: ما افتتان و امتحانیم برای بندگان که اطاعت نمایند خدا را در آنچه میآموزند و به آن باطل گردانند سحر ساحران را و خود سحر نکنند پس کافر مشو به کردن سحر و ضرر رسانیدن به مردم و به اینکه سحر را وسیله خود گردانی که مردم را بخوانی بهسوی آنکه اعتقاد کنند به آنکه تو به سبب سحر قادری بر میراندن و زنده گردانیدن و آنچه خواهی میتوانی کرد در برابر خدا و این کفر است.
فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه فرمود: یعنی آموختند طالیان سحر از آنچه شیاطین نوشته بودند در ملک سلیمان و در زیر تخت او گذاشته بودند و نسبت به او میدادند از سحرها و نیرنجات و آنچه نازل شده بود بر هاروت و ماروت از این دو صنف میآموختند چیزی چند را که به آنها جدائی میافکندند میان مرد و جفت او؛ و اینها امری چند بود که میآموختند چیزی چند را که به آنها جدائی میافکندند میان مرد و جفت او؛ و اینها امری چند بود که میآموختند برای ضرر رسانیدن به مردم که جدائی میانداختند میان مردم به حیلهها و تخییلات و نمامی کردن و چیزها که مینوشتند و در جاها دفن میکردند که دوستی میان دو کس به هم رسانند یا عداوت میان دو کس بیندازند.
و ما هم بضارین به من احد الا به اذن الله فرمود: یعنی نبودند آنان که اینها را میآموختند ضرر رساننده احدی را مگر به آنکه خدا ایشان را به خود بگذارد و منع لطف خود از ایشان بکند به سبب بدیهای اعمال ایشان، و اگر میخواست میتوانست ایشان را قهر و جبر نماید بر ترک آنها.
و یتعلمون ما یضرهم ولا بنفعهم. و میآموختند چیزی را که ضرر به ایشان میرسانید و نفع به ایشان نمیبخشید.، فرمود: زیرا که ایشان چون یاد میگرفتند به عمل میآوردند و متضرر میشدند به آن، پس ایشان یاد میگرفتند چیزی را که ضرر میرسانید به ایشان در دین و نفع اخروی به ایشان نمیداد بلکه به سبب این از دین خدا بدر میرفتند.
و لقد علموا لمن اشتراه ما له فی الآخره من خلاق فرمود: یعنی آنها که یاد میگرفتند میدانستند که آنچه را خریدهاند از سحر به دین خود که به سبب آن از دین بدر رفتهاند آن را بهرهای در ثواب بهشت نیست، و لبئس ما شروا به انفسهم لو کانوا یعلمون و به تحقیق بد چیزی است آنچه فروختهاند به آن جانهای خود را اگر میدانستند که آخرت را فروختهاند و ترک کردهاند بهره خود را از بهشت، زیرا که ایشان را اعتقاد آن بود که خدائی و آخرتی و مبعوث شدنی نخواهد بود.
پس راویان تفسیر به خدمت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام عرض کردند: جمعی میگویند که هاروت و ماروت دو ملک بودند که حق تعالی ایشان را اختیار کرد از میان ملائکه در وقتی که بسیار شد گناهان فرزندان آدم و ایشان را با ملک دیگر به زمین فرستاد و ایشان عاشق زهره شدند و اراده زنا با او کردند و شراب خوردند و آدمی را کشتند، و خدا ایشان را در بابل عذاب میکند و ساحران از ایشان سحر یاد میگیرند، و خدا آن زن را مسخ کرد به ستاره زهره.
پس حضرت فرمود: پناه میبرم به خدا از این قول، زیرا که ملائکه خدا معصوم و محفوظند از کفر و قبایح به الطاف خدا، چنانچه در حق ایشان میفرماید: نافرمانی خدا نمیکنند در آنچه امر میکند ایشان را و میکنند آنچه ایشان را امر میکند به آن، و باز میفرماید: آنها که نزد خدا هستند - یعنی ملائکه - تکبر نمیکنند از عبادت خدا و مانده نمیشوند و تسبیح میگویند در شب و روز و سستی ایشان را عارض نمیشود، و باز میفرماید: بلکه بندهای چندند گرامی داشته شده و پیشی نمیگیرند بر خدا به گفتار، و ایشان به امر او عمل مینمایند پس فرمود: اگر چنان باشد که ایشان میگویند هر آینه خدا این ملائکه را خلیفه خود گردانیده خواهد بود در زمین و خواهند بود در دنیا به منزله پیغمبران و ائمه علیهم السلام، و آیا از انبیاء و ائمه ممکن است که آدم کشتن به ناحق و زنا کردن صادر شود؟! آیا نمیدانی که خدا هرگز زمین را از پیغمبری یا امامی از فرزندان آدم خالی نگذاشته است؟ آیا نشنیدهای که خدا میفرماید: نفرستادیم قبل از تو بهسوی خلق مگر مردانی چند که وحی میفرستادیم بهسوی ایشان از اهل شهرها؟ پس این دلیل است بر آنکه ملائکه را بهسوی زمین نفرستاده است که پیشوایان و حکام باشند بلکه ایشان را بهسوی پیغمبران خود فرستاده است.
پس راویان عرض کردند: بنابر این شیطان نیز میباید ملک نباشد!
فرمود: او نیز ملک نبود بلکه از جن بود، چنانچه حق تعالی فرموده است کان من الجن و باز فرموده است و الجان خلقناه من قبل من نار السموم، و بهدرستی که خبر داد مرا پدرم از جدم از حضرت امام رضا علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله که حضرت فرمود: حق تعالی اختیار کرد از جمیع عالمیان محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله) را و اختیار کرد پیغمبران را و اختیار کرد ملائکه مقربان را و اختیار نکرد ایشان را مگر برای آنکه میدانست که کاری نخواهند کرد که از ولایت و دوستی خدا بیرون روند و از عصمت الهی بری شوند و ضم شوند با گروهی که مستحق عذاب خدا گردیدهاند.
راویان گفتند: به ما روایت رسیده است که: چون حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) نص فرمود بر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به امامت، عرضه کرد خداوند عالمیان ولایت آن حضرت را بر ملائکه پس گروه بسیاری قبول ولایت آن حضرت نکردند و خدا ایشان را مسخ کرد به صورت وزغ آبی!
فرمود: معاذ الله! این حدیث را بر ما دروغ بستهاند، و ملائکه رسولان خدایند، و چنانچه بر پیغمبران خدا کفر روا نیست بر ایشان نیز روا نیست و شأن ملائکه عظیم است و مرتبه ایشان جلیل است و از امثال این امور منزهند. [2]
افسانه هاروت و ماروت در منابع یهود, اهل سنت و یونان قدیم
علامه سیدمحمد حسین طباطبایی در تفسیر المیزان مینویسد که داستان هاروت و ماروت، مطابق افسانههایی است که یهودیان در مورد این دو فرشته میگویند و بی شباهت به خرافات یونانیان قدیم در مورد ستارگان نیست! [3]
علاوه بر این در نامه دوم پطرس حواری باب دوم، این افسانه را میبینیم که میگوید:
زیرا هرگاه خدا بر فرشتگانی که گناه کردند شفقت ننمود، بلکه ایشان را به جهنّم انداخته به زنجیرهای ظلمت سپرد تا برای داوری نگاه داشته شوند. [4]
همین طور در رساله یهودا سطر ششم آمده است:
فرشتگانی را که ریاست را حفظ کردند، بلکه مسکن حقیقی خود را ترک نمودند و از زنجیرهای ابدی در تحت ظلمت به جهت قصاص یوم عظیم نگاه داشته است. [5]
با توجه به مطالب گفته شده، نتیجه میگیریم که این داستان در زمانهای قبل از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) بوده و کعب الاحبار نیز آن را از کتابهای بنی اسرائیل نقل کرده است.[6]
پینوشت:
[۱]. برای مطالعه بیشتر به مقالات مقصر در جنگ جمل کیست،علی یا عایشه؟ و اگر در زمان جنگ صفین یا جمل بودید،کدام طرف را انتخاب می کردید؟ و تکثرگرایی و پلورالیسم در اندیشه قائلین به تصویب و تکثر گرایی با جمع بین خلفای سه گانه و رابطه تکثرگرایی و عدم عقلانیت پذیری اهل سنت مراجعه فرمائید و برای دیدن فهرست مقاله کلیک کنید تا به آدرس شیعه به عصمت ملایکه معتقد است بروید.
[2]. حياه القلوب، جلد اول.
[3]. سيد محمدحسين طباطبايى، ترجمه تفسير الميزان، ج ۱، ص ۳۲۴.
[4]. عباس مهرين شوشترى، فرهنگ كامل لغات قرآن، ص ۴۶۹، ذيل واژگان هاروت و ماروت.
[5]. همان
[6]. برای دیدن دلایلی بیشتر بر رد افسانههای هاروت و ماروت از منظر شیعه و سنی کلیک کنید.
تهیه و تنظیم: *حجه الاسلام محمد صادق محسن زاده*
افزودن نظر جدید